تقصیر ما نیست که باور نمی کنیم

تقصیر ما نیست که باور نمی کنیم رکسانا صابری «جاسوسی» کرده باشد. در کشوری که مفاهیم شناور است و هر چیزی می تواند هر معنایی بدهد جاسوسی هم بی معنا ست و به هر کسی می توان نسبت اش داد چه رکسانای صابری باشد چه حسین موسویان سابقا سفیر. در کشوری که انتخابات به قول آقای جنتی اش براندازی نرم می شود گرداوردن اطلاعات ساده و آشکار و قابل دسترس هم باید نامش جاسوسی باشد. کشوری که خبرگزاری فارس اش مظهر دروغگویی و گنده گویی و گزافه پراکنی است و ایرانی را که وارد کننده گندم است به صادرکننده گندم تبدیل می کند چرا نباید کار روزنامه نگاری حرفه ای گیرم بدون مجوز را جاسوسی بداند؟

آنقدر در سی سال گذشته گفته اند این جاسوس است و آن جاسوس است که دیگر کسی نمی پرسد جاسوس کیست و چه می کند. هر کس با اطلاعات به معنای «داده» و «انفورماسیون» سر و کار دادشته باشد به اسانی می تواند جاسوس نام بگیرد. در کشوری که آدمی آبرو و اعتبار و حرمت ندارد و سیاست در نقض حق آدمی حد و مرز و قانون لایتخطی ندارد این چیزها مکرر در مکرر اتفاق می افتد و دیگر جز در بده بستان های سیاسی که دین واقعی حاکمان است ارزشی و اثری ندارد.

هیچ کار آشکار کردنی جاسوسی نیست. جاسوس هویت اش مخفی است و کارش مخفی است. روزنامه نگار را به اتهام جاسوسی گرفتن یعنی مرعوب کردن دیگر روزنامه نگاران. روزنامه نگار در  اینجا باید بکوشد از خود دفاع کند. نشان دهد که آگاه شدن از اطلاعات رایجی که طبقه بندی ندارد و دانستن آن برای عموم ممکن است جاسوسی نیست. البته در کشوری که دایره محرمانه ها انقدر تنگ است که روزنامه ای نامدار چون روزنامه سلام برای انتشار فکسی که به دهها روزنامه فرستاده شده بسته می شود هر کاری بکنی در دایره محرمانه قدم گذاشته ای. اکبر گنجی را هم برای نگهداشتن بریده روزنامه ها و بولتنهای ارسالی به دهها نهاد مملکت زندانی کردند. باید به حارسان اطلاعات عمومی گفت دست و پای خود را جمع کنید و به همان اموری که واقعا هر کشوری آن را محافظت می کند بپردازید.  خواهند کرد؟ انها که عادت کرده اند به روزنامه امر و نهی کنند که چه بنویسد و از چه ننویسد هرگز نخواهند کرد. اما در قبال آن هزینه ای می پردازند که بی اعتماد کردن مردم است به انچه می گویند و ادعا می کنند. در جهان بی اعتمادی چه اهمیت دارد که چه کسی خادم است چه کسی خائن. و این بزرگترین آسیب رفتار حاکمان ایران است. فرق از میان دوغ و دوشاب بر می خیزد. «درست» آن است که رهبر و رهبران بگویند و تشخیص بدهند و «نادرست» آن است که آنها نشان می دهند. این مبتذل ترین و منحط ترین نوع تعریف حقیقت و دروغ است. فقط تبلیغاتچی های امنیتی و روزنامه های مطیع دولتی و کلک بازان بازاری که می خواهند جنس خود را به هر قیمتی آب کنند از این روشها استفاده می کنند. اما اگر این روش بنداز-و-در-رو سی سال ادامه داشت سرمایه بزرگی از وجاهت و اعتبار و یپمان اجتماعی را نابود کرده است که هیچ تدبیر سیاسی امنیتی نمی تواند آن را برگرداند. 

من اطمینان دارم که رکسانا صابری مانند هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و علی شاکری پس از مدتی کوتاه آزاد می شود. اما این روشها چیزی جز مضحکه ساختن قضا و امنیت و سیاست نیست. مهم نیست که چه سودی برای مقامات از این نقشه ها و برنامه ها و طعمه کردن آدمها حاصل می شود. خسارت این روشها آنقدر بزرگ است که ندیدن و به محاسبه نیاوردن آن دلیل کاملی بر بلاهت و بی خردی است. اما اگر دروغ و بی خردی و خردستیزی روش پایدار اداره یک مملکت شده باشد چه می توان کرد؟ 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن