قرآنی که خدا به علم الهدی نازل کرده است

امام جمعه مشهد در مقابله با بیانیه هفدهم میرحسین حرفهایی زده است که نمی توان بی جواب گذاشت. حرفهای او (+) نمونه روشنی از مبتذل شدن دین و گفتار دینی به دست کسانی است که ظاهرا باید حافظ دین باشند و آن را از هر چه به کیان دین آسیب می رساند دور بدارند.
 من نخست بگویم که شرط گفتار قرآنی خداترسی و احتیاط و آهستگی است و زبانی سالم. یا به زبان خود قرآن تقوی و عدل و خطاب سلام. هیچ کس به لباس و ادعا و لقلقه زبان حافظ کتاب الله نمی شود. بعلاوه در قرآن چیزی مکروه تر از دروغ نیست. نمی شود کسی خود را مدافع قرآن وانماید و به دروغ آلوده باشد. بدترین دروغ برچسب زدن به مومنان است. کوتاه سخن مجادله قرآنی مجادله به احسن است. بلکه تمام حیات از دید قرآنی آزمونی برای عمل احسن است (کهف،۷). این است که خداوند محسنین را دوست می دارد (مائده، ۱۳). نمی تواند زبان و رفتار کسی از عمل به احسن خالی باشد و همچنان مدعی گفتار قرآنی باشد.

قرآنی که من می شناسم و مسلمانان جمیعا و در اکثریت خود می شناسند قرآنی است که باورمندان خود را خاضع و بزرگوار و با گفتار انسانی و سالم تربیت می کند. آنها سخن خدا را ارزان خرج نمی کنند و آن را در برتری جویی های خود پایه قرار نمی دهند. آنها در خدمت قرآن اند و از اینکه قرآن را به خدمت خود در آورند بیمناک اند. انسان قران در نزاع و مقابله و جنگ لفظی و تنی هم آهسته و خدانگر است. حتی اگر به دشمنی در آید هم از حد نمی گذراند (صریح آیاتی چند از جمله مائده، ۲ و ۸). هر صفحه ای از قرآن را که بنگرید نشان می دهد که انسان قرآنی لجوج و خونریز و دشمنکام نیست. حتی در رسیدن به حکم خدا. جهان از نظر انسان قرآن صاحبی دارد که خود می داند رسالات اش را کجا بگذارد. به همین دلیل در مفاهیم  قرآنی توکل کردن مفهومی اساسی است چنانکه ملازم آن صبر. قرآن حتی به پیامبر به عنوان نمونه عالی انسان قرآنی بارها تذکر می دهد که در رسیدن مردم به هدایت شتاب مکن و این تو نیستی که مردم را هدایت می کنی. تو تنها بشیر هستی و نذیر و یادآور. تو تعیین کننده هدایت و ضلالت نیستی.

در پرتو این اندیشه قرآنی اگر بیانیه امام جمعه را بخوانیم آن را سراسر از روح قرآن و عمل احسن دور می بینیم. من قصد به رخ کشیدن ابتذال این مرد را نداشتم اما هر کسی را باید به ادعایش سنجید. او مدعی است سخن اش سخن قرآن است من ادعایم این است که سخن قرآن فرسنگها از دهان این مرد دور است. این آدمها بهتر است از لباس روحانی درآیند و قرآن را فراموش کنند و بروند وارد گود سیاست کیهانیان شوند. زیرا قرآن رسواگر است. نمی توان کیهان و قرآن را با هم جمع کرد. و آنچه این مرد می گوید چیزی جز اندیشه کیهانی نیست.

امام جمعه مشهد که نام بامسمای علم الهدی دارد در همان بند اول بیانیه اش خود را لو می دهد. او رفتاری می کند که با هیچ معیار قرآنی قابل توجیه و پذیرش نیست. او مردی مسلمان و معتقد و حساب پس داده و خوشنام را که تا همین هفت ماه پیش تایید ارکان مملکت اسلامی را داشته است مردی کافر و از آن بدتر منافق تصویر می کند. این تصویر کسی نیست جز خود امام جمعه. او استدلالی خنده آور بلکه دردآور را پایه حمله ناجوانمردانه اش به موسوی می کند. او نه از عمل موسوی که از عمل کسی در خیابان به اسم موسوی – اگر حتی این را بپذیریم- او را با عمرسعد مقایسه می کند. او می گوید موسوی کسانی را که پرچم حسین را در عاشورای تهران در آتش انداختند مردم خداجو خوانده است. من که ندیدم و نشنیدم. اما کدام عدل و تقوی حکم می کند اگر کسی در خیابان پرچم حسین را به آتش سوخت باید میرحسین مسئول اش باشد؟ چطور ماموران ولی فقیه هر جنایتی می کنند اما به حساب ولی فقیه گذاشته نمی شود حال آنکه رابطه آنها با ولی فقیه رابطه رئیس و مرئوس است چه قریب چه بعید. اما اگر کسی در تهران پرچم حسین را سوزاند مسئول اش می شود میرحسین؟ این  چطور قضاوتی است؟ و آیا به یک عمل مشکوک کسی در خیابان می توان سابقه اسلامی و ایمانی کسی دیگر را چنین شست و کنار نهاد؟ چطور اگر صدها جنایت روشن به دست سعید مرتضوی ها و سعید امامی ها و سعید عسکرها رخ دهد هزار جور توجیه و تخفیف و احتمال بعید در باره اش جایز است اما به آبروی یک مسلمان دیگر که از مشی سیاسی دیگری است رسید با هر سریشمی که شده باید چیزی به او چسباند؟

من اینها را می گویم چون طرف اسم اش امام جمعه است. اگر نویسنده کیهان بود طور دیگری با او حرف می زدم. اما این امام جمعه همان نویسنده کیهان است که دو برابر وقاحت دارد. چون دست اش به عربی و قرآن بازتر است و چون لباس اش لباس روحانی است و هزاران نفر پشت سرش نماز می خوانند.

استفاده ای که آقای امام جمعه از قرآن و تعبیر حزب الله می کند هم بسیار مبتدل است. او که می داند مساله ولایت در شیعه مساله ای است گره خورده به پیامبر و امامان شیعه جرات نمی کند ولایت قرآنی را به ولایت و دوستداری فقیه حاکم پیوند بزند اما می کوشد از تشابه اسمی میان حزب خدا در قرآن با حزب الله به عنوان یک گروه سیاسی طرفدار حاکمیت بیشترین استفاده را بکند و اینطور نشان دهد که هر کس در حزب الله ایشان نبود لابد در حزب شیطان است. اما بی خبر است که حزب الله قرآن جایگاه کسانی است که خداوند از ایشان راضی و آنها از خداوند راضی اند (مجادله، ۲۲). و گفتم که شرط رضایت خداوند عمل به احسن است و رفتار نیک. حزب الله سیاسی که ما می شناسیم عاری از عمل به احسن است و چه بسا که مورد غضب خداوند باشد. از اتقاق،تعریف قران از حزب شیطان با رفتار وحشیانه حاکمیت بیشتر سازگار است زیرا که خداوند می گوید شرط عضویت در حزب شیطان نسیان یاد خدا ست (مجادله، ۱۹). آنکه خدا را فراموش کرده است می تواند به نام خدا خلق خدا را به رعب و حبس و زجر بند کند یا بکشد و حساب پس ندهد و تفرعن پیشه کند. نسوا الله فنسیهم (توبه، ۶۷). من نمی گویم که این کسان که خدا را فراموش کرده اند خود مصداق نفاق و فسادند (که در آیه هست). اما قرآن می گوید که ایشان لعنت شدگان اند. و رفتار امام جمعه به لعنت شدگان شبیه تر است. ببینید که خداوند پس از همین لعنت بر این جماعت چه می گوید:

کسانی که پیش از اینها بودند در قدرت و دارایی و کثرت آقازادگان برتر و بیشتر بودند. شما هم مانند آنها بهره مند شده اید. شما هم مانند آنها به ناسزاگویی آغاز کردید و یاوه گفتید. اما کارتان در دنیا و کارتان در آخرت نابوده شد و از زیانکاران شدید. این است خسارت واقعی (توبه ۶۸). و البته بی گمان است که الله لایهدی القوم الظالمین (صف، ۷). من به نفاق این جماعت کاری ندارم. اما ستم شان عریان است و نیاز به استدلال ندارد.

و شگفتا که این مرد بی ادب به جای اینکه از بزغاله و گوساله خواندن مردم مسلمان شرمنده باشد و عذرخواهی کند حتی همین رفتار آشکارا غیراخلاقی را به قرآن می بندد و فکر می کند اگر خدا شماری از مردم را که هدایت نمی پذیرند از حیوانات (انعام) بدتر شمرده این جواز فحاشی به مردم مسلمان یا حتی غیرمسلمان است. این میزان از قرآن را خرج خود کردن نمونه تقوای کسی است که امامت جمعه دارد از سوی ولی فقیه که ظاهرا باید نمونه اخلاق اسلامی باشد. این قرآنی نیست که ما می شناسیم. این قرآنی است که خدا به علم الهدی نازل کرده است. اگر اینطور بود باید مردان باتقوای قرآن ناسزاگوترین مردم می بودند و پیامبر خود فحاش می بود. اما اینجا هم امام جمعه صفات خود را تصویر کرده است. آیه قرآنی می گوید این بدتر-از-حیوانات موجوداتی هستند که هوی و هوس خود را خدای خود گرفته اند. اینها را فکر می کنی که می شنوند و عقل و خردی دارند. اما خطا ست. اینها مثال چهارپا نه خرد دارند و نه قدرتی در شنیدن و راه یافتن (فرقان،  43 و ۴۴) و می گوید که توان شنیدن و عقل ایشان از خرد حیوانات نیز کمتر است. 

امام جمعه در عین بی تقوایی و چاپلوسی – که از انسان قرآنی کهکشانی فاصله دارد- مخالفت با «اصل مترقی ولایت فقیه» را دلیل حیوان شدن می نامد و چون آیه در هواپرستی صراحت دارد کف و سوت زدن را – که اصل وقوع اش و میزان شیوع اش و اصلا حکم فقهی و قرآنی اش محل تردید است – مصداق هواپرستی می گیرد. اما عاقلان دانند که هواپرست کیست و ربط قرآن با ولایت فقیه چیست. 

در باره بغی و محاربه هم سخن ناروا کم ندارد. اما کار من فقط با یک نکته دیگر است. اینکه این جماعت از همه آیات قرآن چسبیده اند به اطاعت از اولی الامر و دوستی و دشمنی را با آن می سنجند. این داستان طولانی دارد. یک نکته کوتاه اش اینکه اگر اطاعت از اولی الامر چنان بود که به هر حاکم جائری تعلق بگیرد قرآن باید مانیفست ستمگران نامیده می شد. اما قرآن خود مساله را ساده نشان داده است: اطاعت از اولی الامری که در مسیر خدا و رسول خدا باشد توصیه شده است و ولایت او ممدوح تواند بود نه اطاعت از کسی که خدا و رسول و دین ایشان را به گروگان گرفته است تا سیاهکاری هاش را نزد خلق بپوشاند و چون سوء عمل اش بر آفتاب افتاد از هیچ نامردمی و دروغ در لاپوشانی آن دریغ نکند. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن