در دایره مغول نایستاده باشیم

داستان بسته شدن شرق از آن داستانهایی است که بدجوری هویت ایرانی ما را آشکار می کند. برای من خوشایند نیست که داستان را یکبار دیگر با واکنشهایی که به آن شد مرور کنم. اما ملاحظه چند نکته برای من تازگی داشت:

برای من جالب بود که چگونه سانسور می تواند درونی شود و دوست روزنامه نگاری بگوید که اصلا مصاحبه با ساقی قهرمان غیراخلاقی بود. این گروه از دوستان ساقی را آدمی مطرود و بدنام تلقی می کنند و به نظرم شدیدا بین نظر شخصی و انتخاب و سلیقه فردی و موضع روزنامه نگارانه و رسانه ای دچار سوء تفاهم هستند. موضع یک روزنامه نگار همیشه روزنامه نگارانه است. در این موضع رفتار حکومت در بستن روزنامه است که مهم است و باید نکوهش شود. همدلی کردن با توقیف کنندگان روزنامه غیراخلاقی ترین و غیرحرفه ای ترین کار یک ژورنالیست است.

بستن روزنامه بزرگترین ستم به روزنامه نگاران و روزنامه نگاری و هویت یابی اجتماعی است و اگر روزنامه نگاران در برابر آن نظر واحد نداشته باشند به سود دستگاهی حرکت کرده اند که در هیج رفتارش اخلاقی نیست.

برای من تازگی داشت که ببینم چقدر جامعه ایرانی در برابر حقوق کسانی که با آنها همدل و همفکر و همرای نیست شکننده است و حاضر است همه کاسه کوزه ها را سر آنان بشکند. خطای بزرگ دوستانی که به خود حق می دهند انجام یک مصاحبه را با یک دگرباش چیزی نزدیک به حماقت ارزیابی کنند این است که آزادی امری انفکاک ناپذیر است. اگر از حقوق عده ای دفاع نکردیم حقوق همه را و خود را نیز زیر پا گذاشته ایم. امنیت روزنامه نگاری به ایجاد صفوف شهروند درجه یک و درجه دو و درجه ده نیست. نکته عبرت آموز این است که مصاحبه با ساقی قهرمان حتی در چارچوب دگرباشی او هم نبوده است. معنای مخالفت با مصاحبه با او این است که دوستان ما برای گروهی از مردم حق تبرج و اظهار وجود هم قائل نیستند حتی وقتی آنها در مسائل عام حرف می زنند. در چنین نگرشی بعضی آدمها  اصولا باید نادیده گرفته شوند. این جان کلام همان سانسورچیان و محاکمه کنندگان روزنامه نگاران است.

بسته شدن شرق محل توجیه و دفاع ندارد. حتی اگر انتشار سندی (مثلا در نمونه سلام) یا کاریکاتوری (در نمونه ایران) یا مصاحبه ای (در نمونه اخیر) خطای قانونی و روزنامه نگاری باشد جواب آن بستن روزنامه نیست. آسان می توان دید که حکومت کاهی را به کوهی تبدیل می کند تا ریشه روزنامه نگاری غیردولتی را و امنیت روزنامه نگاران را بزند. بستن روزنامه در مثل و صرفا  برا ی تقریب ذهن به آن می ماند که آدم یا حوا برای هر اختلاف کوچکی آخرین راه و افراطی ترین راه را بروند و طلاق را انتخاب کنند. اینکه کوچکترین «خطا» با بزرگتربن مجازات همراه می شود نشانه سرراستی از شیوه نگاه کردن مقامات به روزنامه نگاری در ایران است. در چنین شرایطی روزنامه نگار اگر به دام همدلی با مقاماتی بیفتد که هیچ علاقه ای به ادامه حیات حرفه ای او ندارند خطای فاحش مرتکب شده است. ادامه حیات روزنامه نگاری حتی پس از این همدلی عین ممات است و روزنامه نگار به کارگزار مرعوب حکومت تبدیل شده است. شرق به نام اش شرق نیست به روش روزنامه نگاری اش است. اگر این روش دیگر شد و به رنگ خواست مقامات ضدروزنامه نگاری درآمد بهتر است از خواندن آن صرفنظر کرد.

روزنامه نگار خوب است که اهل حزم و خرد و احتیاط باشد اما این برای حفط کیان روزنامه نگاری آزاد و خردورانه است نه برای ادامه کار به هر قیمتی و تحت هر شرایطی. من روش سلام را بیشتر می پسندم که وقتی دید ادامه مسیر ممکن نیست به انتشار تحت شرایط اجبارشده تن نداد. روزنامه نگاری اجباری روزنامه نگاری نیست. احتیاط در گفتن حرف است. اما اگر احتیاط ما را به جایی رساند که دیگر حرفی نزنیم نام اش احتیاط نیست. وانگهی اگر احتیاط دایره حیات حرفه ای ما را بست به ضد خود تبدیل شده است. اینجا وقت آن است که احتیاط را کنار بگذاریم و حرف مان را فارغ از هر احتیاطی بزنیم. قدرت روزنامه نگار و روزنامه نگاری در همین است. در مقابل قدرت سانسور قدرت جسارت ما ست که معادله را برابر می کند و گرنه یک روز چشم باز می کنیم و می بینیم دایره ای که دورمان کشیده اند شبیه همان دایره ای شده است که  آن مغول دور آن مرد مغلوب کشید تا همانجا بایستد و او برود شمشیرش را بیاورد. … 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن