Search
Close this search box.

متن جهان خاکستری است


یک تنه با جمعی مخالف و گاه مهاجم وهتاک روبرو شدن کار فرساینده ای است. ماجرای قتل ون گوک بیش از آنچه من فکر می کردم اسباب حرف و حدیث شد. بسیاری از آن میان ناشنیدنی بود و به یکبار خواندن هم نمی ارزید. اما شماری معدود از دوستان دیده و نادیده سخنانی گفتند که هم از آن آموختم و هم در این بده بستان نظر خود را شفاف تر ساختم اول برای خودم و بعد هم آنها که نظری به این قلم دارند و در این بحث شبهات یافته اند و شاید آزرده اند. من در این میان از گفتگوی شبانه -که روز بعد هم ادامه یافت- با دوست نادیده و چالشگری با نام دخو لذت بردم و آن را گفتگویی زاینده یافتم. او نمونه مخالف منصف و از-مایه-دانشی-برخوردار است که می داند کجا حمله کند کجا سپر بردارد کجا موافقت کند یا بر سر سخن خود بایستد بی آنکه به ناسزا دهان و نوشته بیالاید. این بحث از جدی ترین بحث های ما ایرانیان و مهاجران است. با هوچیگری پیش نمی رود. من به احترام دخو و زایندگی و طرح اشکال کردن جدی او و آنچه این گفت و گو برای من حاصل کرده است آن را با دو سه نظر از داریوش که گاه در بحث شرکت کرده می آورم. امید می برم که دیگرانی هم که حرفی برای زدن دارند از همین شیوه راه به بحث بجویند؛ اگر راهی به دهی باشد برای ما جماعت گریختن و پشت سرنهادن دوگانه های منطق قدیم بحث است: سیاه سفید/ محافظه کار اصلاح طلب/خادم خائن/عرب عجم/ دوست دشمن/ کافر مومن/پیش از اسلام بعد از اسلام/ اینجهان آنجهان/ شرق غرب… این همان دوگانه هایی است که دریدا از جمله کسانی بود که ترک آن را تعلیم می داد. متن جهان خاکستری است:


با کلیت سخن و تحلیل‌ات موافقم اما یکی دو نکته می‌ماند که نیاز به توضیح و تبیین دارد. ما در روزگار معاصر، نمی‌گویم لزوماً مدرن، داریم از قتل/ترور/خشونت حرف می‌زنیم. کشتن آدمیان شاید تا همین صد سال پیش حتی در اروپا هم به سادگی رخ می‌داده است. البته مبانی نوین مدرنیته به مخالفت با قتل آدمی برخاسته است با زیربناهای انسان‌گرایانه‌اش که در آن بحثی نیست. اما اگر با جامعه‌ی بشری پیش از این دوران نظر کنیم، چه شاهدی داریم که محکوم کردن قتل، امری رایج یا متعارف باشد؟ شاهان به سادگی آب خوردن آدم می‌کشتند. هر کدام به نوعی قتل را مشروعیت می‌داده‌اند. حالیا سخن ما تنها می‌تواند معطوف به زمان معاصر باشد. گذشته را می‌توان با عطف به تاریخی بودن آن درک کرد. در روزگار ما محمل‌های تئوریک قتل/ترور/خشونت شاید ظاهراً با عطف عنان به تئوری‌های سیاسی و مکاتب حکومتی معنا پیدا می‌کنند، اما در همه جا هنوز همان روحیه و استدلال برای قتل وجود دارد. وجود یک فرد مخل نظم، آسایش، آرامش (بخوانید دموکراسی، حقوق بشر، جامعه‌ی مدنی) تلقی می‌شود. نمونه‌ی آشکار آن رفتار آمریکاییان در عراق است. نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که الگوی تئوریک قتل شاید در ایران ظاهراً تفاوت چندانی نکرده باشد. در آمریکا توجیه ظاهری آن فرق کرده است اما هنوز قتل ادامه دارد. جنبش آزادی‌خواه ایرلند تا همین ده سال پیش خیلی راحت ترور می‌کرد.


دراز گفتم و تودرتو. غرض‌ام این بود که بگویم آرمان‌های اومانیستی یا در همه جا مشروعیت نیافته‌اند و یا بسیار شکننده هستند. چه چیزی باید به جامعه‌ تزریق شود تا این مدنیت و انسان‌گرایی را مرتباً حفظ و پالایش کند و مجال رشد یکپارچه‌نگری و مطلق‌گرایی را سلب کند؟ مدنی بودن و انسان‌گرا بودن یک جامعه را چه چیز تضمین می‌کند؟ صرف تجویز دولت؟ یا وجود نهادهای مستقل از دولت‌ها که فارغ از انگیزه‌های سیاسی قدرت‌مدارن رفتار می‌کنند؟


الگوهای نفی قتل/ترور/خشونت نوپا هستند و شکننده. هم‌چنان که الگوهای جامعه‌ی مدنی، دموکراسی، آزادی بیان در معرض سوء استفاده و یک‌جانبه عمل شدن هستند.


داریوش November 21, 2004 09:10 PM



من فکر میکنم شما هم بالاخره نمی خواهید بپذیرید که از قتل دفاع کردید و از شرق و غرب برای توجیهش رفرنس آوردید.
چه فرقی می کند . شما هم از قتل و ترور حمایت می کنید . ما که در این جهان سوممان در این زمینه کمبودی نداریم. آقای مصباح هست که به معنی واژه ارهاب ارجاعمان می دهد . شما قدری مدرن تر همان می گویید.
میدانید؟ فرقی نمی کند. ده تا حرف درست یک حرف نادرست را توجیه نمی کند.


دخو November 22, 2004 05:29 PM



دخو جان برادر ما این همه نوشتیم و می نویسیم که یک نکته ساده را روشن کنیم که بابا مسلمانها هم آدم اند و جو ضداسلامی نباید باعث شود حقوق آنها پامال شود قاتل را بچسبید و منصفانه محاکمه کنید ولی چرا مسجد و مدرسه را آتش می زنید. آنوقت شما با دو کلام نصف و نیمه ما را می چسبانی به آیت الله مصباح! بابا انصافتو شکر. اقلا در همان وبلاگ ات یک شرح و بسطی بده ببینیم از کجای حرف ما دفاع از قتل در آمد. بهترین نوشته در این بحث های اخیر هنوز همان حرفهای مهدی و ماهمنیر است. دست کم به این دلیل که واضح و بدون برچسب زنی حرفشان را زدند. شما هم بزنید. این تابوی بحث از اسلام در وسط جو ضداسلامی را بشکنید. مگر قائل به انسان نیستید؟ خب از کی مسلمانها دیگر جزو انسان حساب نشده اند؟!


Sibestaan November 22, 2004 ۰۶:۵۷ PM


 


جناب جامی
اولا ً فقط بحث شما این نیست که مسجد مسلمانها را آتش نزنید و قاتل را محاکمه کنید بلکه شما عملا ً وکیل مدافع قاتل هم شده اید شما با گفتن اینکه ون گوک زیاده روی کرد و اینکه دادگاه باید به اینکه او که نمونه بی باوران ضدمقدس جنجالی در این فضا بود. تحمل او برای هر کسی آسان نیست توجه کند چه چیز را دنبال می کنید ؟.آیا فحوای کلام شما در درجه اول محکوم کردن ترور او بود و بعد اینکه او افراط کرد؟… لابد شما فرق بین علت و دلیل را بسیار بهتر از من می دانید . وقتی قاضی از قاتل می پرسد که چرا کشتی او معمولاً در پاسخ علت را که امری خارجی است ذکر می کند مثلا به عصبانیت خود از مقتول اشاره می کند اما قاضی با این گفته اقناع نمی شود او به دنبال دلیل است. قاتل اگر دلیل بیاورد باید به آن توجه کرد.مثلا صیانت از نفس میتواند دلیل باشد و پذیرفته آید. اما اگر روشنفکری مانند شما در دفاع از قاتل علت را ذکر کند مثل عصبانیت قاتل از فیلم ون گوک و بگوید این را قاضی باید در نظر بگیرد چه نتیجه ای باید بگیرم؟ شما می گویید: توجه به این نمونه ها نشان می دهد که اگر بر اساس آنچه واقعا در جهان جاری است، و نه بر اساس بحث های نظری روشنفکرانه، قضاوت کنیم اولا قتل همیشه مذموم نیست و نفی قتل نفس، قاعده کلی و استثنا ناپذیر تلقی نمی شود. کشتن گاه به دلیل جنگ، گاه به دلیل عرف اجتماعی و گاه به این دلیل که لازمه نظام مجازات است (مثل اعدام قاچاقچیان و کودک ربایان) مباح دانسته می شود. نوعی ترور مقدس و مجاز…. ثانیا موارد مشخصی از قتل می تواند…. در جایی مقدس باشد و در جایی مطرود، ضدمقدس و غیرمجاز….
محکوم کردن کلی قتل بی معناست بی معنا از این بابت که خیلی ناکجاآبادی است و بر پایه دیدگاهی ایده آلیستی از بشر قرار دارد و در عمل امروزی و تاریخی بشر هیچ کس به آن اعتنایی نکرده و نمی کند…. اینها یعنی چه؟ بر اساس یک دید پراگماتیستی قتل را توجیه کردن اگر نیست چیست؟ این است همان که مصباح می گوید. او هم از ترور مقدس سخن می گوید. من نخواستم انگ بزنم به جنابعالی. من نه سوادم در سطح شماست نه تجربه ام. اما تا آنجا که از کلام شما در این چند پست اخیر فهمیدم اظهار نظر کردم. و هنوز هم می گویم از این حرفها که شما در مورد ترور مقدس و توجیه قتل شخصی به خاطر افراطش زدید ما در جهان سوممان کمبودی احساس نمی کنیم . بحمدالله خیلی رک تر و شفاف تر از شما می گویند. خلاصه قصد جسارتی نبود.

دخو November 22, 2004 08:25 PM




دخو جان ممنون که کمی روشنگری کردی. اما اینکه حرفهای من را به خودم یادآوری کنی که بحث نشد. من آن حرفها را زده ام تا بگویم قضیه قتل یک قضیه یکجانبه نیست که مثلا هیچ کس دست به قتل نمی زند الا مسلمانان. ترور مقدس نامی است که من بر جنگ و اعدام قانونی و قتل به دست پلیس و امثال آن گذاشته ام. اینها مسائلی همه جایی و فراگیر است. این ربطی به ترور ون گوک ندارد. این هم که دادگاه باید به فضایی که در آن قتلی اتفاق می افتد توجه کند البته حرفی خارق عادت نیست. حتی اینکه کسی از نظر روانی در شرایطی بوده که بر رفتار خودش کنترل داشته یا نه مورد توجه قرار می گیرد. ولو آدمخواری کرده باشد. بعد هم در همه دنیا توهین می تواند به قتل بینجامد. اختصاص به مسلمانان مهاجر ندارد. این هم برای هر قاضی و دادگاهی شناخته شده است. اما اگر من به تحلیل ماجرا می پردازم برای آن است که در این جو مرده باد و زنده باد بگویم آقایان نمی شود برای حفظ آرامش کمی به اعتقادات دیگران هم احترام بگذاریم؟ مبارزه با خشونت بر علیه زنان که توهین به قرآن و نماز را لازم ندارد. دارد؟ وگرنه با چی مبارزه می کنیم؟ با رفتارهای مسلمانان که الی ماشاء الله متفاوت اند یا با خود اسلام؟ این مصداق همان مثال معروف می شود که گفتند برو کلاه بیاور رفت و سر آورد. با خشونت مسلمانان مبارزه کردن به معنی زیرآب اسلام را زدن که نیست. هست؟ اگر هم هست چرا باید کسی مبارزه اش با دین و اسلام را تحت عنوان مبارزه با خشونت علیه زن پنهان کند؟ و همه این حرفها را گفتن می شود دفاع از قتل؟ قتل را دادگاه بررسی می کند. اما تکلیف مهاجرانی که هر روزه تحت فشار و تهدید هستند چه می شود؟ چون یکی از آنها دست به قتل زد همه آنها را باید به آب ریخت؟ و چون در ایران ما دلمان از اسلام آیت الله مصباح خون است هر ناروایی که در اروپا به اسلام نسبت دادند و هر کاری که با مسلمان مهاجر کردند باید به آن راضی شویم؟


Sibestaan November 22, 2004 ۰۸:۵۵ PM



جناب جامی!
بسیار خوب حالا که قسمتمان شده این شب را کمی با جنابعالی سر کنیم قدحی دیگر هم پر می کنیم چه باک.
شما یک منظوری دارید که من در هیچ کجای اظهار نظراتم اصلا چیزی در مورد آن نگفتم چرا می خواهید القا کنید که نظرم را گفته ام ؟و آن منظور شما این است که بخاطر جنایت یکی که از قضا مسلمان است حتا اگر به خاطر اعتقاداتش قتل کرده باشد نباید سایر مسلمین را آزار داد .خب مگر بنده گفتم که باید سایر مسلمین را آزار داد؟ حتا تلخ تر آنکه بخاطر ۱۱ سپتامبر ریشو هایی که سیک هندی بودند در امریکا مقتول و مضروب و مجروح شدند و این چیزی نیست که کسی آنرا تایید کند.
حرفهایتان را هم از این بابت تکرار کردم چون گفتید: ببینیم از کجای حرف ما دفاع از قتل در آمد ؟ خب من همانجا ها را نوشتم.
اما بحث قتل از دو منظر قابل بررسی است . یکی بحث وجودی آن است . یکی توجیه آن. اما اگر از وجود قتل در عالم خارج نتیجه بگیرید که قتل قابل توجیه (مدلل) است این می شود سفسطه. آری در عالم سرقت و تجاوز به عنف و… اتفاق می افتد و این وقوع دارای علت(امر خارجی) هست اما آیا توجیه پذیر و مدلل نیز هست؟ مسئله عدم کنترل روانی میتواند علت یک قتل باشد و عقلای عالم این علت را به عنوان دلیل عدم مسئولیت قاتل می پذیرند . اما اگر انسانی به مقدسات شما توهین کرد و شما عصبانی شدید و او را کشتید .این عصبانیت تنها علت قتل است و هیچ منصفی این را به عنوان دلیل نمی پذیرد. قتل ون گوک به خاطر توهین هم محکوم است اگر قتل آن سیک بیچاره محکوم است. اگر شما قتل ون گوک را محکوم نکنید و بگویید قاتل از ون گوک عصبانی بود ، عمرو و زید هم قتل و ضرب و جرح مهاجرین مسلمان به هلند را محکوم نمی کنند و می گویند آنها به خاطر قتل همشهریشان از مسلمین عصبانیند و دادگاه باید این را لحاظ کند! در حالیکه این درست نیست و دادگاه نباید این را لحاظ کند در هیچ کدام.
اگر کسی به فرض مبارزه با اسلام کند ( حالا ولو آنرا در زیر لوای خشونت علیه زن پنهان کند یا نکند) آیا از نظر شما قتلش مجاز است؟اگر کسی به تمام عقاید مسلمین توهین کند آیا به نظر شما قتلش مجاز است؟ من کاری به این ندارم که در عالم واقع او را می کشند یا اینکه در اسلام برای او چه حکمی قائلند. من میخواهم بدانم این قتل از نظر شما مجـــاز است ؟اگر پاسختان منفی است که اختلافی نداریم و اگر مثبت است به نظر من با مصباح تفاوتی ندارید.
شما می گویید: ترور مقدس نامی است که من بر جنگ و اعدام قانونی و قتل به دست پلیس و امثال آن گذاشته ام. مقدس؟ یعنی قدسی؟ یعنی الوهی؟ یعنی پاک؟ قانون اسلام زانی و زانیه را در زنای محصنه محکوم به سنگسار می کند در ایران این قانون هم هست از نظر مقنن ایران مقدس هم هست اما آیا از نظر شما هم موجه است؟ یعنی شما هم مقدس را در اینجا به همان معنا بکار میبرید که اینان بکار میبرند؟ پس چگونه بین شما و مصباح فرق قائل شوم؟
مسئله انگ زنی به شما و یا دلپری از مصباح نیست. من به عنوان کسی که تحصیلات آکادمیکم حقوق است از مباحث شما قانع نشدم و هنوز هم گمان می کنم باید در این نوشتارهای اخیرتان تامل بیشتر بفرمایید و بحث وقوع قتل را از بحث تایید و توجیه آن جدا کنید.


دخو November 22, 2004 09:43 PM



این باید ها که آخر سر گفتم را پس میگیرم چون به من ارتباطی ندارد که بگویم باید


دخو November 22, 2004 09:46 PM



برادر جان اگر پاسخ منفی و مثبت مشکل را حل می کرد که اصلا مشکلی نبود. من کارم حقوق نیست. ولی می دانم که چنین مسائلی پیچیده تر از موافقت یا مخالفت است. این در قضاوت شاید معنا داشته باشد ولی در کار اجتماعی همیشه طیف وجود دارد و گرایش. کار من نقد اجتماعی است. من به افکار عمومی و گرایش های مردم و شیوه کنترل آن حساس ام. من نه با قتل ون گوک موافقم و نه این قتل ها را به نفع جامعه مهاجر می دانم. اما چشم خود را بر روی وقایعی که پیرامون من می گذرد هم نمی توانم ببندم. من می گویم نمی شود یک طرف هر کار خواست بکند و از طرف دیگر انتظار داشته باشد هیچ عکس العملی نبیند. این به معنای آن نیست که اگر عکس العملی شد من با آن موافق باشم. این عکس العمل می تواند از انتقاد و تظاهرات شروع شود و به ترور هم بکشد. انتقاد و تظاهرات نظر بیشتری به خود جلب می کند و ترور مخالفان جدی می سازد. بهتر نیست که سرسختان جامعه خود را ولو مهاجر مسلمان شمال آفریقایی با فرهنگی سخت متفاوت به سمت انتقاد دعوت کنیم و اعتراض تا ترور؟ آیا جریان مدیریت اجتماعی نباید در مقابل حساسیتهایی که می انگیزد مسئولیت احساس کند؟ چرا باید تلویزیون هلند در یک ساعت پربیننده چنان فیلمی را که سراپا توهین است پخش کند؟ اصل یادداشت من هم اصلا در عنوان و هم در متن همین را می گوید. این سخن ساده ای است. اما چون در زمینه ای شنیده می شود که اسم اسلام هم برخی را به رعشه می اندازد طور دیگری فهمیده می شود.


در معنای ترور مقدس هم زیاده دقیق شده اید. راه دور رفتن لازم نیست. معنای آن بسادگی این است که این نوع از قتل تایید می گیرد. خوب شمرده می شود. قهرمان می سازد. شما که اهل حقوق اید باید با سایه روشن واژه ها بهتر آشنا باشید. مقدس در اینجا ربطی به الوهی ندارد. چون همه جنگ ها الوهی نیست بلکه بیشتر آنها در مظان ضدالوهی بودن هم هست!


دست آخر شما به من بگویید فیلم قیصر را دیده اید؟ نه در مقام پلیس و قاضی بلکه در مقام مردی از مردم عادی به قیصر چگونه می نگرید؟ و حتی اگر او را تایید نمی کنید فکر می کنید چرا مردم او را دوست می دارند؟


نگویید جهان عوض شده است. این را خودم نوشته ام. می دانم جهان عوض شده است. مشکل در ناهمزمانی جهان هایی است که در اروپا و یا در مقابل اروپا قرار گرفته اند. جهان هایی که با هم ارتباط ندارند یانمی توانند ارتباط بگیرند. جهان هایی که در سوء تفاهم دایمی زندگی می کنند. خوب است که من قاضی نیستم. وگرنه ناچار می شدم با همه همدلی که با قاتل ون گوک داشتم حکم بر علیه او بدهم. حالا که نیستم دست کم می کوشم بگویم چرا چنین قتل هایی اتفاق می افتد. آگاهی مخدوش را تعمیر کردن تنها کاری است که از دست من بر می آید. اگر آگاهی درست بود ایمان و بی ایمانی هم زیباتر می بود.


Sibestaan November 22, 2004 ۱۰:۴۲ PM



جهان هایی که در سوء تفاهم دایمی زندگی می کنند….
بله ! این در جهانهای تئوریک هم هست. و دقیقا در عوالم حقوقی هم هست.اسلام قواعدی دارد و بگونه ای آدم میسازد و بگونه ای حکم میدهد متفاوت از مسیحیت و اگر درست فهمیده باشم نظر شما این است که فارغ از اینکه با دید انسانی مدرن و امروزین به ارزیابی این قواعد و احکام بپردازیم وجود و تکثر آنها را به رسمیت بشناسیم . رفتارمان و سیاستمان با این واقعیات همگون کنیم و کاری نداشته باشیم به اینکه فلان احکام وحشیانه و غیر قابل قبول در فلان باور وجود دارد. همینطور وجود خارجی آنها را به رسمیت بشناسیم . فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق را متوقف کنیم و برای یک زندگی مسالمت آمیز تلاش کنیم. حواسمان باشد اگر از باوری بوی خوبی به مشاممان نمی رسد بینی مان را بگیریم و همین. به اصل عمل قیصر فکر نکنیم به این فکر کنیم که اکثرا او را دوست دارند. یا به نفسانیات خودمان ارجاع بدهیم ببینیم ته دلمان با کدام طرف است قاتل یا مقتول.
گمان میکنم به حد تبین الرشد من الغی( یعنی روشن شدن مسئله فارغ از اینکه کدامین درست باشد حداقل) رسیده باشیم
از این گفتگو رضایتمندم و گمان نمی کنم شبی را بیهوده بیدار مانده باشم. و صبح نشان روشنایی است.
موفق باشید.


دخو November 22, 2004 11:55 PM



رشد و غی؟ سیاه و سپید؟ من چه می گویم شما چه نتیجه می گیرید! از آن محکمه قضاوت این است و جز این نیست بیرون بیایید جهان را طور دیگری می بینید. اما اگر همانجا هم می مانید دست کم در این نکته بیندیشید که امام علی دست سارق را قطع می کرد اما بر آن مرهم می گذاشت و شاید در دل بر او می گریست. … …


Sibestaan November 23, 2004 ۰۱:۱۱ AM


 


جناب جامی گرامی!
دیشب خواب نگذاشت بیشتر بمانم.شما هم که بر لغت پای فشردید .منظورم از رشد و غی طبق یک عادت گفتاری این بود که بحث منقح شد و کاملا معلوم شد که هر یک چه می گوییم.
اما در مورد اشک امام علی و مرهم . آری می گویند مرحوم آیت الله شفتی هم در مورد خطاکاران به زعم او (مثل زناکاران و …) حکم سنگسار می داد و بر جنازه می گریست. دست بریدن وحشیانه است و گریه کردن مشفقانه ! دست سارق را قطع کردن برای شما با مرهم نهادن گریستن بر آن توجیه می شود!
جناب جامی عزیز !
من در هر لاک فکری که باشم شکر خدا چنین دچار تعصب نمی شوم و این برایم کافی است. شما پس چرا اگر قاضی قاتل ون گوک میشدید به گفته خودتان حکم بر علیه اش میدادید اما در دل با او همراه بودید. همان دین اسلام هم همدلی با قتل را مانند شرکت در آن معرفی می کند ( البته شاید بفرمایید در این مورد به شما ثواب هم از عمل خیر قاتل می رسد).
من برای جان همه انسانها از مسلمان و غیر آن حرمت قائلم و اگر طفل ۱۴ ساله ای را در سنندج به جرم روزه خواری آنقدر شلاق میزنند که می میرد نمی گویم:
این از آن مواردی است که می گویند حتی اگر راست هم باشد نقلش نباید کرد چون به دروغ مانند است.
تصور من این است که اتفاقا شما به خاطر حب به اسلام دیگر باقی را سیاه می دانید و می بینید. و الا چرا باید حتا اگر اینها راست باشد نقلش نکرد؟ که چهره دین همانطور که متدینین می خواهند منور بماند؟ و اگر گفتیم توهین به دین کرده ایم؟ این گونه است سیاه و سپید ندیدن؟


دخو November 23, 2004 04:25 AM



مردم اندر حسرت فهم درست! همدلی یعنی که بفهمی چرا طرف دست به این کار زده است و بر او شفقت آوری: دزد است چون فقیر بوده یا بد تربیت شده یا فرصت رشد نیافته یا حریص بوده یا حرمتی برای مال و زحمت دیگری قائل نبوده یا محصول یک جامعه پر تضاد طبقاتی بوده یا هرچیز دیگر. وگرنه منظور این نیست که مثلا امام علی از دزدی در دل حمایت می کرده و بنابرین به قول شما در آن شریک است! همدلی با قاتل ون گوک هم درک شرایطی است که او در آن دست به قتل می زند. …


در مورد قطع دست دزد هم با توجه به آنچه در باره خشونت از مد افتاده گفته ام معتقدم در زمان خودش وحشیانه نبوده و امروز است که وحشیانه تلقی می شود. بنابرین هم قطع آن و هم شفقت بر دزد در ظرف زمانی خود سخت در خور تامل است. امروز قالب آن را عوض کنید و مثلا دزد را به زندان بیندازید اما در محتوا آن شفقت انسانی را حفظ کنید. این حرف من است. که لازمه ساختن جامعه ای بهتر است. زیرا مجازات بدون درک مجازات شونده کور است و بی نتیجه. هر مجازاتی زمانی ارزش دارد که بتواند راه را بر عامل و قاتل بعدی ببندد. در باره شلاق و اصولا مجازات جوان زیر ۱۸ سال هم ماجرا کاملا دیگر است.


در عین حال، در رفتار و در احکام دینی ما مشکلات واضح آنقدر هست که می توان به همانها که همه هم تصدیق می کنند پرداخت و موارد نادر و استثنایی را کنار گذاشت. این نه برای آن است که می خواهیم چهره دین مشوه نشود بلکه برای آن است که راه کار تکیه بر قاعده هاست نه استثناها. موارد نادر ممکن است اعجاب آور باشد و برای تبلیغات خوب باشد اما برای نقد و اصلاح روشی زیاده غیرقابل اعتماد است. انتخاب این سو یا آن سو بستگی دارد به این که چقدر به اصلاح فکر می کنید یا به شهرآَشوبی.


Sibestaan November 23, 2004 11:44 AM



گاهی اوقات که به این مباحثات نظر می‌کنم، نتیجه‌ای جز این نمی‌گیرم که:
هر درونی کو خیال اندیش شد
گر دلیل آری خیالش بیش شد!


وقتی با مخاطبانی سخن می‌گویی که از پیش رأی‌شان را درباره‌ی تو صادر کرده‌اند و به محض این‌که بدانند،‌ دین، رسولان الهی و آسمانی معانی برای تو در خور اعتنا و توجه هستند، بدون اندک تردیدی تو را به این یا آن گروه سیاسی منتسب می‌کنند! با این طایفه سخن گفتن نمی‌توان. تذکر مؤمنان را منفعت دارد، نه بهانه‌جویان را. خلاصه سخن آقایان این است که وجود تفاسیر و روش‌های مختلف از دین محال است. از دید گروهی از دین تنها یک چیز می‌زاید و بس. آن چیز هم همانا چیزی است که آن‌ها به کشف آن نایل آمده‌اند. وقتی تفکر در این حد از جمود باشد، راه گفت‌وگو با آن بسته است. طرفه‌تر آن است که در این میان، تنها می‌توان و باید معایب دین (اگر بپذیریم کع عیب از نفس دین است) را دید و نه معایب سایر مکاتب را. عجیب‌تر این است که این طایفه که خود را روشنفکر می‌شمارند، چندان از علل بروز خشونت غفلت کردند تا فاجعه‌ی یازده سپتامبر رخ داد و دیوانه‌ای چون بوش، به بهانه‌ی آن دنیا را به آتش و خون کشید. غربیان اگر در فهم اسلام جدی بودند، نباید با وقوع انقلاب اسلامی در ایران متوجه می‌شدند که در جهان مسلمان شیعه هم وجود دارد. آن قدر بی‌تفاوت و تنبل در فهم «دیگران» بودند تا بالاخره فهمیدند یک تفسیر وهابی هم از اسلام هست و شد آن‌چه نباید می‌شد. این‌ها واقعیت‌های ساده‌ای هستند که طعنه‌زنان به هیچ رو نه به آن اعتنا دارند و نه می‌خواهند سخنی از آن بشنوند. عجب نیست که وقتی کسانی مثل ارکون و نصر حامد ابوزید و سروش تفکر دینی را نقد می‌کنند، آن‌ها را عمله‌ی سیاست می‌دانند! گویا از همه بداقبال‌تر در این میان سروش بوده است که نسبتی دور با حاکمیت جمهوری اسلامی داشته است و تفکر او را هم در پرتو روابط پیشین او می‌سنجند. گویا دیگران طیب و طاهر و پاک و معصوم‌اند! بگذریم.


روشنفکران ما اسیر سیاست‌اند و اگر روشنفکری این است:
ابلهی‌ام بس مبارک ابلهی است
که دلم با برگ و جانم متقی است
این اسارت نتیجه‌ای جز این نمی‌دهد که دین را هم گروگان سیاست بدانند. سخن بسیار است. اشارتی کفایت بود. همین اندازه هم دراز شد.


داریوش November 23, 2004 11:52 AM



اتفاقاً منظور شما را درست فهمیدم من که نگفتم علی از دزدی حمایت کرده است . من شما را گفتم که از قتل حمایت کردید .شما فرمودید که با قاتل همدل هستید.اگر منظورتان شفقت از نوع علی بود خود باعث بد فهمی من شدید چون همدلی با قاتل و شفقت بر قاتل دوبار معنایی دارند. پس اگر مرارتی بخاطر بد فهمی من کشیدید من بی تقصیرم.
در مورد توضیح شفقت علی بر سارق مقطوع الید عباراتی آوردید که باز از واژه شفقت در نمی آید. مسائلی که اشاره کردید یعنی اینکه آدم ریشه و علت یک امر را درک کند شفقت نیست. در آن بیان اتفاقاً مراد از شفقت همان انفعال نفسانی توام با دلسوزی بخاطر بی دست شدن سارق بدبخت است و این چیزی است که من اصلا آنرا درک نمی کنم.
در مورد اینکه وحشیانه توصیفی است نسبی مخالفتی با شما ندارم .
من نمی خواهم بگویم چرا در گذشته و در ظرف زمانی دیگری جز ظرف زمانی من دست قطع می کردند یا چرا باورشان چنین و چنان بوده است. من به زمانه خودم کار دارم. من با اینکه در زمانه من (و حالا خاص تر در کشور من) هنوز باید همان احکام بر جان و جهان مردمان حاکم باشد کار دارم. به این کار دارم که آدمها بوسیله جمعی دیگر تحت عنوان حاکم و مفتی و دولت و هر زهر مار دیگری مقتول و مضروب و مجروح می شوند و این مقدس خوانده می شود. من با اینکه اگر کسی به باور شما توهین کند قتلش را توجیه(مدلل) کنید کار دارم اگر شما علل قتل را بررسی کنید این یک کار علمی است و هرگز با آن مشکلی ندارم.برای اینکه پراکنده نگویم وارد بحث مجازات نمی شوم.
اما علت اینکه این گفتگو را ادامه میدهم از قضا بخاطر آن است که این یک جدال احسن نیست این یک گفتگوست. یعنی کسی به دنبال توجیه طرف مقابل نیست و من رایی از قبل در مورد شما صادر نکرده ام با گفتارتان همراه شدم و نتیجه از همانها گرفتم که گفتید .گفتم گفتارتان با گفتار مصباح فرقی ندارد اما نه شما را عمله نظام معرفی کردم نه منتسب به هیچ گروه سیاسی کردم البته اگر رفیق شما دلش بخواهد من به جای گفتگو بنشینم پای موعظه و تذکر شما یا او باید بگویم متاسفانه مدتهاست از پای منبر نشستن بازنشسته شده ام و مرا معذور بدارید. .. اگر ملاک برای اینکه معلوم شود قابل از برای همسخنی هستم یا نه هم این باشد که هر چه شنیدم سر به تصدیق فرود آورم همان نالایق خوانده شوم خشنودترم. حدود یکسال است که وبلاگتان را میخوانم و کم پیش آمد که کامنت بگذارم.آن موقع وبلاگ دیگری داشتم که مسدود شد( در آن نه فحش به مقدسات بود و نه حتا سیاسیون. فقط طبق یک علاقه شخصی اوضاع سیاسی کشور را در حد فهم خودم تحلیل می کردم مانند الان) باری ! من شما را آدمی تند خو و خشونت طلب در نیافته بودم . آدمی که اهل ظرافت است و نازک خیالی و در احوال مردمان ایران زیبایی ها را از سمرقند و بخارا کشف کرده و به من نشان داده آدمی نیست که در موردش بد داوری از قبل کرده باشم.این بار و در این دو سه پست اخیر از قضا سویه ای دیگر دیدم و لحیه ای جنباندم. شما و دوستتان مرا می بخشید.


دخو November 23, 2004 01:11 PM



دخوی عزیز!
سخنانی که نوشتن لزوماً خطاب به شما نبود. سخنانی کلی بود و قاعدتاً شما که در فضای ملکوت گذر کرده‌اید شاهد برخی برخوردهای تند بوده‌اید. من جسارت نکردم که شما را به پای منبری بخوانم. نه خود را منبری می‌دانم و نه با اهل منبر مناسبات عاشقانه دارم. اما تذکر دادن و نقد مشفقانه کردن حکایت دیگری است. اگر من نوشته‌ام بویی از ادبیات دینی دارد از آن شرمسار نیستم و شما را هم به دینداری فرا نخوانده‌ام. این مختصر را نوشتم که بدانید مخاطب این سخنان شما نیستید. اتفاقاً شما را ستودم به خاطر این‌که در نقد خود نه دشنام دادید و نه کسی را تروریست و آدمکش خواندید. اندکی تفحص کنید مخاطب سخن را پیدا می‌کنید.
یک نکته را هم در حاشیه می‌گویم: بررسی ریشه‌های وقوع یک حادثه مطلقا به معنای مدلل کردن یا موجه کردن آن نیست. به اعتقاد شما این همه محقق و آکادمیسینی که در دانشگاه‌های غربی به نقد رفتار غربیان پرداخته‌اند و سیاست‌های انحصارگرایانه‌شان را سنجیده‌اند، همگی طرفدار یا توجیه‌گر فاجعه‌ی یازده سپتامبر بوده‌اند؟ اعلام برائت و انزجار از قتل کار دشواری نیست. هر کسی می‌تواند این کار را بکند، حتی خود تروریست‌ها. پس فضیلتی نیست در نفس محکوم کردن. کار ارزشمند را کسی می‌کند که ریشه‌های ماجرا را منصفانه بررسی می‌کند تا راه تکرار این فجایع را ببندد. نکته‌ی ظریف این است که مستبدین و دیکتاتورها همگی مخالف آزادی بیان هستند. منتقدین آزادی بیان هم خطاهای آن را می‌بینند. انصاف نیست که منتقدین تئوریک آزادی بیان را هم‌رتبه و هم‌ردیف دیکتاتورها و آدمکش‌ها بدانیم. اگر آمریکایی هم سخن حقی بگوید درست است، اگر مؤمن مسلم هم خطا کند خطاست. نمی‌توان به صرف شباهت ظاهری یک مدعا گویندگان آن سخن را از هر جنس و طایفه‌ای که باشند در یک ردیف قرار داد. روی سخن من تنها با کسانی است که میل‌ وافری به یکپارچه‌سازی و مونولیت دیدن اسلام، تاریخ، فرهنگ، بشریت و حقیقت دارند. یک سؤال هم که برای من پیش آمده است این است. کاش یک نفر یک جمله از نویسنده‌ی این وبلاگ نقل کند که در آن گفته باشد قتل ون‌گوگ کار خوبی بوده است. آیا چنین جمله‌ای هست؟


رفیق سیبستان November 23, 2004 01:42 PM



البته لزوماَ هم مرا که در حال گفتگو بودم خارج نمی کرد. بگذریم.


این جمله در نظر قبلی من مگر نیست؟


من با اینکه اگر کسی به باور شما توهین کند قتلش را توجیه(مدلل) کنید کار دارم اگر شما علل قتل را بررسی کنید این یک کار علمی است و هرگز با آن مشکلی ندارم.


این که از این.


قتل ون گوک کار خوبی است در این نوشتارها نیامد. اما سفسطه علت و دلیل پیش آمد.که مکرر نمی کنم.


اینکه شما ریشه یک عمل را درآوری فرق می کند با اینکه آن تعلیل را لباس دلالت بپوشانی و از اینکه قتل وجود دارد به توجیه قتل برسی…
و بالاخره اینکه اگر منظور نگارنده این نبوده و تنها به علت یابی و ریشه یابی پرداخته و توجیه امر واقع شده و اگر منظورش از همدلی همان نظر به علت بوده ! (با اینکه اینگونه به سختی میتوان نظر او را به درستی تشخیص داد ) باری دیگر گفتگو به ثمر نشسته و موقع طرب و شراب فرا رسیده است.


دخو November 23, 2004 02:26 PM



دخو جان این گفت و گو این قدر سریع پیش می رود که تا من یک ساعتی غافل شدم از آن عقب ماندم. نه برادر من همان را گفتم که گفتم و کوشیدم که واضح و عریان و صریح بگویم. حرف مرا تفسیر نکن. می ترسم به تفسیرت از داستان امام علی شبیه شود! در باب شفقت/همدلی بحث بیشتر لازم است. من آن را از اوجب واجبات در امر مجازات و شناخت جرم و برنامه ریزی برای پیشگیری از تکرار آن می دانم و کهن الگوی آن را رفتار امام علی می بینم. هیچ دلیلی نیست که رفتار امام را به انفعال نفسانی و دلسوزی صرف محدود کنیم. من در آن نکات باریک بسیار می بینم.


دیگر اینکه من مسئول حرفی هستم که خود می زنم. و من هم می گویم که برادر جان گفتگو با حضرتت برای من مغتنم بود چرا که زاینده بود. این تجربه خوبی بود که با کسی یک بگویی و یک بشنوی. در این بحث دشوار که هر لحظه شبهه ای در میان می آید این شیوه برای من فرصتی برای دقیق شدن در جزئیات بود. این هم که شما درس خوانده حقوق هستی البته اعتباری به بحث می بخشد. من به سهم خود قدردان ام.


در باب ظرافت و سمرقند و بخارا هم خب چه می شود کرد که گفتگو از آن شهرها و فرهنگ شان در سخن ظرافت درج می کند و گفتگو از اروپا لحن سخن را به تلخی می آلاید. دست من نیست. سخن در دو مقام مختلف می رود.


Sibestaan November 23, 2004 02:44 PM



سیبستان گرامی!
از لطف شما ممنونم.
اما در مورد شفقت قاطع ید بر مقطوع الید.گمان میکنم بر این اشتر بار بیش از توانش حمل میفرمایید. هر چند این گفتار شما ” مجازات بدون درک مجازات شونده کور است و بی نتیجه ” بسیار متین است اما اینکه بفرمایید از شفقت علی بر مقطوع الید به این نتیجه رسیدید را اگر به طور علی قبول بتوان کرد اما از دل آن روایت منطقا این تفسیر درنمی آید.
میگویند کاشف حلقه بنزن که با تعداد کربن ها و هیدروژن ها مشکل داشت شب به خواب دید که ماری دم خود به دهان گرفت. و او صبحدم که از خواب برخاست با الهام از آن خواب ناگهان دریافت که مولکول مربوطه اگر بصورت حلقه باشد معمای تعداد کربن و هیدروژن حل میشود اما از این نمی توان نتیجه گرفت که آن خواب دارای آن بار معنایی بوده است. اگر شما از روی آن روایت به آن نتیجه مطلوب رسیدید دلیل نمی شود که آن مطلوب در دل آن روایت وجود داشته است.شفقت به معنی دلسوزی است و این درک مجازات شونده به معنایی که شما می گویید نیست و کمترین تاثیری بر او ندارد.


دخو November 23, 2004 03:22 PM

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن