اولین چیزی که خبر قتل ۲۲ کودک به دست دو جوان همسن انقلاب به ذهن تداعی می کند آشوب جنسی است در ایران سالهای اخیر. این را خیلی ها گفته اند. درست هم هست. اما مساله دارای لایه های مختلفی است. قتل و تجاوز یکی از سنگین ترین جنایتهاست و اگر موضوع آن کودکان باشند در واقع کمتر جنایتی بالاتر از آن می توان تصور کرد. اما پرسش دشوار این است که چرا چنین جنایت هولناکی چنین آسان و ارزان و در کمال خونسردی انجام شده است؟
جامعه ایران مستعد خشونت است. در حقیقت در آن به حد فوق العاده خطرناکی خشونت انباشته شده است. این را در عصبیت عمومی و تنش روزمره در رفتار اجتماعی مردم می توان آشکارا دید. اما آنچه در ورای این ظاهر عصبی و در درون آدمها و پشت چاردیواری خانه ها انجام می شود بسیار جدی تر و خشن تر و با درصد بالایی از تخریب خود و دیگری است.
بی گمان نحوه رفتار حاکمیت با شهروندان در بروز و انباشتگی و ظهور اینجا و آنجای آن موثر است. اما این پاسخ همه چیز نیست.
حاشیه نشینی منشا بزرگی برای خشونت است. قاتلان خونسرد و شهوتران جوان از حاشیه نشینان پایتخت بوده اند. حاشیه نشینی حس مسئولیت را می کاهد و به حس بیگانگی می افزاید. خاصه که در این مورد بیگانگی مضاعفی وجود داشته: هم حاشیه نشینان بیگانه بوده اند از شهر بی هویتی مثل تهران و هم شماری از قربانیان که افغان بوده اند بیگانگانی در بین بیگانه شده ها بوده اند.
بیگانه که شدی یا قربانی می شوی ( سوی مقتولان در این جنایت) یا همه کاری از دستت در آزار دیگران برآمدنی است ( سوی قاتلان). و آزار را بی حس شرم و گناه انجام می دهی. این در سطح سیاسی هم درست است. آنها که در سالهای اخیر چهره خشن بگیر و ببند و قتل و زندان و ارعاب را در سیاست و تدبیر مدینه نشان داده اند، بی گمان خود را حاشیه نشین جامعه امروز ایران می بینند و بیگانه از دیگران حتی دوستان سابق. از این رو خشونت ورزیدن برایشان عادت روزانه شده است و چه بسا تفریح. درست مثل قاتلان خونسردی که بچه دزدی و آزار جنسی و سپس قتل موضوع شهوت شان، برایشان تفریح شده بوده است. و عادتی کثیف. آنها تقریبا هر دو هفته یکبار کودکی را شکار می کرده اند و اگر دستگیر نمی شدند می توانستند تا ابد این تفریح آدمی خوار را ادامه دهند.
جامعه خشن و انباشته از ذهنیت تحقیر شدگی ( مالی، اجتماعی، سیاسی و جنسی) راههای مختلفی را برای تخلیه حس تحقیر خود برمی گزیند. از روش های خودآزار مثل اعتیاد گرفته تا روش های دیگر آزار مثل آدم ربایی و سرقت و قتل و انواع زورگویی و البته تجاوز. قاتلان ۲۲ کودک نمونه اکستریم خشونت اند. آنها محصول جامعه ای هستند که در حدی اکستریم به خشونت آلوده شده است.
قاتلان را معمولا پس از یکی دو قتل پیدا می کنند و حداکثر پس از یک بحران، مثل تک تیرانداز آمریکا، تله می گذارند و می گیرند. اما قتل ۲۲ کودک بدون اینکه آب از آب تکان بخورد از آن نمونه های شگفتی است که فقط در جوامع معین و در دوره های معین از حیات آن جوامع پدید می آید. فقدان امنیت و فقدان نیروی نظارتی پلیس و فساد آن و هم تسلط بی قانونی و هرج و مرج در حواشی شهرهای بزرگ همه در پدید آمدن این نوع از جنایت نقش دارند. یک نگاه به اولویت های اجتماعی پلیس و دستگاه قضایی ما نشان می دهد که دست کم در آنچه راجع به آن تبلیغ می شود مثل برخورد با بدحجابان تا کجا محاسبات امنیتی نادرست تنظیم شده است و صرفا به اولویت های سیاسی دستگاه حاکمیت می اندیشد تا امنیت اجتماعی مردم و کودکان مردم.
اگر بخواهیم نشان دهیم که کودکان در جامعه ما چقدر آسیب پذیرند مثالی روشن تر از همین جنایت نیست. کودک آزاری یکی از مشخصات هر جامعه ای است که در آن خشونت لایه به لایه از لایه های قدرتمندتر به لایه های کم قدرت و ضعیف می رسد. گفتن ندارد که کودک ضعیف ترین عضو جامعه است و به همین دلیل حساسیت قوانین در یک جامعه سالم در باره حمایت از کودک شدیدتر است. اما در یک جامعه عصبی و تحقیر شده بیشترین فشار بر سر کودکان خالی می شود. او حد آخر زنجیره خشونت پذیری است. آشکار است که تجاوز بزرگترین تحقیر و سنگین ترین خشونت بر فرد است و قتل پس از تجاوز این خشونت را صدچندان می کند. کودک راه گریز و پای گریز ندارد. این او را مظهر خشونت پذیری در یک جامعه ناسالم می کند. ما اکنون ۲۲ شاهد برای اثبات این مدعا داریم.
از این نکته هم نمی توان در گذشت که برخلاف آنچه شاید ناشی از هموسکسوآلیسم در غرب تصور می شود، در کشورهای ما چیزی به نام همجنسگرایی وجود ندارد یا قابل اعتنا نیست. آنچه وجود دارد و دامنه تکان دهنده ای هم دارد سوء استفاده جنسی از کودکان است. شکل حاد آن در این جنایت رخ نموده است اما بسیاری از کودکان در چارچوب روابط محلی و خانوادگی مورد آزار و اذیت جنسی قرار می گیرند. نمونه قتل ۲۲ کودک نشان می دهد که این آزار جنسی برخلاف آنچه تصور می شود به دختران محدود نمی شود بلکه در برخی از شکل های آن تنها پسران را در بر می گیرد.
در وب: زیر این پرده نازک معنویت تبلیغ شده، دنیای لجنی خوابیده است. جنایت و فقر غوغا می کند. اولویتها به هم ریخته! – نوشته ابطحی، ۳ مهر
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و