تاریخ رهبر تاریخ گذشته است. تاریخ دیروز هم نیست. تاریخ پریروزها ست و این پریروز را از حضرت فردید وام می گیرم که آقا به ایشان ارادت تامه دارند گویا (این مصاحبه دکتر سروش را ببینید که از قضا همین امشب دوباره بچه جنوب شهر به آن لینک داده است- حبذا وقت شناسی!).
چیزهای دیگری هم هست. اما حالیا از ان در می گذرم تا به سخن دیگری برسم که واجب تر است. چهارشنبه روز خوبی بود. یکی از خوبی هاش این بود که سانلی و رفقا تصمیم گرفتند بعد از مدتی دست و پنجه نرم کردن با اندیشه های سبز کار خود را علنی کنند. من قبلا هم از سانلی نوشته ام. در این مدت هم که پیگیر کارها بوده است با همراهی جوانانی اندیشومند از سبزهای این نواحی و دورتر دیده ام که همه گروه با انضباط و سرخوشی کار می کنند. کارهاشان مزه فردا دارد و نقد بی بهانه دیروز و پریروزها ست. این را مرامنامه ای که برای راه سبز امید (رسا) به صورت گروهی نوشته اند بخوبی نشان می دهد. سبزاندیشان آماده می شوند برای طراحی فردایی که بزودی می آید. دیروزها پریروز می شوند اما فردا روز دیگری است.
شریعتی سی سال و اندی پیش در گفتگویی با اندیشوران جنبش آن زمان در لندن گفته بود که اسلام دین جوانان است. حالا باید سخن او را اینطور تصحیح کنیم که فردا دین جوانان است. آزادی دین جوانان است. فردایی که می تواند اسلامی باشد یا نباشد اما قطعا زوری و اجباری نیست. قطعا خشونت و تحمیل در آن راه ندارد. حتما دین راستی و شادی است. فردا جوان است. با آزاد کردن امروزش به سوی آینده ای می رود که هنوز باید کشف اش کند اما می داند که دیگر تکرار دیروزها و پریروزها نیست. فردایی که برای اولین باردیگر بازگشت به هیچ چیز نیست. عقبگرد نیست. برایش گذشته مقدس نیست. گذشته گذشته است. پشت سر خستگی تاریخ است. هیچ گذشته ای ارزش بازگشت ندارد. این را تجربه نظام مقدس و ناسیونالیسم پهلوی به اثبات رسانده است. یکی تاریخ باستان را می دید و از امروز جامعه خود غافل بود و دیگری همه تاریخ ما را پیش پای صدر اسلام قربانی می کرد. اگر همه تاریخ باستانی برای شاه تقلیل یافته بود به کورش که او هم خواب بود همه تاریخ اسلامی برای مدعیان نظام مقدس خلاصه شده است در علی که او را هم به گروگان گرفته اند. و گرنه آن علی که شریعتی می گفت کجا و این علی کجا. و عبرت آموز است که دنیای اسلام رهبر نظام چنانکه امروز بدان اعتراف کرد خلاصه شده است در لبنان شیعی و پاکستان آلوده به سنی و شیعه کشی و افغانستان که بلاگردان همه شده است. و همین. همین؟ بماند.
به قول هرتسن که متفکر محبوب من است اگر تاریخ از نقشه ای پیروی می کرد هیچ چیز جالبی نداشت (چه رسد به اینکه آنچه را از سر گذرانده تکرار کند) تاریخ سراسر بدیهه و بدعت و اراده است. او این حرف را در برابر آغاز سیل بنیان کن یکسان سازی کمونیستی می زد و ما آن را در پایان کاریکاتور اسلامی همان یکسان سازی باز می گوییم. این دعوتی عام است. این اعلام عمومی پایان عصر یکسان سازی است. و ما نخستین مردم منطقه خود هستیم که آن را عمیقا دریافته و به نفی آن برخاسته ایم.
مبارزه برای آزادی، برای آزادی فردا نیست بلکه برای آزادی امروز است. این را هرتسن متفکر روس میگوید. هرتسن آدمی بود که میتوانست در برابر نفوذ ایدئولوژیهای ویرانگر و فردیتکش زمان خودش مقاومت کند. این کم چیزی نیست. او در عصری که جهان از ایدههای مبهم آرزوپرور و امروزسوز استقبال میکرد، توان آن را داشت که راه ابداع برود. تمام قرن بیستم لازم بود بگذرد تا امروز ما ایرانیان هم مثل هرتسن فکر کنیم. هیچ بهانهای برای کشتن امروز به بهانه آیندهای موهوم پذیرفتنی نیست. جهان به این عشوه صد سال دل داد و امروز آنچه بهدست آورده است نتیجه هزاران عمر سوخته است. «آزادی چرا ارزش دارد؟ برای این که فینفسه هدف است برای همان چیزی که هست. فدا کردن آن در پای چیز دیگر یعنی قربانی کردن انسان.» هیچ چیز نباید آزادی را قربانی کند. هیچ چیز از آزادی برتر نمینشیند. از نظر هرتسن بزرگترین گناهی که انسان میتواند مرتکب شود دست زدن به جنایت است، به نام امری که ممکن است هرگز واقع نشود. جنایاتی که اگر برای یک غرض شخصی روی میداد هیچکس زشنی آن را انکار نمیکرد. اما اگر جنایت زشت به نظر نمیرسد فقط به این دلیل است که اعتقاد به یک مدینه فاضله، یک وضعیت ایدهآل در آینده ناملموس و در دوردستها آنرا تجویز کرده است.
هرتسن آب شدن بتهای خود را در جریان انقلابهای ۱۸۴۸ در اروپا مشاهده کرد. مشاهداتی که او را دگرگون ساخت. ما ایرانیان امروزی از بسیاری جهات به هرتسن شباهت داریم. ما نیز از موهوم بودن یک جامعه بیطبقه توحیدی یا یک جامعه فاضله اسلامی آگاه شدهایم. ما نیز مثل او ارزش آزادی را با تمام وجود خود درک کردهایم. روشنفکر دینی ایرانی، سروش، هماکنون میگوید ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست. آزادی که شفای امراض مهلک نظام سیاسی است. آزادی این خجسته آزادی. ما بتهای بسیاری را دیدهایم که پیش چشممان آب شدند. این آغاز بسیاری از دگرگونیهاست.
مساله بههمین سادگی یا بههمین پیچیدگی است. برای ما بسیاری سدها فرو ریخته است. بنابراین آینده ما دیگر مثل دیروز و امروز ما نخواهد ماند. اما چگونگی این تغییر هنوز در کار پیکرینه شدن است. روشن است که ما در مسیر تازهای قدم بر میداریم. ما مثل هرتسن ارزشهایمان تغییر یافته است: فقط روش مردمان آزاد را دوست میداریم. تنها آنچه را بزرگ و سرشار و دور از حسابگری است دوست میداریم. عزت نفس و استقلال و ایستادگی در برابر خودکامگان را میستاییم. اما این روش چگونه جامعهای خواهد ساخت؟
آیا ما لیبرالدموکرات هستیم؟ آیا لازم است اصلا خود را با این نام و آن نام پیشین مشخص کنیم؟ هر نامی تاریخی دارد. ما چرا باید تاریخ لیبرالیسم را بر دوش بگیریم؟ شاید ما رسم تازه ای باشیم. در رسم ما دین هست اما آزادگی هم است. در رسم ما میکده و خرابات هم هست. استبداد نیست حتی برای مادرانمان. ما عشق میورزیم اما در بند نمیشویم. اگر از ما بپرسند با تهران چه باید کرد تا از این وضع جهنمی نجات یابد چه میگوییم؟ آیا باید پایتخت را جای دیگری ببریم؟ ما چگونه میتوانیم مشکل هوای آلوده و محیط زیست آلوده و فرهنگ رفتاری آلودهان را حل کنیم؟ با زبان اقوام چه کنیم؟ با اقلیتهای دینی و مردمان بیمذهب چه کنیم؟ با تندروهای مذهبی چگونه تا کنیم؟ ایا اعدام و زندان در انتظار مخالفان ما هم هست؟ رفتار امنیتیهای ما چگونه باید باشد؟ امنیت ما چگونه تعریف می شود؟ ما با روسیه همسایهایم. با این همسایه ناسازگار و مکار چه باید بکنیم؟ سیاست خارجی ما چه خواهد بود؟ قانون اساسیمان را از روی کدام مدل مینویسیم؟ ایا مراجع مذهبی که از مشروطه در قانون اساسی هستند همچنان در اداره کارها خواهند ماند؟ با مردمی که پول نفت را سر سفره خود میخواهند چه میکنیم؟ با دانشگاههایی که بنیهشان ضعیف است چه خواهیم کرد؟ وضع مدرسه و آموزش عمومی چه میشود؟ اصول سیاست فرهنگی ما و سیاست منطقهای ما و سیاست رسانهای ما چیست؟ اصلا ما کیستیم و چقدر هستیم؟ چقدر نفوذ داریم؟ چقدر میتوانیم بر جریان امور و گروههای بانفوذ اجتماعی تاثیر بگذاریم؟
ویکی سبز باغ آتن مباحثههای ما است. ما نیاز داریم در باره بسیار چیزها بحث کنیم و آماده شویم. نه برای فردا که برای همین امروز. از امروز که شروع کنیم به فردا هم که رسیدیم امروز است.
محور فعالیتهای شبکه سبزاندیش بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و هماندیشی درباره راهحلها و برنامههای مناسب برای حرکت بهسوی آینده بهتر از دید اعضای شبکه است. راهاندازی این شبکه در واکنش به حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ در ایران صورت گرفت و نمودی است از خیزش جمعی ایرانیان سراسر دنیا برای ایجاد تغییر در وضعیت نامطلوب کنونی در ایران. اعضای این شبکه بیشتر از میان دانشجویان و دانشآموختگان ایرانی ساکن داخل و خارج از ایران هستند که نگران وضعیت پیش آمده شدهاند و مایلند به جنبش مدنی ایران برای دستیابی به خواستههایش یاری برسانند. اهداف، دورنما، ساختار، و سازماندهی شبکه همهگی در بحثهای اولیه شبکه و با مشارکت عمومی اعضا تدوین شدهاند و مطابق سیاستهای شبکه پویایی خود را حفظ خواهند کرد.
این کارت دعوت شما ست.