Search
Close this search box.

آسیب شناسی تفاهم

 ۱. پلورالیزم خوش‌بینانه

طبیعی است اگر اندیشمندان ایرانی برای درمان تمامیت‌خواهی (totalitarianism) موجود در فرهنگ و وضعیت فعلی سیاسی، پادزهر نسبیت‌گرایی و پلورالیزم (pluralism) را به کار بگیرند. اما به گمان من تنها یک نوع پلورالیزم وجود ندارد.

سرچشمه‌ی پلورالیزم بدبینانه، ناامیدی از رسیدن به توافق و تفاهم است. در این دیدگاه انسان‌ها در جزیره‌های مجزای عقاید خود تصویر می‌شوند که راهی به هم ندارند و تنها راه حل یک انسان متمدن در چنین وضعیتی، مدارا (tolerance) است؛ و «مدارا» که بار معنایی «تحمل» را در خود دارد معمولاً یک تکلیف شاق اخلاقی است که برای همه آسان نیست. فرد نیاز به حداقلی از فرهنگ و تمدن و فضیلت اخلاقی دارد تا بتواند مداراگر باشد.

اما پلورالیزم می‌تواند خوش‌بینانه هم باشد. اگر هر منظومه‌ای از عقاید که سازگاری درونی (consistency) دارد را «درست» بدانیم، در این صورت تنها یک منظومه از عقاید درست موجود نیست. هر منظومه از اصول موضوع سازگار، می‌توانند یک دستگاه معرفتی بدون اشکال به ما بدهند.

پلورالیزم بدبینانه در نهایت چون عملاً اعتباری برای هیچ نظریه‌ی اخلاقی هم باقی نمی‌گذارد، می‌تواند به اصالت دادن به قدرت منجر شود (نقد سیبستان بر رورتی را از این منظر بدبینانه بخوانید).

انکار امکان مفاهمه از آن رو خطرناک است که پس از مفاهمه، چیزی به جز قدرت، آن هم اغلب به به عریان‌ترین شکل، یعنی خشونت نیست. طبیعی است که هر انسان تا جایی که مخاطب‌اش را مانند خودش انسان می‌داند که بتواند او را درک کند. ناامید شدن از مفاهمه معمولاً انکار انسانیت طرف مقابل را در خود نهفته دارد و سلب انسانیت از حریف ما را برای کُشتن او آماده می‌کند.

پلورالیزم خوش‌بینانه اما، می‌تواند سازوکاری اخلاقی برای تفاهم داشته باشد: اگر سیاسی بنگریم دموکراسی، یا اگر اندیشه‌ها را کالا بدانیم و دیدی اقتصادی داشته باشیم، بازار آزاد اندیشه‌ها. این سازوکار را هر چه بنامیم، تنها بر مبنای خوش‌بینی نسبت به انتخاب انسان‌ها و احترام متقابل بین آن‌ها امکان‌پذیر می‌شود. در پلورالیزم خوش‌بینانه اغلب راجع به این که چه چیزی «حقیقت دارد» سوآل نمی‌شود، بلکه معمولاً افراد توضیح می‌دهند چرا «حق دارند» چنان عقیده‌ای داشته باشند.

۲. جامعه‌ی چهل‌تکه و وبلاگستان

معمولاً می‌توان نظریات درباره‌ی ماهیت وبلاگ را به دو دسته تقسیم کرد: نظریاتی که بر «شخصی بودن» و «فردیت‌محوری» وبلاگ تأکید می‌کنند، و نظریاتی که به «رسانه بودن» و «اجتماعی بودن» وبلاگ بها می‌دهند. از سنتز این دو وجه به ظاهر ناسازگار، چیزی جدید ساخته می‌شود که کاملاً رسانه نیست، چون آن سلطه‌ی اقناع‌گرانه‌ی رسانه‌ای در آن وجود ندارد و خواننده به راحتی می‌تواند نویسنده را به چالش بگیرد؛ کاملاً فردیت‌محور هم نیست: می‌بینیم به سرعت حلقه‌های وبلاگی درست می‌شوند و یک «دید و بازدید» مدام در درون این حلقه‌ها وجود دارد، و در دعواهای وبلاگی هم دسته‌بندی‌ها و جریان‌های فکری آشکار می‌شوند.

۳. تمرین مفاهمه

وبلاگستان مکانی است برای تمرین مفاهمه به زبان فارسی. از تکثر و شکاف‌های هویتی در جامعه‌ی ایرانی گریزی نیست اما این شکاف‌ها بدون مفاهمه تنها زمین شخم‌خورده‌ای است آماده‌ی بذر خشونت و مرگ: تجربه‌ی دهه‌ی شصت هنوز برای ما زنده‌است. پلورالیزم بدبینانه هم به ما کمکی نمی‌کند جز این که وضعیت مجمع‌الجزایر زندان‌گونه‌ی فعلی را توجیه کنیم و بگوییم چون حقیقتی وجود ندارد پس حق با اوست که غلبه کرده‌است.

وبلاگستان جایی است که پلورالیزم خوش‌بینانه می‌تواند در آن رشد کند و ببالد: جایی که هر فرد می‌تواند عقیده‌اش را به بهترین شکل توضیح دهد و
نقد بنیادین از آن را انتظار داشته باشد؛ در این صورت است که می‌توان فهمید که چرا بسیاری مثل ما فکر نمی‌کنند و چرا حق دارند مثل ما فکر نکنند.

۴. آسیب‌شناسی مفاهمه

همه‌ی این‌ها را نوشتم تا بگویم، مدتی است با این مقدمات دارم به آسیب‌شناسی مفاهمه در وبلاگستان فکر می‌کنم. نه از آن رو که وبلاگستان را مؤثر و خیلی جدی می‌دانم؛ از آن رو که شاید شناختن آسیب‌های مفاهمه در این زمین تمرین به مشکلات اساسی مفاهمه در فضای واقعی کمک کند.

بعد از نوشتن پل‌های خراب‌شده به نظرم رسید که ناتوانی در مفاهمه شاید تنها در جهت گفت‌وگو با بنیادگرایان و حزب‌اللهی‌ها نباشد. سوء‌تفاهم‌های مدام و زخم‌های احساسی که در این فضا افراد با کلمات به یک‌دیگر می‌زنند، نشان می‌دهد هنوز در سرآغاز رودخانه‌ایم.

فهرست‌وار چند نمونه از این آسیب‌ها را می‌آورم که درباره‌ی بعضی قبلاً نوشته‌ام:

  • گسترش دوقطبی‌ها: تقلیل دادن همه‌ی منازعات به دو قطب خیر و شر.

  • بی‌صبری در آموزش دادن و توضیح مبانی اندیشه‌ی خود و پرهیز از نقد حرف دیگری به دلیل آن که «بسیار بی‌پایه» و یا «خارج از گفتمان»، و خلاصه «بی‌سوادانه» است.

  • بی‌اهمیت شمردن مخاطب: بسیار هوش‌مند فرض کردن خود و احمق فرض کردن دیگران و یا نوشتن برای مخاطبان خاص. این نوع سبک نوشتن مرا به یاد فیس و افاده‌ی «عاقلان دانند» می‌اندازد، حتی اگر نویسنده خود «حضرت» نیچه باشد. من سبک فیلسوفان انگلیسی مثل راسل را می‌پسندم که اغلب تواضعِ لازمه‌ی روشن‌نویسی را داشته‌اند.

  • تحلیل شخصیت و روانکاوی: این هم از موانع رایج گفت‌وگو است. اگر انصاف بدهیم، حسین درخشان بیشتر از همه‌ی وبلاگ‌نویسان روی تخت روان‌کاوی هم‌کاران خودش رفته‌است؛ اگر چه تمام روان‌کاوان برخلاف ادعای او «مسلمان» نبوده‌اند!

  • مفاهیم اولیه‌ی ناسازگار: وقتی اختلافی در بنیان وجود دارد و مسأله به تضادهای احساسی فروکاسته می‌شود.  

  • توطئه‌اندیشی و پارانویا: در این نگاه وبلاگستان محل جنگ قدرت عوامل جمهوری اسلامی، عوامل امریکا، عوامل صهیونیست‌ها، و چه می‌دانم، لابد عوامل موجودات هوشمند فضایی است. در این نوع تحلیل هم جایی برای تحلیل متن و مفاهمه باقی نمی‌ماند چون هر چقدر خوب نوشته شده باشد از آن دشمنی است که در نهایت می‌خواهد ما را بفریبد.

و سرانجام: مشکل همیشگی فحاشی. حاد بودن این مسأله وقتی مشخص می‌شود که دوستانی با اعتقاد به آزادی «مطلق» بیان، وبلاگ‌شان را به خاطر فحاشی ناموسی دیگران ببندند.

——————–
*فشرده نوشته بلند و تحلیلی امین در عنکبوت

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن