سعید پای مطلب غریزه ارتباط نوشته است: روحانیون نیازی ندارند بنشینند پشت کامپیوتر و مطلب بنویسند و صفحه وب طراحی کنند. آن قدر پول دارند که کسی دیگر این کارها را برایشان انجام دهد. در ضمن کاسبی آنها بدون ارتباط لنگ است بنابراین ارتباط با دیگران برای آنها غریزی است چون نان شان در همین کار است. پس مسئله اصلا به مردم دوستی یا عشق به ارتباط با دیگران وابسته نیست.
در واقع سعید می پذیرد که غریزه ارتباط روحانیون قوی است اما دلیل آن را کاسبی آنها می داند و اینکه نانشان در همین ارتباط است. من مخالفتی ندارم اما معتقدم این تنها عامل و انگیزه ارتباط آنها با مردم نیست و اگر نخواهیم به منطق تقلیل تن دهیم می پذیریم که عوامل متعدد دیگری هم در کار است. وگرنه چرا آنها که عملا به کاسبی مشغول اند یعنی اهل بازار در کار اینترنت کوششی نمی کنند؟
در حالی که تجارت و خرید و فروش از طریق اینترنت یک پدیده مدرن و بسیار پولساز هم هست. اهل بازار هم که از پول بدشان نمی آید و دست کم مثل روحانیون می توانند بدهند یک عده برایشان صفحه طراحی کنند و چه و چه و کاسبی کنند. چرا نمی کنند؟
پول فرهنگ نیست و فرهنگ نمی سازد. فرهنگ بازاری ما با فرهنگ روحانی ما متفاوت است در ارتباط.
وانگهی بسیار سازمانهای دولتی و غیر دولتی هستند که با مردم سر و کار دارند و اعتبارشان و ادعایشان مردم دوستی است و یا طبع کار و کاسبی شان به ارتباط با آحاد کثیر برمی گردد مثل ناشران و دانشگاهها و فرهنگستان ها و شهرداری ها و حتی شرکت های توریستی و یا بنیادهای سینمایی اما در اینترنت فعال نیستند حال آنکه معمولا مدرن تر و امروزی تر از نهادهای روحانی هم قلمداد می شوند.
تنها روزنامه ها و روزنامه نگاران بودند که که از این میان سری میان سرها پیدا کردند و عجب اینکه سود مادی فوری هم نداشتند ( جالب است که بسیاری از آگهی دهندگان که اهل کاسبی و بازار هم بودند حاضر نبودند برای نسخه اینترنتی روزنامه پول آگهی بدهند و بسیاری از روزنامه ها با ستون های سفید یا خاکستری روی شبکه می آمد که در نسخه چاپی محل آگهی بود).
من بر این باورم که روشنفکران در بسیار چیزها باید از روحانیون بیاموزند زیرا که به طور سنتی در سده گذشته ما دارای دو نوع رهبری اجتماعی بوده ایم که روحانیان و روشنفکران نمایندگان آن بوده اند و تجربه اجتماعی ایران در همین دوره نشان می دهد که روشنفکران نقطه ضعف هایی دارند که از کم سن وسالی آنها ناشی می شود و ناچار باید از خرد قدیم و غریزه قویم اجتماعی روحانیون بهره برگیرند.
طبیعی است که کهولت روحانیت هم اسباب دردسرهای دیگری است که همه به تجربه آن را می دانند اما باید مراقب بود تا این رستم آبدیده پهلوی سهراب سرخروی و جوان را بر ندرد که پیران مکرها در آستین دارند.
همواره نمی توان از صفر آغاز کرد. بر تجربه روحانیت باید تکیه کرد و آن را ادامه داد. یکبار برای همیشه بگذارید گرایش به نفی آنچه داریم را ترک کنیم.