هند سرزمین مادر است

سعید حنایی کاشانی که امده بود هلند تعبیری داشت نزدیک به اینکه من غرب را در کتاب خوانده ام و حالا همان که خوانده ام را می بینم. من بارها این را در باره سفرم به آسیای میانه گفته ام. گفته ام که سفر به آسیای میانه برای من مثل راه رفتن در کوی و برزن تاریخ بیهقی است. مثل اینکه تاریخ بیهقی شده باشد کارتی که وقتی باز می کنی وسط اش یک قلعه با اضلاع کاغذی پدیدار می شود. قلعه ای که می توانی به آن وارد شوی و در آن سیر کنی. من در آسیای میانه همیشه همین حس را داشته ام که در تاریخ سیر می کنم. تاریخ زنده. ارمن ها در باره ارمنستان می گویند این کشور یک موزه زنده است. سفر به سرزمین های تاریخی همیشه همینطور است. ورود به یک موزه تاریخی اما زنده و متحرک.

هند را من با داریوش شایگان شناختم. اساطیر و مکتبهای هندی مرا بیشتر از اساطیر یونانی جلب می کرد. آنها را هم می خواندم اما از روی عقل و وظیفه انگار. این را می خواندم و خود را باز می یافتم. گام بعدی ام در هند وقتی بود که اساطیر ایران را می خواندم و در باره آنها از هند سراغ می گرفتم. هند یک موضوع مهم ادبی در دانشکده هم بود. از روی هند که می گذشتم به یاد گلچین معانی افتادم و کتاب ناب کاروان هند او. دوران دانشجویی ام هند همیشه جایی بود که ادب ایران را پناه داده بود.

هند سرزمین مادر است. اسطوره های ما اینجا رقم خورده است. اینجا پناهگاه شاعران ما در دوره اسلام صفوی بوده و پناهگاه پارسیان ما در دوره اسلام اموی و عباسی. اینجا هفت قرن زبان فارسی را تجلیل می کرده و زبان نخبگان و دربار و شاعران اش قرار داده بوده است. اینجا به قولی مهبط آدم و حوا بوده است. زبان ما از اینجا ست و بسیاری از قصه های ما. دین های ما با اینجا گره خورده است تا اسلام. اسلام هم با عرفان های آمده از هند امیخته است. 

سالهای اخیر کمتر روزی از هند فارغ بوده ام. چون می خواسته ام زندگی ایرانی را از روی مینیاتورها بازشناسی کنم تا در کاری که در دست دارم تصویری هر چه واقعی تر از زندگی دوره های تاریخی مان به دست دهم. مینیاتور صحنه مصور ادبیات و تاریخ ما ست. اگر روزی بخواهیم تاریخ مان را مصور کنیم باید دست به دامان مینیاتور شویم. در تمام تاریخ فرهنگ ایران دو دوره هست که بسیار برای من عزیز است. یکی دوره سامانی است و دیگری دوره مغولان هند. مغولهای فرهیخته هند فرهنگ ایران را بزرگ داشتند و عزیز می شمردند. آنها سرشار از درک جاودانگی بودند. معماری های شگفت و ادبیات و هنر والا نتیجه همان است. و مینیاتورهای بی نظیر.

هند سراسر کودکی ما را هم فتح کرده است. با سینمای خودش. سراسر آسیای میانه را هم زیر نگین دارد با موسیقی اش و آداب درباری اش. این سوی جهان هند و ایران و چین چنان در هم آمیخته اند که تاریخ تمدنی منطقه را بدون بازخوانی تاریخ مشترک آنها نمی توان نوشت. شناخت فرهنگ دیروز و امروز کشورهایی هم که در دوره معاصر حیات سیاسی مستقل پیدا کرده اند نیز بدون ایران و هند و چین ممکن نیست.

نمی خواستم به هند بیایم مثل کسی که نمی خواهد تصویرهایش و تصورهایش از چیزی به هم بریزد. حالا امده ام. اگر خوانده هایم هند را با ایران گره زده است دیده ها و سفرهایم دهلی را برای من شبیه قاهره و سمرقند و خجند می کند. آن بی نظمی طبیعی شهرهای ما و آن روستاگرایی و آن شلوغی و تزاحم چاره ناپذیر انگار و ان بازارهای رنگین، روی تمدنی کهنسال و ساکت شده که دیگر فقط با توریستها حرف می زند. این تصویر اول است. مثل اینکه ذره بینی گوشه ای از یک کتاب بزرگ را برجسته کرده باشد. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن