این دعوا باید با دقت ملاحظه شود. ملت ما دوپاره شده است. ما با دو چشم باز هر دو نیمه را می بینیم. اما آنها چشم شان را به روی نیمی از مردم بسته اند. همین یکچشمی همین یکسونگری پاشنه آشیل این جماعت مدعی است.
آقای خامنه ای طوری حرف می زند که انگار همه و همه مردم همانجا ایستاده اند که او ایستاده است. باقی مردم نیستند. اما ما به آقا می گوییم باقی هم مردم اند. فرض کنیم آن نیمه ای که ما از آن ایم و همه سبزها اقلیت است حتی. بالاخره در این مردمسالاری اسلامی شما اقلیت جزو مردم است یا جزو مردم نیست؟ من همان روزی که شما کنار احمدی نژاد ایستادی گفتم که این شان یک رهبر نیست که کنار یک جناح بایستد ولو اکثریت. و اگر می ایستد نباید به پایمال شدن حق دیگری ولو اقلیت ختم شود.
به نظر من سبزها امروز نباختند. اما چنانکه پیش بینی می شد رودست خوردند. سبزها فکر نمی کردند در روز ۲۲ بهمن که روز همه مردم است باز هم کنار زده شوند. همه رهبران سبز بیانیه دادند و از مردم دعوت کردند. این خود به معنای آن بود که می خواهند دوشادوش نیمه دیگر به بزرگداشت انقلابی بپردازند که مردم ساختند. این مردمی که ۳۱ سال پیش کنار هم بودند و حالا هم می توانستند کنار هم باشند. اما شقه شده اند.
سبزها امروز نباختند. آنها باز هم به دعوت رهبران خود به خیابان امدند در روزی که به خیابان آمدن آزاد بود تا ببینند چطور حق آزادی راهپیمایی برای همه محترم است. اما عریان دیدند آنچه را که نظام مقدس پنهان می کند. به کسانی که روزی در همین انقلاب نخست وزیر بوده اند و رئیس جمهور شده اند و رئیس مجلس بوده اند نیز اجازه داده نشد که به راهپیمایی بپیوندند. کسانی که اگر محترم می ماندند و به جمعیت می پیوستند بی گمان نه درگیری اتفاق می افتاد و نه شعار تندی داده می شد. این رهبران هر کدام در زمان خود انبوهی از مردم را پشت خود داشته اند و در همین انتخاباتی که بر سر آن دعوا ست هم نشان دادند که گروههای بزرگی از مردم با آنها هستند. پیروان و هواداران این رهبران سبز جزو مردم اند یا نیستند؟
به نظر من بیانیه آقای خامنه ای شرم آور است. او از هشت ماه پیش راه خود را از «همه ملت» جدا کرده و امروز می بینیم که آشکارا عنوان ملت بودن و مردم بودن را هم از جناح مقابل دولت سلب کرده است. در واقع این بیانیه چیزی را در نگاه رهبر ایران فاش می کند که سالها ست درد بی درمان او ست. او از بنیاد قبول ندارد که همه مردم شان ملت بودن داشته باشند. او باوری به اینکه ایران از آن همه ایرانیان است ندارد.
سازمان راهپیمایی امروز را که بنگرید می بینید. یک سو کسانی اند که رهبر ایران آنها را مردم می خواند و سپس صفی قطور از نظامیان و حرامیان تا «نامردم» را برانند و اجازه ندهند با «این مردم» یکی شوند. بیانیه رهبر در واقع بیانیه رهبر نیمی از مردم ایران است که می خواهد نیمه دیگر را نبیند و همه امکانات اش را بسیج می کند تا فقط همین نیمه دیده شود. از این رسواتر چیزی هست؟
بیانیه رهبر نیمی از مردم ایران بروشنی مانیفست تبعیض است. تبعیض سیاسی و تبعیض اجتماعی و تبعیض در همه چیز. این بیانیه به تنهایی بر تبعیض سیستماتیک در ایران گواهی می دهد و بهترین سند نقض حقوق نیمی از مردم ایران است که او نامردم می پندارد.
این رهبر البته متوقف نخواهد شد تا عاقبت آنچه می کند را ببیند. او ۲۲ بهمن را یوم الفصل می بیند و بر همین نگرش همه دیگر تصمیم هایش را بنا خواهد کرد. روزهای آینده روزهای بسیار دشواری خواهد بود. اما هر قدر دشواری بیشتر شود آن نیمه محروم-از-مردم-بودن و محکوم به خارج -از-ملت-ایستادن رشدیافته تر خواهد شد. خواهد فهمید که هر قدر این رهبر بر جدا کردن مردم از یکدیگر اصرار می ورزد باید به پل زدن به آن نیمه اصرار کند. این ثنویت رهبر را باید بار دیگر به توحید برگرداند و از این شرک آلوده تبری جست. او همه سیاست اش و همه حسابهایش بر همین دوگانگی و جدایی استوار است.
جنبش سبز ممکن است برای رسیدن به خیابان بزرگ آزادی بار دیگر به چوب و چماق و آزار و توهین مجروح شده باشد اما آپارتاید ولایی را از نزدیک تجربه کرده است: آزادی برای آنها که با دولت اند و سفیدهای رهبر اند. برای آنها که با دولت نیستند و طبقه سیاهان جامعه ایران اند آزادی نیست. اما تا زمانی که مردمی که آن سوی خیابان به راهپیمایی می روند به ما مردم این سوی خیابان مرگ بر منافق می گویند این آپارتاید حاکم است. ذوق زدگی رهبر هم برای همین است. استراتژی تداوم جنبش سبز از درک این آپارتاید نیرو و نظام می گیرد.