راز فنا
«شهر دقیانوس» را در جیرفت در طول یک سال ویران و خاکش را الک کردیم و به باد دادیم. آب از آب تکان نخورد، هیچ کس اعتراض نکرد، هیچ مامور میراث فرهنگى از غارتگران و حفاران غیرمجاز کتک نخورد و هیچ کارشناسى خود را در سازمان میراث فرهنگى به آتش نکشید.
خبرنگار هیچ روزنامه اى رپرتاژ مستندى از این فاجعه عظیم تهیه نکرد و کسى نفهمید که چگونه و توسط چه کسانى این بلا بر سر میراث فرهنگى ما آمد. این بلا برخورد شهاب نبود که در لحظه صورت گرفته باشد. یک سال در روز روشن و در زیر بلند آفتاب، هزاران نفر کندند و بردند، یک شهر کهن را، کهن ترین تمدن بشر را و تلویزیون ما با کانال هاى متعددش نگفت شهر دقیانوس کجا بود و چه شد؟ تلویزیون ما نگفت که ما چه چیزى را از دست داده ایم! تلویزیون ما هیچ نگفت.
این قبیل بلاها بر آثار کهن ما در مقیاس کوچک و بزرگ دائم نازل مى شود؛ هر سال، هر ماه، هر روز و خبرى نمى شود. جنگل هاى شمال را تمام کردیم- جنگل هاى دشتى پائین دست، جنگل هاى میان بند و جنگل هاى بالابند را. همه این جنگل ها را با اشکوب هاى متعدد، با درختان و گیاهان گوناگون و هزاران پستاندار و پرنده و حشره بى مانند به تدریج نابود و از صحنه روزگار محو کردیم. در هیچ دانشکده منابع طبیعى کسى اعتصابى راه نینداخت. هیچ کارشناس منابع طبیعى در زیر چرخ هاى کامیون هاى قاچاقچیان چوب دزد کشته نشد.
در سراسر میهن پهناورمان چمن زارهاى پرمحصول و پرتولید را شخم زده و به مزارع کم بازده کشاورزى تبدیل کردیم. همه آهوها را زدند و دشت هاى ایران از آهن تهى شدند. هیچ کس گریه نکرد و هیچ کس مقاله اى در ماتم این فاجعه ننوشت. شکاربان ها شهید شدند باز هم خبرى نشد. شیر و ببر منقرض شدند، گور و یوز و انواع آهوان ایران در حال انقراضند و به دنبال آنها صدها جانور دیگر را مى توان فهرست کرد. بسیارى از گونه ها را بدون آنکه بشناسیم از دست داده ایم براى همیشه. اگر تمام علم جهان و تمام ثروت جهان متحد شوند یکى از آنها را نمى توانند بازگردانند.
انقراض حادثه اى ابدى است. تمام این حوادث غم انگیز با ابعاد عظیم اش در سرزمین ما، پیش چشم ما و بغل گوش ما رخ داده و ما هفتاد میلیون ایرانى نه دیدیم، نه شنیدیم و نه فهمیدیم که چه چیزهاى با ارزشى را براى همیشه از دست داده ایم. میراث طبیعى ما ثروت همه ایرانیان بوده و هست. میراث فرهنگى ما آبرو و حیثیت همه ایرانیان بوده و هست. همه چیز را از دست مى دهیم و کسى چیزى نمى گوید.
دانشگاه ها، روزنامه ها، رادیو و تلویزیون همه چیز مى گویند، همه چیز چاپ مى کنند، هر چیزى مى نویسند جز آنچه باید بنویسند. بلایى که بر سر برکه ها، رودخانه ها، دریاچه ها و دریاهاى ما مى آید از بلاهاى دیگر کمتر نیست. چه کسى چه مى گوید و چه مى نویسد؟ چه حادثه و چه فاجعه اى باید رخ دهد که رسانه ها عکس العمل نشان دهند؟ چرا در این مورد چیزى نمى گویند؟ چرا هیچ کس انتظارى هم ندارد؟ این همه بودجه در اختیارشان مى گذاریم که براى کشور ایران چه کارى انجام دهند؟
مهم ترین مسائل کشورمان چیست؟ مهم ترین ثروت و مهم ترین ویژگى حیثیتى ما کدام است؟ چه بلایى است که اگر آمد جبران پذیر نخواهد بود؟ چیست که اگر از دست دادیم دیگر نمى توانیم به دست آوریم؟ آیا خبرنگاران روزنامه ها، رادیوها و تلویزیون هاى ما مى دانند؟
صد سال پیش یک باستان شناس انگلیسى بسیارى از آثار باستانى مصر را طى چندین سال بر کشتى هاى کوچک و بزرگ بار کرد، به انگلستان برد و موزه هاى انگلیس را پر کرد. این باستان شناس در کتاب خاطرات خود که آن هم صدسال پیش چاپ شده مى نویسد، «سال هاى سال توسط کارگران مصرى آثار باستانى مصر را از محل آثار به کنار رود نیل آورده و سوار کشتى مى کردیم. یکى از سرکارگرها که طى سال ها کار با ما مختصرى انگلیسى یاد گرفته بود روزى از من پرسید مگر در مملکت شما سنگ نیست که این همه سنگ از اینجا مى برید؟»
اکنون وضعیت فکرى ما با آن کارگر بدبخت مصرى صدسال پیش تفاوت چندانى ندارد. ما به صورت عام نمى دانیم چه چیزهاى با ارزشى را چقدر ارزان مى فروشیم. چقدر همه چیز را مفت از دست مى دهیم.
*نوشته بیژن دره شوری در “ویژه نامه یوز” – روزنامه شرق؛ توجه به این نوشته ارزشمند را مدیون عباس عزیز هستم که در وبلاگش آزاد کوه به آن لینک داده بود.
در باره بخش اول مطلب که به غارت میراث باستانی ایران مربوط می شود مقاله فرناز قاضی زاده در “روز” تکان دهنده است: یوسف مجید زاده باستانشناس با آبرو می گوید در گذر دو سال حدود ۱۰۰ هزار قطعه از طریق حفاریهای غیرمجاز در جیرفت به خارج از ایران قاچاق شده است.