وقت تغییر گفتمان رسیده است
به تصور من، اصلاح طلبی به شیوهای که از دوم خرداد ۷۶ با ریاست جمهوری خاتمی آغاز شد، با پایان دوران ریاست جمهوری وی نیز پایان یافته تلقی میشود.
هر نوع ارزیابی که از دوره خاتمی داشته باشیم، به نظرم یک نکته مسجل مینماید و آن هم این است که در طول این دوره، ایران به حداقلی از دموکراسی که سطحی از امنیت خاطر را برای منتقدان و مخالفان وضع موجود فراهم کند، دست نیافته است.
به نظر میرسد استراتژی دوم خرداد که از سوی اصلاح طلبان داخل حکومت دنبال شده ناکارامد و یا به بیانی ملایمتر اشباع ظرفیت شده است و ادامه آن، در بهترین حالت به معنای درجا زدن و عدم امکان عبور از بنبست فعلی است. تندتر کردن زبانها علیه رقیب محافظهکار نیز به هیچوجه جایگزین مناسبی برای این ناکارامدی و یا اشباع ظرفیت نیست و فقط بر شدت هیجانات و سرخوردگیهای پس از آن میافزاید.
آیا آن طور که برخی از تحلیلگران میگویند، دموکراسی خواهان ایران در شرایط تعلیق استراتژی به سر میبرند؟ منظور از شرایط تعلیق، شرایطی است که یک استراتژی به پایان ظرفیت و در نتیجه به پایان عمر خود رسیده و استراتژی تازهای نیز زاده نشده است.
به نظر من، دموکراسی خواهان ایران از اردیبهشت سال ۱۳۷۹ یعنی هنگامی که مطبوعات مستقل به طور دسته جمعی توقیف شدند، شرایطی برایشان رقم خورد که لازم بود هر چه زودتر استراتژی تازهای خلق کنند، اما نکردند. زیرا نخواستند و نتوانستند. این نخواستن و نتوانستن متاسفانه به طرز حیرتانگیزی ادامه یافته است به طوری که امروزه اصلاح طلبان داخل حکومت با تاکید غیر منطقی بر نبود یک استراتژی مدون جایگزین، ادامه وضع گذشته را توجیه میکنند و در این راه بدبختانه بخشی از نیروی اپوزیسیون را هم با خود همراه کردهاند.
بخشی از مقاله احمد زیدآبادی در سایت روز