نظر محقق داماد در باره کفر داستان کفر و ایمان را دگرگون می کند.در سالهای اخیر نظرات نواندیشانه او و مجتهد شبستری در کنار آرای سروش و دیگر روشنگران دینی نشسته است و چهره انسانی تری از دین معرفی کرده است. من خود طرفدار آنم که قرآن را همچون کتابی از اصل های پایه در شناخت انسان و جامعه از چشم خداوند ببینم. تلقی قرآن چون کتاب کن ها و نکن ها تلقی دیگری است.
در معنای کفر بسیار شنیده ایم که مثلا کافر آن است که نبوت را انکار کند یا خدا را قبول نداشته باشد یا اسلام را نپذیرد و شنیده ایم که مثلا فقیهان این یا آن را تکفیر کرده اند یا می کنند. مصداق ها را به جای اصل گرفته ایم و از معنای عام و انسانی و انسانشناسانه کفر غفلت کرده ایم. تعیین مرز کفر و ایمان از باریک ترین کارهایی است که ما به آن نیاز داریم.
مصطفی محقق داماد در مطلبی که در مجله بخارا ( شماره ۲۳) آمده است و متن سخنرانی اوست در نشر فرزان نکته بسیار دقیق و باریک بینانه ای در معنای کفر را شرح می دهد که ماحصل آن در یک جمله آن است که :”کافر یعنی کسی که آنچه را یافته است می پوشاند و خلاف آنچه به آن رسیده حرف می زند.” و روشن تر آنکه :”خداوند به کسی کافر می گوید که به چیزی معتقد باشد و چیز دیگری بگوید.”
این فرق فارق کفر و ایمان است. کفری است که معنای ایمان را هم روشن می کند. اگر همیشه به آنچه باور داری و درست یافته ای عمل کنی هرگز از دایره ایمان بیرون نشده ای. مهم نیست که دیگران وصاحبان قدرت و شرع چه می گویند. تو همواره باید غریزه حق جویی خود را دنبال کنی. تا چیزی را باور نکرده ای پشت کردن به آن گناهی نیست اما اگر به چیزی باور داشتی خلاف باور گفتن یا کردن کفر است.
خود محقق داماد به ارزش اجتماعی و انسانی و اخلاقی تازه تعریف خود آگاه است زیرا می گوید: اگر کسی در رسانه ها در مورد موضوعی مصاحبه می کند و به حرف هایی که می زند معتقد نیست این شخص در آن حرفها کافر است یعنی آنچه را که اعتقاد دارد می پوشاند و چیزی می گوید که بدان اعتقادیش نیست.
پس کفر دروغ است. و در این فرقی نیست که این دروغ را به خود می گوییم یا به دیگران. آن که همیشه بر اساس باور خود و یافته خود و شناخت خود و آگاهی و احساس درونی و راستین خود عمل می کند از دایره نحس کفر بیرون است. کفر ما را از خود بیگانه می کند ما را دوزبانه می کند ما را از ما جدا می کند و مانع شناخت ما از خود می شود.
این است که صوفیان صافی در حکمت والای ما همواره رندان قلندرماب و کفرگو اما یکزبان و یکدل را بر زاهدان مسجدساز مجاهد اما ریاکار و مردمفریب برتری می داده اند. هر اهل معرفت حقیقی ارزش راستی و راست کرداری را با هیچ چیز دیگر برابر نمی کند. تا راستی نباشد خود حقیقی ما آشکار نمی شود. و تا این آشکار نشود نه خدا معنا دارد و نه دین و اخلاق خدایگانی.
نخست قدم ایمان آن است که فاش بگوییم و از گفته خود دلشاد باشیم که ما چنین ایم. من چنین ام که نمودم دگر ایشان دانند.
ایمان طعم زندگی است. یکی شدن بودن و نمودن است. ارزش شوریدگی و عشق هم از این است اینکه دل و زبان ما را یکی می کند و ما را به فاشگویی و بی پروایی می کشاند. …