درآمد
مدتهاست که آموزه اصلی راهنمای من در وارسی مسائل بشری تفکر انضمامی است. تفکر انضمامی که می گویم آن را به عنوان گزینه برتر در مقابل تفکر مجرد (و بی اعتنا به ظرف اجتماعی) قرار می دهم. یادش به خیر سالهایی را که در محضر دکتر محمود عبادیان دانشجویی می کردم. این را از او آموختم که هم در درس اش و هم در رفتار و گفتارش انعکاس داشت. او اندیشمندی چپگرا بود و من از تربیت مذهبی سرشار بودم. ذهنم پر از آیات و روایات و اندیشه به سنتهای قدیم و ادب و عرفان متعالی فارسی و آموزه های شریعتی و سروش بود. اما به دکتر عبادیان انسی یافته بودم با همه اختلاف هایی که می توانستیم داشت. انس من به او از آن بود که واقعا “می اندیشید”. و این اندیشیدن که کمیاب بود او را نزد من سخت حرمت می بخشید. بعدها دانستم که انس من با شریعتی و سروش هم از همین منظر بوده است. آنها می اندیشیدند و اندیشه ای انضمامی داشتند. اندیشه آنها در خدمت واقع شناسی و درمانگری بود. اندیشه ای متوجه دنیای واقعی و برای تصحیح عمل و باور. من هرگز به اندیشه های ترجمه ای و اندیشه های تقلیدی اعتنایی نکرده ام. هم باز از این منظر که با واقعیت های ایرانی جور در نمی آمدند. هیچ اندیشه ای که اصیل باشد جز در پیوست به موقعیت معین شکل نمی گیرد. و ارزش و جایگاه معینی دارد. اندیشه های مطلق یا مطلق اندیشی همیشه غیرانسانی ترین و خطرناک ترین اندیشه ها بوده اند. کمترین آسیب آنها خنثی بودن شان و وقت عزیزی است که از جوینده و پژوهنده تلف می کنند. کلیاتی هیچ در هیچ که ساده ترین گرهی را باز کردن نمی توانند.
این مقدمه گفتم تا ایستار من اگر روشن نیست روشن باشد و اگر کسی قصد می کند نقدی بر این نوشته بنویسد بداند محل اصلی نزاع کجاست.
عباس معروفی منشا خیر شده است و یادداشتی از وحید عزیز صاحب دریاروندگان منتشر کرده است. وحید بعد از آن یادداشت کوتاه و پر ابهام که با آن از نوشتن در حلقه ملکوت بازایستاد اولین بار است که در توضیح چیزی می نویسد. باید از عباس سپاسگزار بود که این فرصت را برای بحثی مجدد، و از زاویه ای که وحید باز کرده، ایجاد کرده است. کاش وحید این حرفها را همان روز که یادداشت آخر خود را نوشت می زد تا می توانستیم وارد گفتگو شویم و با نوشتن و بازنوشتن دریاروندگان او از موج نمی افتاد. از این گفتگو نمی شد تن زد و وحید با این یادداشت نشان داده است که بازایستادن از تحلیل و توضیح حتی اگر خلاف میلش باشد ممکن نیست. من حالیا تنها به یکی دو گزاره آغازین سخن او می پردازم. مجالی بود در باب گزاره های دیگر از نوشته او از جمله در باب خشونت نیز خواهم نوشت.
آزادی ناکجا آبادی
وحید می نویسد: از نظر من آزادی بیان در پسوند بدون حصر و استثنایش هست که معنی و مفهوم مییابد. آزادی بیان و اندیشه نامحدود، بدون هیچ اما و اگری و این گونه است که معنی آزادی در آزادی دگراندیشان و غیرخودیها تعریف میشود.
وحید می گوید آزادی بیان باید چنین و چنان باشد و مثلا حصری نداشته باشد. من اینطور می فهمم که او دارد آرزوی خود را بیان می کند تااینکه تعریفی از آزادی بیان مطلوب خود بدهد. وقتی اصرار می کند بدون هیچ اما و اگری، به نظرم بر این موضوع تاکید می کند که ظاهرا و در عمل چنین آزادی بیانی وجود ندارد یا به وجود نیامده است. پس وحید باید به ما بگوید که آیا آزادی مورد نظر او نمونه ای هم دارد یا در ناکجاآباد و مدینه فاضله ای افلاطونی باید در جستجویش بود؟ و اگر نمونه ای ندارد چرا فکر می کند از این به بعد ممکن است به وجود آید؟
عمل مقید، بیان نامقید؟
از منظری دیگر نگاه کنیم: اگر “بیان” پایه هستی آدمی است، پس آزادی بیان به آن معنی که وحید مراد می کند باید همزمان آزادی عمل بدون هیچ اگر و امایی را به همراه داشته باشد. در واقع نمی شود آزادی بیان داشت و آزادی عمل نداشت. آیا درست می فهمم که وحید دارد می گوید عمل انسانی مقید به هیچ چیز نیست؟ آیا اگر این برداشت صحیح باشد ممکن است بتوان عمل غیرمقید داشت؟ یعنی عملی می توان داشت که در آن ملاحظات زمانی و مکانی و عرفی و قانونی و فردی و اجتماعی و ممدوح و مذموم رعایت نشده باشد؟ انسان یک موجود درپیچیده به جغرافیای فرهنگ و سنت و سیاست است. نمی توان تصور کرد کسی فارغ از این جغرافیا عمل کند. به همین نسبت نمی توان کسی را یافت که فارغ از این مقیدات چیزی را بیان کند. پس گزاره آزادی بدون مقیدات فردی و اجتماعی بی معناست. آزادی همیشه در ظرف معین اتفاق می افتد. به این موضوع پایین تر اشاره خواهم کرد که در نظر نگرفتن این ظرف به چه نتیجه های گاه مضحکی می انجامد.
آزادی بیان به قیمت ناشنیده ماندن دیگران
حرف وحید از منظر نگره ها و واقعیت های ارتباطات نیز نتایجی به بار می آورد که می دانم مورد نظر او نیست. از آنجا که هیچ حرفی خارج از ظرف خود فهمیده نمی شود و تاثیرش هم محدود به ظرف معین است نگاهی به ظرف دنیای ارتباطات و رسانه های امروز به عنوان ابزار انتقال پیام یا همان بیان راه گشاست. کمتر کسی این واقعیت را انکار می کند که دنیای امروز دنیایی است بشدت نابرابر. این نابرابری پیش از این به عنوان رابطه سلطه بحث می شد. به نظرم هنوز هم آن بحث معتبر است. دنیای نو فقط از نظر اقتصاد و درآمد و فقر و ثروت نیست که نابرابر است از نظر دانش و تکنولوژی و رسانه ها و توان لشگرکشی نیز نابرابر است. وحید از روی صفای انسانی خود آزادی بیان نامقید را طلب می کند اما آنچه در عمل اتفاق می افتد آزادی بیان برای همه نیست. در دنیایی که در آن نابرابری بیداد می کند خواست آزادی بیان بدون یک کلمه کم یا زیاد، خواست آزادی بیان بیشتر برای کسی است که سلطه دارد. عملا هم همین است. آزادی بیان برای تئو ون گوک هست تا هر چه می خواهد بگوید و منتشر کند اما آزادی بیان برای مهاجر مسلمان و یهودی نیست تا دنیا را از چشم خود تصویر کنند. من معتقدم با آزادی بیان از نوع مورد حمایت وحید بسیار صداها ناشنیده می ماند تا تنها یک صدا شنیده شود یا تنها ارکستری از صداها شنیده شود که با هم هماهنگ اند. پیش از آنکه از آزادی بیان سخن گوییم شاید لازم باشد تا از حق برخورداری از ابزار بیان گفتگو کنیم. در غیاب این ابزارهاست که فرد مهاجر حرف های ناشنیده و فروخورده اش را به صورت فریاد در قامت کاردی سینه شکاف بیان می کند. ولی آنهم ناشنیده می ماند. زیرا سلطه رسانه ای علاقه ای به شنیدن صدای او ندارد.
آزادی روی کاغذ
آزادی بیان که می گوییم برای که می گوییم؟ آیا مهاجر هلندی هم حق آزادی بیان دارد؟ یا این آزادی فقط برای طرفداران سلطه است و سلطه گر؟ و اگر در نظریه های مجرد و روی کاغذ دارد در عمل و در ظرف اجتماعی هم ابزاری برای اعمال حق آزادی بیان خود دارد؟ بدون توجه به این واقعیت های ساده نمی توان صرفا با حمایت لفظی (و فارغ از شرایط) از آزادی بیان به آن رسید. خوب است دوستانی مثل وحید به این نکته فکر کنند که چرا این حرفهای خوب که ظاهرا کسی هم با آن مخالف نیست در عمل شکست می خورد. آینه منتقدان را شکستن خطاست. باید فکری کرد تا فکر مطابق با واقعیت های اجتماعی باشد. هر وقت فکر با واقعیت منطبق شد تازه می توان بحث کرد که چگونه آن را باید پیش برد. حرفهای قشنگی که به کار نیاید نگفتن به. و راستش را بخواهید اصلا دیگر دوره اش هم گذشته که خود را با انشا و کلیات سرگرم کنیم و نقش روشنفکرانه را به داشتن همین اعتقادات مجرد محدود کنیم.
تئو ون گوک مدافع آزادی!
برای من عجیب نیست که دوست ما با چنین رهیافتی به آزادی بیان کسی مثل ون گوک را مظهر آزادی بیان بداند! واقعا این به نظرم نهایت کج سلیقگی است که آدم کسی را که آشکارا ضد مهاجران حرف زده و عمل کرده است و یک افراطی دو آتشه است و همه این را می دانند مدافع آزادی بیان قلمداد کند. می توان برای ون گوک لباس سیاه پوشید ولی این واقعیت زندگی و افکار او را که عوض نمی کند. به نظرم وحید دارد به دلیل اینکه او ترور شده از او شهیدی می سازد آزاده و وارسته. اما فکر کنم خود او هم ب
ه این آزادگی و وارستگی اعتقادی نداشت. طرفدارانش وقتی در محل ترور او گل می گذاشتند از اخلاق پریکی (prickly) او یاد می کردند. ظاهرا ما بر اساس اخلاق ایرانی خود هر که را مرد از بدی مبرا می سازیم ولی هموطنان او نیازی نمی دیدند اگر او را دوست دارند از او بت بسازند.
از آن بدتر گذاشتن ون کوگ در کنار شهید آزاده ای مثل محمد مختاری است. مختاری چکیده اندیشه هایش دعوت به گفتگو بود و به دست امنیتی هایی خفه شد که به گفتگو قائل نبودند و هر ندایی برای گفتگو را پایانی برای عمر خود می دانستند. قاطی کردن ظرف های اجتماعی یا در واقع همان ندیدن ظرف نتیجه ای از این بهتر هم ندارد.
آزادی دروغ
آخر اینکه آیا به نظر وحید هر کس هر حرفی زد باید به آن در چارچوب آزادی بیان نگریست و از او دفاع کرد؟ وحید البته تا همینجا جایی برای برای توجیه و تهمت در فلسفه آزادی بیان خود باز کرده است و بیان دیگران را چنین متهم کرده است. اما با دروغ پراکنی چطور است؟ ناسزاگویی و عوامفریبی چطور؟ خبرسازی و پروپاگاند کردن را چگونه می بیند؟ یکسویه نگری را هم قابل دفاع می بیند؟ آیا در نگره او “بیان” به هیچ آفتی مبتلا می شود؟ آیا او هیچ تجاوزی از آزادی بیان را به رسمیت می شناسد؟ در دستگاه فکری او چگونه باید با دروغ و فریب و باژگونه نمایی واقعیات در بیان این یا آن فرد و گروه و رسانه برخورد کرد؟ باید از همه دفاع کرد؟ آیا همه بیان ها از آزادی واحدی برخوردارند؟ و اگر می گوید از همه دفاع می کنم باید بگویم این غیر ممکن است. ایستار اخلاقی فرد او را ناچار به ترجیح یکی بر دیگری می کند. نمی توان در برابر همه بیان ها موضع واحد داشت. خود وحید هم که طرف ون گوک را گرفته است.
دفاعی که هزینه ندارد
گفتم که آزادی همیشه در ظرف معین اتفاق می افتد. سلب آن و دفاع از آن هم. و هر کدام معنایی دارد که با عوض شدن ظرف کاریکاتور خواهد شد. یکبار با خانم شاعری که تازه از ایران آمده بود و در اروپا پناهنده بود صحبت می کردم. می گفت من اینجا حجابم را با شجاعت برداشتم. گفتم ولی اینجا که همه بی حجاب اند. شما اگر می خواستید شجاعت به خرج دهید باید در همان تهران حجابتان را بر می داشتید. حالا دوستان ما از آزادی بیان در اروپایی سخن می گویند که کسی مخالف بیان آن نیست. اگر کسی شهامت داشته باشد باید از آزادی های اجتماعی مهاجران از جمله آزادی بیان آنها در اروپایی که آن را نقض می کند دفاع کند. دفاع از آزادی بیان ون گوک که هزینه ای ندارد برادران!
در وب: برای کارنامه ون گوک و نقدی از فیلم او نگاه کنید به: نگاهی به فیلم تسلیم ساخته تئو ون گوک نوشته پرویز جاهد، در بی بی سی فارسی