Search
Close this search box.
دولتی که به همه خیانت می کند
نمونه دولتی فردمحور و استبدادی و نفی کننده هر نوع نهاد مدنی

فرید مدرسی در تحلیل درخشانی به نقض ۴ فرض در باره دولت احمدی نژاد پرداخته تا نشان دهد که این دولت ویژگی های راست و اصولگرایی را فاقد است. نتیجه ای که می توان گرفت تکان دهنده است: تولد دولت کودتا. دولتی که به همه کس و همه اصول پیشین خیانت می کند تا خود را برتر نشاند و اراده گروه بسته خود را. دولتی که فرقه است.

۱- 
دولت مذهبی:  در همان ماه های اولیه اقدامی صورت گرفت که تمامی این باور را فرو پاشید؛ صدور مجوز ورود زنان به ورزشگاه برای دیدن بازی های فوتبال توسط رییس جمهور. این تصمیم با واکنش گسترده مراجع و علمای ارشد روبرو شد و در نهایت رییس دولت بر اساس حکم رهبری نظام از این تصمیم صرف نظر کرد. همچنین رییس دولت مشاوری در امور روحانیت برای خود برگزید که آنچنان در میان حوزویان شناخته شده نبود و گامی هم برای ارتباط عمیق با حوزه بر نداشت. این روش رفتاری در مکتب احمدی نژاد همچنان ادامه یافت و با انتقادات ریز و درشت روحانیت روبرو شد؛ از بوسیدن دست معلم زن رییس دولت توسط او، نامه به پاپ از سوی احمدی نژاد ( پس از توهین پاپ به پیامبر اسلام و واکنش شدید مراجع قم نسبت به اظهاراتش)، سوالات موهون در آزمون گزینش معلمان، تا سخنان نزدیک ترین فرد به رییس دولت ( مشایی ) درباره حجاب، دوستی با مردم اسرائیل و حضورش در مراسم رقص زنان در ترکیه. در این میان، اگرچه مراجع تمایلی به دیدار با دولتیان نداشتند، دولت هم اصراری نمی کرد. اقدامات ظاهری (دینی) بدون ارتباط عمیق با راس هرم روحانیت (مراجع تقلید و علمای ارشد) آنچنان با نگاه مرسوم مذهبی همراه نبود؛ به گونه ای که برخی اصولگرایان اعلام کردند: احمدی نژاد و همراهانش بیشتر به «طریقت» نزدیکند تا «شریعت». 

۲- طرفداری بی چون و چرا از ولایت مطلقه فقیه:  اقدامی در ابتدای دولت دوم احمدی نژاد صورت گرفت که این سوال و تردید را اذهان رهروان رهبری پدید آورد که آیا احمدی نژاد بر این باور استوار است یا نه؟! چراکه باید بین تمایلات و علایق شدید خود و نظر رهبری یکی را برمی گزید؛ والا در گذشته بخش اعظم برنامه های او و نظراتش با منویات رهبری تفاوتی نداشت. این مسئله آن بود که احمدی نژاد، در پروسه شکل گیری آبادگران تا آغاز دولت دومش، در فراز و فروز حلقه اصلی همراهانش به فردی رسیده بود که در این ایام بارها از ارتباط «مرید و مرادانه» آنان سخن به میان آمده است و او کسی نبود؛ جز «اسفندیار رحیم مشایی». احمدی نژاد او را پیش از برپایی کابینه دومشش به عنوان معاون اول در این کابینه معرفی کرد. این اقدام موج مخالفت ها را برانگیخت که دیگر هیچ حامی ای برای رییس دولت دهم نمانده بود و حامیان جدی او، در جرگه مخالفان شدید این اقدام قرار گرفتند و برایش خط و نشان کشیدند. برخی از مراجع هم این انتصاب را غیرمشروع دانستند. اما همچنان رییس دولت بر این تصمیم خود اصرار داشت و از باور مشایی به امام زمان (عج) در توجیه پافشاری اش سخن گفت. او در این دو راهی کلیدی، راهی را برگزید که به باورها و پیش بینی های گذشته خدشه وارد کرد. از یک سو پس از حدود یک هفته از نامه رهبری مبنی بر لغو این انتصاب ( ابتدا غیرعلنی بود که با عدم اجرای آن از سوی احمدی نژاد، توسط برخی اصولگرایان و بعد از آن سایت آیت الله خامنه ای منتشر و علنی شد ) به آن تن داد و مشایی استعفا داد. پس از علنی شدن نامه رهبری، در پاسخ به نامه ایشان، بسیار کوتاه بر اساس ماده ای از قانون اساسی از لغو حکم انتصاب مشایی خبر داد که با پیش فرض گذشته که او به نظر ولی فقیه بسیار اهمیت می دهد، در تضاد بود. در مقابل، در همان روز در پاسخ به نامه مشایی برای استعفا پاسخی بلند بالا و تمجیدگونه نوشت. همچنین دست از اصرار خود بر همراهی با مشایی بر نداشت و او را مسول دفتر خود کرد و پس از آن رییس نهاد ریاست جمهوری که البته اگرچه در ظاهر مشایی این سمت را دارد، اما همچنان نفوذ و تاثیرگذاری اش از سایر اعضای کابینه و معاونان رییس دولت بیشتر است. همچنین احمدی نژاد بر اساس نظر رهبری مبنی بر تعامل با قم، تا به حال ترتیب اثر نشان نداده است و حتی مشاور امور روحانیتش را هم برای این امر به بیوت علمای ارشد قم نفرستاده است و همچنان بدون رایزنی با مراجع تقلید بر تصمیماتش همچون وزیر زن داشتن، اصرار دارد.

۳- عضو جریان «اصول گرا» (جناح راست سابق): جریان احمدی نژاد، اگرچه پیشینه اش در جناح راست ترسیم شده است، اما از آغاز فعالیت سیاسی این جریان، شعارها و باورهای آن، آنچنان میانه ای با جناح راست نداشت و بر اصول چپ گرایانه پافشاری می کرد و ارتباط با روحانیت ( ارتباطی که در گذشته جزو مشخصه های جناح راست تعریف می شد ) از عمق سابق برخوردار نبود. تضعیف جناح راست (نتیجه عملکرد احمدی نژاد بود) تا جای آن را این جریان جدید بگیرد و دوقطبی چپ و راست، به دو قطبی منتقدان محفل احمدی نژاد و خود این محفل مبدل شود که امروز در ایران این دوقطبی، بیش از سایر شکاف های سیاسی فعال است. احمدی نژاد به این نامه بسنده نکرد و در اغلب نطق های انتخاباتی خود و پس از رییس جمهور شدن، به انتقاد و طرد احزاب پرداخت. مخالفت او با احزاب اصلاح طلب طبیعی بود و اگر هم گفته نمی شد، همه می دانستند. پس طرد حزب گرایی بیش از همه به احزاب قدیمی راست بازمی گشت تا او بتواند سفره اش را از آنان جدا کند؛ احزاب و گروه های سیاسی ای همچون موتلفه، جامعه روحانیت و حتی جامعه مدرسین. 
۴- 
دولت احمدی نژاد مولود آیت الله مصباح یزدی: در ابتدا شعارهای احمدی نژاد و گفتمانی که او از آن برخاسته بود، با آرای آیت الله محمدتقی مصباح یزدی همسان بود. حتی ارتباطی ارگانیک میان او و آیت الله و موسسه اش در رقابت های انتخاباتی و پس از آن پیش آمد. البته احمدی نژاد هم با آیت الله در سال های قبل از کاندیداتوری در محافل اساتید بسیجی آشنا شده بود. پس از پیروزی و نشستن بر کرسی ریاست قوه مجریه هم برخی از شاگردان آیت الله و اساتید موسسه او هم بر مسندهایی در دولت تکیه زدند و در زمره طرفداران پروپاقرص احمدی نژاد قرار گرفتند و قرار دارند. اما اندک اندک در پایان دوره دولت اول او، آیت الله در چند دیدار وزیرانش با او، به انتقاد از دولت و اقداماتش پرداخت. آنچنان که فرزند مصباح یزدی هم گفته بود: میان پدرم و احمدی نژاد آنچنان ارتباطی وجود ندارد و او هم نسبت به برخی اقدامات دولت (انتصاب مشایی) انتقاد دارد. پس از انتخابات آیت الله بار دیگر سخنی گفت که به عنوان حمایت آنچنانی او از احمدی نژاد تفسیر شد. او گفت: اطاعت از رییس جمهور اطاعت از خداوند است؛ چرا که ولی فقیه حکمش را تنفیذ کرده است. این سخنان اگرچه به حساب حمایت جدی از دولت گذاشته شد، اما باید به این نکته توجه داشت که این حمایت نشان دهنده یک وحدت مقطعی استراتژیک برابر منتقدان و مخالفان دولت کنونی که منتقد آیت الله و مخالف آرای اوهم هستند، است، وگرنه سیر روابط این دو جریان فکری و سیاسی همچنان همچون پایان دولت نهم رو به ضعف خواهد رفت. البته در صورتی که شرایط کنونی پس از انتخابات پایان پذیرد و نقش اصلاح طلبان و به ویژه هاشمی رفسنجانی ( شخصی که مصباح یزدی به شدت منتقد اوست ) هم در ساختار سیاسی  ایران کمرنگ شود. اگر اینگونه شود، شکاف مصباح یزدی – احمدی نژاد عمیق خواهد شد و تحلیل گذشته کاملا غلط از آب در می آید.

با نقض کامل این چهار فرض که تاحدودی اتفاق افتاده است، می توان جریان احمدی نژاد را جریانی مستقل دانست و نامی همچون «احمدی نژادیسم» بر آن نهاد و به ارزیابی و تحلیل چارچوب های ایدئولوژیک آن پرداخت. ازآن رو که این جریان همواره سعی می کند در عرصه داخلی شکاف نخبگان و توده مردم و در عرصه خارجی، به ویژه خاورمیانه و جهان سوم شکاف دولت ها ( و نخبگان آنان ) و توده ملت ها را فعال و آن را تشدید کند، امکان رشد تصاعدی آن وجود دارد، چراکه با عمیق شدن این شکاف ها دیگر صدای نخبگان به توده نمی رسد و این فضا باعث اثرگذاری آسان و گسترده ایدئولوژیک این جریان بر توده خواهد شد که راه حل های این اقدام هم تاکنون در جامعه ایران و منطقه اجرایی شده است.

کوتاه شده از: فرید مدرسی

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن