اشتیاق به هر آنچه ممنوع است؛ ایدئولوژی نسلی شورشگر

بهتر است همین اول بگویم که من شعرهای مریم هوله را دوست ندارم. اما این را هم اضافه کنم که خواندن آنها را برای هر کسی که می خواهد صدای نسل امروز را بشنود ضروری می دانم. چند روز پیش می خواستم به آخرین شعری که از او در وبلاگ همهمه منتشر شده ( یا لینک داده شده – به هرحال من اول آنجا دیدم) به عنوان نمونه ای از ابتذال در شعر اشاره کنم. اما در جستجوی آثار دیگر او در اینترنت به یکی دو مجموعه قابل خواندن تر برخوردم مثل همان تنها مجموعه ای که در ایران منتشر کرده است. و در آن هوشمندی هایی در کار شعرنویسی آشکار است. خارج آمدن البته آن هوشمندی را کمرنگ تر کرده است(مثل اتفاقی که برای شاعران اجتماعی دیگر  از نسل قبل مثل ژیلا مساعد افتاد). فایده بودن در مملکت خویش نوعی نقد درونی بر اساس حواس جمع است و ضرر نبودن در آن بی قید و بند شدن غیر ضرور و آزادی سیاسی را با آزادی زبانی ( هم ساختاری هم معنایی) اشتباه گرفتن!

در جستجوهای اینترنتی به مصاحبه درخشانی برخوردم که نیلوفر بیضایی با مریم هوله و همسرش هومن عزیزی کرده است که در زمان گفتگو در سوئد بوده اند (الان هم همانجایند؟). مصاحبه ای که در آن بروشنی می توان خط تمایز نسل نیلوفر را که نسل انقلاب است با مریم و هومن که کودکان انقلاب و نسل پس از انقلاب محسوب می شوند نیز رسم کرد. من از خواندن این گفتگو بسیار لذت بردم و چیزها آموختم. لذت از آن جهت که برای من تازگی های بسیار داشت بخصوص که مشخصه های این نسل  از زبان دو نماینده جسور آن مطرح می شد. برای کسانی مثل من که تحولات دهه اخیر وطن را از دور دنبال کرده باشند این گفتگو و نشانه شناسی نسل پس از انقلاب از زبان مریم و هومن بسیار غنیمت است. چه این نسل را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم باید اعتراف کنیم که آنها سخت ترین تجربه های جوانی را در وطن پشت سر گذاشته اند. آنها محصول دگم ها و ندانمکاری ها و حماقتها و سو تدبیرها و خوش خیالی های نسلی از انقلابیون اند که بر سرنوشت فرهنگی جامعه ما حاکم شدند. و هنوز چیزی از اینهمه آسیب شگفت و پردامنه که بر زندگی فکری و عاطفی نسلی وارد آورده اند نیاموخته اند و گوییا دیگر هم نخواهند آموخت. حرف های مریم و هومن هم روشنگر است و هم تکان دهنده. ادبیات زخمی آنها نیز از تلخی همین روشن اندیشی به وضع خود مایه می گیرد از این آگاهی دردناک:

هومن عزیزی :  نسل امروز ما ، نسلی “ ایدئولوژی گریز“ و “تقدس زدا“ است . بسیاری از همسن های ما در گفتار روزمره ، طنز بسیار تلخی بکار می برند. این را بسیاری می گویند که یکی از مشخصه های متولدین ۵۲ و ۵۳ تا ۶۰، گزندگی کلامشان است . یکی دیگر از مشخصات نسل ما ، “ قانون گریزی“ است، بمثابه اینکه “قانون“ حمایت کننده  نیست . در ایران “قانون“ همیشه مهاجم است و تو باید در برابر آن از خودت دفاع کنی . همیشه امکان این هست که به دلیلی دستگیر شوی . بهمین دلیل هم بسوی نوعی “آنارشیسم“ گرایش وجود دارد. یکی دیگر از گرایشهای شدید که در نتیجه ی این شرایط و جو وحشتناک ، وجود دارد، نوعی تمایل بسوی دوری از “ نورم“ است. یعنی بستر اجتماعی و زورگویی و حاکمیت نورمهای تعیین شده از سوی قدرت، این نسل را در تمام عرصه بسوی نوعی “نورم گریزی“ رانده است.

 مریم هوله :  تعمدا و در حد اغراق شده ، زور را به ما نشان داده اند، در خصوصی ترین مسائل زندگی مان  به ما زور گفته می شود.  در خیابان ، عمدا یک فضای وحشت ایجاد کرده اند. بعنوان یک جوان در خیابان که می روی، مدام احساس خطر می کنی ، فکر می کنی ، باید مواظب باشی ، برای همین هم مدام سرخورده تر و سرخورده تر می شوی. یکی از اشکال این “ نورم گریزی“ ، گسترده شدن اعتیاد و فحشاء و اصولا روابط نامتعارف است. فحشا و اعتیاد به صورت یک اپیدمی مهارناشدنی .


  نیلوفر بیضایی :  خیلی جالب است. من با وجود اینکه از نظر سنی با شما بین ۸ تا ۱۱ سال اختلاف دارم ، اما تجاربم با شما بسیار متفاوت است . من ۱۲ ساله بودم که انقلاب شد. من هم مانند همه ی بچه های هیجان زده ی آن سالها به این حرکت پیوستم و مانند بسیاری از آنها با دستگیری و بگیر و ببندها ی حکومت اسلامی مواجه شدم . در شب اول جنگ ایران و عراق ، من بدلیل پخش اعلامیه دستگیر شدم و به زندان افتادم . من در همان شب، در زندان، برای اولین بار در زندگی ام “عادت ماهانه“ شدم. یعنی از کودکی به نوجوانی پای گذاشتم. بعد هم سرکوبهای گسترده ی موج اعتراضات جوانانی که عمدتا “آرمانگرا“ بودند و اعدامهای دسته جمعی … اینها تجارب من است. یعنی من با نسلی مرتبط بوده ام که بخاطر اعتراض سیاسی به وضع موجود ، سرکوب ، کشته و شکنجه شد و به تبعید رفت. اما دوران کوتاهی از دوران نسل بعد از سرکوبها را نیز در ۱۶ یا ۱۵ سالگی ، تجربه کرده ام . یعنی عشقهای نوجوانی و پارتیهای مخفی و بی تفاوتیهای سیاسی در نتیجه ی سرکوبها. یعنی من متعلق به یک نسل میانی هستم و شاید هم از همین جهت، سرگذشت هر دونسل ، برایم جالب  و مهم است .


 هومن عزیزی : در صحبت تو ، نکته ی بسیار مهم دیگری بیادم افتاد که یکی از مشخصه های نسل امروز است : مرگ آرمانها. اعتراض این نسل، فقط در جهت نفس کشیدن است. فقط می خواهد آزاد باشد.

 مریم هوله :  تمام توان جوانان ایران صرف “چگونه مخفیانه بودن“ می شود. یعنی این سیستم با این نسل یک بازی وحشتناک می کند. آنقدر زور و فشار می آورد و آنقدر خفت می دهد و ترا خرد می کند که نا خواسته شروع به تخریب خود می کنی. برای همین هم اعتیاد و روابط لجام گسیخته ی جنسی تا حدود زیادی رایج شده است.

نیلوفر بیضایی : یک جهت عکس العمل این نسل به فشارهای سیستماتیک، “عصیان“ است . یکسوی ماجرا این است که در جامعه ای که نه صدای تو شنیده می شود و نه به خواسته ها و نیازهای انسانی ات کوچکترین توجهی، به یک نوع بی تفاوتی دچار می شوی و در نتیجه می گویی : “اقلا برم حال کنم!“ . شاید بشود گفت که این یک سیستم دفاعی است و در جایی که می بینی هویت “تو“  برسمیت شناخته نمی شود، در جمعهای کوچک و خصوصی ، بدنبال آن می گردی.

 هومن عزیزی : در واقع این همان “ بغض فرو خورده“ است  و یکی از دلایل رواج روابط ناهنجار که بیشتر حالت مکانیکی و “لذتهای “ دروغین دارد ، رایج شده است. 

  مریم هوله :  بسیاری از این روابط ، دیگر به رابطه ی عاطفی ربطی ندارد، بلکه یک از خود گسیختگی است و یک اشتیاق به هر آنچه ممنوع است  که در بسیاری موارد هم شکل منفی پیدا می کند. 
 

 هومن عزیزی :  “برسمیت شناخته نشدن“ ، بسیاری از جوانان را بسوی “هنر “ می کشاند،  چون ساختار های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی بیمارند و امکان رشد در آنها وجود ندارد ، همه به هنر روی می آورند و ساده ترین و ارزانترین هنر شعر ، همه شاعر می شوند ، چون دیوارش از هنرهای دیگر کوتاهتر است!  ما ماهی شصت کتاب، بعنوان اولین کتاب “شاعر“ داریم. یعنی در ماه ، شصت شاعر وارد بازار هنری و ادبیات می شوند.  

نیلوفر بیضایی : در جامعه ای که حاکمیت خود را نماینده ی “حقیقت مطلق“ می داند و آنهم نه فقط در عرصه ی سیاست، بلکه در دیکته کردن نوع “اندیشیدن“ ، “ لباس پوشیدن“ ، “ حرف زدن“ ، “تلقی تاریخی“ … ، انسان و بخصوص جوان که درصورت زندگی در یک شرایط طبیعی ، در این مرحله در جستجو است و در مرحله ی “خودیابی“، اصلا نمی تواند به چنین مرحله ای وارد شود. چون از نظر قدرت حاکم، هر تجربه ای که از حوزه ی این “حقیقت مطلق“ خارج باشد، “غلط“ است و نتیجه اش “تحقیر“ و “تهمت“ و “فشار“ و “منع“… . پس تو بعنوان آن نیروی جوان که “شک“ و “جستجو“ و “کنجکاوی“ ، جزئی از “تو“ را تشکیل می دهد، هیچ حقی نداری. سوال من این است که این نسل ، چقدر به “علم“ و “آموختن“ کشش دارد.

 مریم هوله : خیلی زیاد. چون این هم خودش یک نوع مقاومت است در برابر آنچه تحت عنوان “ دیدگاه رسمی“ می خواهند به خورد مردم بدهند. بسیاری حتی اگر نان شب هم نداشته باشند، کارت “اینترنت“ باید داشته باشند. یعنی بدنبال منابع اطلاعاتی در خارج از حوزه های “رسمی“ می گردند.

 بر خلاف آمارهای “ رسمی “ وزارت ارشاد که بر مبنای آن ، در ایران خیلی کم کتاب خوانده می شود، من یک تحقیق در بین جوانها کرده ام که نشان می دهد، اتفاقا درصد کتابخوان ها بسیار بالاست، منتها بسیاری، کتابها “رسمی“ و مجوز دار را نمی خرند و نمی خوانند ، بلکه کتابهای ممنوعه ، مرتب زیراکس می شود و بطور مخفی ، ولی در سطح گسترده، خوانده می شود. برای همین هم بسیاری از کتابفروشیها کاملا خلوت است ، اما “دستفروشیها“ مراجعین بسیاری دارند…

 به عقیده ی من، شعر در ایران دارد رو به زوال می رود . تنها امید من به “ ادبیات زیر زمینی“ است که به شدت تمام هم دارد پیش می رود. منتها فاجعه این است که ارتباط مردم با شعر ، بکلی گسیخته شده است.

گزیده های این گفتگو نقل شد از: سایت نیلوفر بیضایی. مریم هوله متولد سال ۵۷ است. هومن عزیزی متولد ۱۳۵۴.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن