یکی از نشانه های زوال، نادیده گرفتن موجی است که می آید و دامن می گیرد. وقتی خاطرات علم را می خوانم و به سالهای فروپاشی سلطنت نزدیک می شوم مدام می خواهم نشانه هایی پیدا کنم از اینکه آیا شاه و دستگاه او هیچ درکی از آمدن موجی که بنیاد آنها را به باد خواهد داد داشتند. و چیزی نمی یایم مگر اشاراتی دور و کوتاه به برخی حوادث که در دانشگاه دارد اتفاق می افتد و یا اشغال سفارت ایران در ژنو که دانشجویان ایرانی مخالف شاه صورت دادند و شاه نتوانست حتی آنهارا به مجازات برساند. درکی متناسب با خیزش موجی که می آمد تا مثل زلزله ای زیردریا جزیره آرامش آنها را به هم ریزد نداشتند.
نظام مقدس انگار از شاه عبرت گرفته باشد عمدتا در حال رصد کردن تحولات سیاسی است. اما آن موج که می آید سخت تر و مهیب تر است از هر تحول سیاسی. نظام مقدس ۳۰ سال است هر نوع تحول در حوزه سیاست را از نردیک دنبال می کند و برای آن برنامه می ریزد و بر مهار آن می کوشد و همه انواع مدیریت بحران سیاسی را در نظر می گیرد و به کار می آورد. اما موجی که می آید فقط از سوی سیاست به معنای کلاسیک اش نیست. برای درک سیاسی از آن باید معنای سیاست را بسیار وسیع گرفت زیرا فضای سیاسی ایران چندان متنوع است که قابل مقایسه مثلا با عراق یا مصر یا عربستان و سوریه و حتی لبنان یا دیگر کشورهای منطقه نیست. در ایران و فرهنگ ایرانی سیاست پهنه ای دارد که به جایی می رسد که به نظر نمی رسد با سیاست سر و کار داشته باشیم. از این رو مدلهای مهار که از روسیه و چین آموخته شده باشد یا حتی آموزه های سازمانهای امنیتی آلمانی و اسرائیلی باشد تنها سطح سیاست را لمس می کند و مدلهای معمول همان کشورها را بر نیازهای ایرانی تطبیق می کند. و آنچه نادیده گرفته می شود جای دیگری است.
به نظر من آن موجی که بر سر سوء تدبیرهای نظام مقدس آوار می شود و از چشم تیزبین آن مخفی می ماند موج سیاست به معنی بازی گروههای سیاسی و سیاستمداران و فعالان این حوزه نیست. این موج از جایی می آید که مردم را برای آن مهار نمی توان کرد. جایی که مردم برای آن شور و شوق نشان می دهند. هیچ تغییری بدون پشتوانه هیجان عمومی اتفاق نمی افتد. اما خطای محاسبه است که فکر می کنند آن هیجان فقط در سیاست نهفته است. سالهای منتهی به انقلاب را به یاد بیاوریم. اگر هیجان خدا نبود اگر موج بیزاری از ستم نبود اگر شور ایستادن در برابر تحقیر نبود انقلابی هم نبود. اما همه هیجانها هیجان خدا نیست. سی سال یکجانبه رفتن و تاختن به همه داشته های ملی و باستانی و سنتهای نیکوی فرهنگی هیجان دیگری ایجاد کرده است.
وقتی برخورد عمومی مردم را با پیام اوباما می بینم درمی یابم که مردم ما چقدر نیاز دارند که تاریخ و تمدن و بزرگی شان به رسمیت شناخته شود. همزمانی این پیام با نوروز و اتکای آن به نوشدن در نوروز که اصلی اصیل در فرهنگ بی زوال ما ست گرانیگاه مهمی است که در پاسخ رسمی به آن دیده نشد. نوروز هیجان بزرگ ملی ما ست. جشن بی زوال ما. میل عمیق ما مردم به نوشدن مدام. نیاز ما به خودنمایی از آن دست که حق ما ست و ما شایسته آن ایم. میزان توجه رهبران سیاسی در نظام مقدس اما به این «ما» ی حقیقی و این خرد جاودان را می توان نه از خلال گفتارهای رسمی که از رفتار رسانه ملی بازشناخت: هیچ. در این رسانه که واگوی ذهن و زبان رهبران است و نه مردم همه چیز بر نوروز مقدم است. نامه سید حسن خمینی نامه ای رندانه بود تا بگوید آقا اگر می خواهید نوروز را مثل عزاداری برگزار کنید به اسم خانواده ما ختم نکنید.
نوروز در طی همه این سالهای سخت باقی ماند و هر سال زیباتر شد. ایرانیان نوروز را پایه ای از هویت خود می شناسند و هرگز نشده است که در کار بزرگداشت آن کاهلی کنند. نوروز شاخص و معیار سنجش بسیار چیزها ست. مردم خوب درک می کنند که چه کسی در دلش با آنها ست. آنها می دانند که تنها هم نیستند. اگر از داخل کشور خود حالیا نور امیدی در بزرگداشت آنچه آنها را به هیجان می اورد نمی بینند در جهان همسایگان نوروز هر سال جلوه بزرگتر و ارجمندتری می یابد چندان که به تعبیر نغز باقر معین باید این کشورها را بر اساس ارجی که به نوروز می گذارند بازشناسی کرد و آنها را نوروزستان نامید. یادداشت او که از بینشوران ایرانی است و درک عمیقی از فرهنگ ایرانی دارد و شناختی دست اول از سرزمین های نوروز و عکسهای زیبا و پرمعنای همراه آن که نگاهی به گستره نوروز است مقدمه ای است بر کتاب بزرگ نوروز. یک دولت بیدار برای نوروز بنیادها بر پا می کرد و کنگره ها تدارک می دید و جشن های مردمی سامان می داد و در پیوند نزدیکتر با نوروزستان همت می گماشت و با بنیاد بی زوال فرهنگ مردم خود در جنگ دن کیشوت وار نمی افتاد. این نیروی بزرگ و این هیجان بهاری و دلنشین یا سبب می شود رهبران ما به نوروز خستو شوند و در بزرگداشت آن بکوشند و ناکرده ها و بدکرده ها را جبران کنند – مثل تمام قبایل و مهاجمانی که ما در طول تاریخ ایشان را به راه آورده ایم و از ایشان خادمان فرهنگ خود ساخته ایم- یا موجی که می آید آنها را خواهد روفت به این جرم که به آنچه ما بودیم بی اعتنایی کردند و در تخفیف و تحقیر و نفی و تبدیل آن کوشیدند. آنها حتی اگر به خواستهای سیاسی اوباما تن بدهند و با آمریکا هم رابطه برقرار کنند تا به خواست مردم خستو نشوند در آستانه زوال ایستاده اند چشم شان باز است و نمی بینند.