مهدی کاتب کتابچه با شیفتگی معمول خود در باب معرفت غربیان با تورقی در دانشنامه قرآنی چاپ بریل بهانه تازه ای پیدا کرده تا یکبار دیگر کهتری ما مسلمانان را به رخ مان بکشد و ادعاهای تکرار شده در صد سال گذشته را اندر باب همه چیز نزد غربیان است بار دیگر به خواننده فارسی زبان یادآوری کند. من می کوشم در اینجا کمی توضیح دهم چرا کسانی مثل من با چنان سخنان و ادعاهایی موافق نمی توانند بود.
من سخنی را که باید آخر گفت اول می گویم: مهدی با نقد اینچنینی از مسلمانان چه هدفی دارد؟ یک احتمال عقلانی آن است که او می خواهد خود به صف قرآن شناسان مسلمان بپیوندد و این ایجاب می کند که به نقد وضع موجود بپردازد تا این نقد راهگشای او و دیگران به سطح بعدی قرآن شناسی باشد. یک احتمال دیگر آن است که او علاقه ای به قرآن شناسی ندارد ولی فکر می کند اگر ما علاقه مند شناخت قرآن هستیم باید به شیوه ای که او می گوید و از راهی که او توصیه می کند برویم. احتمال دیگر آن است که مهدی نه امیدی به ما دارد و نه به قرآن شناسی ما و اصولا راه معرفت را در نزد ما بن بست می یابد و هر چه هست را از معرفت غربی و از چشم غربی می جوید و می بیند. اگر احتمال اول درست باشد باید همدلی بیشتری با موضوع کارش که قرآن است در کارش دیده شود. پژوهشگر بدون همدلی و هم افق شدن با موضوع به نتیجه ای نمی رسد. اگر احتمال دوم درست است مهدی نمی تواند راه نرفته به دیگران بگوید که چگونه بروند. استاد باید دست کم یکی دو قدم از راهروان جلوتر باشد. ولی اگر احتمال سومین درست است چه سود از گفتن و جان فرسودن؟ اگر “ما” تا ما هستیم و از جامه اسلامی و شرقی خود منسلخ نشده ایم نمی توانیم در باره قرآن تحقیق کنیم وقتی از این جامه در آمدیم و این خرقه بردریدیم چه نیازی به شناخت قرآن داریم؟
شناخت قرآن برای چیست؟ برای معرفت بیشتر و ایمان استوارتر؟ این کار از کدام غربی و غیر مسلمان برمی آید؟ و اگر شناخت قرآن مقدمه برآوردن نیازی است که مرد غربی دارد به شناخت اسلام، کجا مرد غیر غربی می تواند این نیاز را جوابگو باشد؟ مرد غربی به دنبال ایمان به شناخت قرآن رو نمی کند. دانشنامه ها در پاسخ به نیازی نوشته می شوند. بهتر است دوست من در باب این نیاز لختی بیندیشد. آنگاه بر صاحبان قرآن خرده نخواهد گرفت که چرا چنین و چنان نکرده و نمی کنند. هر جامعه ای به نیاز خود جواب می دهد. برای این است که به “زبان ” خود هم می نویسد.
ممکن است مهدی بخواهد به ما بگوید که بهتر است از روش های غربی مثل تحلیل های تاریخی و زبانی استفاده کنیم. اما چگونه می توان با صرف تکیه بر این روش ها قرآن را شناخت و کار تفسیر را یکسره وانهاد؟ من چند ماهی پیش در نقد یکی از همین پژوهش های مدعی علمی بودن که مهدی مطرح کرده بود نکاتی را متذکر شدم و گفتم که چگونه در غیاب تماس معنوی و تفسیری و حتی تاریخی، برخی تفاسیر آکادمیک صرف و نابگرا می تواند سر از تفسیرهای تازه ای در آورد که بیشتر اسباب خنده و تفریح است تا مایه عبرت و اندوختن معرفت. خوب بود مهدی یکی از نکات معرفت شناسانه تازه این دانشنامه نویسان را یاد می کرد تا می دانستیم دقیقا از چه سخن می گوید و در آن دانشنامه چه یافته که همه دانش مسلمانان پیش او جهل شده است.
او فقط می گوید که روش و رویکرد این دانشنامه نویسان به قرآن “یکسره استوار بر روشهای زبانشناختی و تاریخی است و از رویکرد الاهیاتی مسلمانان در تفسیر قرآن فاصله میگیرد”. به نظر من این “فاصله” – که غیر از فاصله گرفتن علمی از موضوع تحقیق است-کاملا طبیعی است چرا که از ورای حجاب بیگانگی با متن شما تنها می توانید بر روش های ظاهری و زبان شناختی تکیه کنید. اما اگر این برای مرد غربی حسن باشد برای من مسلمان که حسن نیست. نتیجه تحقیق او برای من البته ممکن است مفید باشد و در بعضی موارد مشکل گشایی کند اما این که من روش خویش را که که روش صاحبان خانه است واگذارم و روش همسایگان بستانم گویا چندان خردمندانه نباشد.
مهدی از اینکه دانشنامه قرآن در هلند و به انگلیسی تدوین شده نه در سرزمین های اسلامی و به یکی از زبانهای آن، نتیجه می گیرد که: “مسلمانان، راست این است که دیگر از پدیدآوردن معرفتی علمی درباره اسلام ناتوان هستند. اگر شناختی بهسامان درباره اسلام ممکن باشد، مسلمانان در پدیدآوردن آن نقشی عمده دیگر نخواهند داشت.” نمی دانم آن مقدمه چه ربط منطقی به این نتیجه دارد و از آن در حیرت ام که معرفتی در باره اسلام که به دست غیر مسلمان پدید آمده باشد چگونه معرفتی است. مهدی ظاهرا می خواهد بگوید که کار علمی در باره متن های اسلامی از عهده مسلمانان بر نمی آید. اما حتی اگر این سخن را درست فرض کنیم حاصل آن “معرفت” – منظورم معرفت دینی است- نخواهد بود. اصلا چنان معرفتی برای چه کسی تولید می شود؟ و حاصل این معرفت چه خواهد بود؟ ایمان یا کفر مسلح به آنچه علم نامیده می شود؟ اگر دومی است که چنان معرفتی همیشه خارج از حلقه مسلمانان تولید شده. تازگی ندارد که بگوییم مسلمانان در آن نقشی ندارند.
خوب است کمی در باره مفاهیم و معناها درنگ کنیم. معرفت یعنی چه؟ ( حق با ویتگنشتاین است که از سوء تفاهم زبانی پریشان بود.) مهدی پس از آنکه چنین حکم حاکمی در باب اسلام بدون مسلمانان می دهد یکباره ظاهرا با عوض کردن سپهر گفتگویش می گوید: “معرفت اسلامی اگر به حیات خود ادامه دهد و بخواهد از دور تکرار و تحشیهنویسی سنتی به درآید و از دام ایدئولوژیهای بنی
ادگرا خود را برهاند، از این پس بدون مسلمانان خواهد بود.” من براستی سر از این گزاره در نمی آورم. مهدی می گوید: “مسلمانان از پدیدآوردن معرفتی علمی درباره اسلام و قرآن عاجزند.” من می پرسم از کدام مسلمانان سخن می گویی؟ آنها که در حوزه هستند و به کار دین مشغول اند یا آنها که در دانشگاه اند و گویا با روش های غربی آشنایی دارند؟ ظاهرا او به جامعه دانشگاهی نظر دارد. اما در جامعه دانشگاهی ما که جامع روشنفکران ماست کدامیک به قرآن دلی دارند؟ قرآن که سهل است کدام یک به سنت ادبی و فرهنگی و تاریخی ما دل دارند و کوشیده اند که سخن تازه ای در این باب ها بگویند و دانش خود را در بازشناسی سنت به کار گیرند؟ ما فقط مسلمانان کاهلی نیستیم. ما در ادب و نقد و تاریخ و فلسفه هم کار کارستان نکرده ایم چه رسد به قرآن. البته انصاف باید داد که دانشگاهیان ما سواد قرآن را هم ندارند و نیاموخته اند. دانش آنها هم ذیل سیطره عقل غربی همه از غرب می آید. چیزی نیاموخته اند که شناخت حتی زبان قرآن را برای ایشان ممکن سازد.
اما اگر نظر مهدی به حوزویان است این خرده را از جمله بر خود او باید گرفت که از آن کوی آمده است. کسانی چون مهدی که هم زبان قرآن را می شناسند و هم به معانی و بیان آن آشنایند و نیز فقه و کلام آن را آموخته اند و به زبان های مدرن آشنایند چرا کاری نکرده و نمی کنند. اگر دانشگاهی ما آن است و حوزوی مدرن ما این که اسلام را به دست غیر مسلمان غربی می نویساند چه کس دیگری می ماند که به شناخت قرآن همت کند؟