خضر دلیل نمی آورد. سخن نمی گفت. اعتراض ها را نشنیده می گرفت. کار خود می کرد. او چیزی می دانست و چیزهایی که موسی نمی دانست. آن که می داند همیشه بی دلیل آوردن کار می کند. او نیاز ندارد دیگران را که نمی دانند مجاب کند.
خداوند عالم را چنین اداره می کند.
دانایان ساکت اند. عجیب است ولی حقیقت است که دانایان با آنکه سینه پرسخن و سر پر اندیشه دارند پرگویی نمی کنند و کمتر از آنچه می دانند سخن می گویند زیرا گفتگو با دیگران همیشه گرفتار سوء تفاهم است اگر در پایه دانش و تجربه تو نباشند تو چیزی می گویی آنها چیز دیگری می فهمند. نادانسته های مردمان حدود فهم دانسته های ایشان را تنگ می کند.
خداوند که دانای کل است همیشه ساکت است. با کسی که حرف نمی زند چگونه ارتباط برقرار می کنیم؟
دشوارترین کارها گوش کردن به صدای خداوند است.