چرخ و فلک

امروز با یک دوست انگلیسی بحث بود در باره فیلمی که من ساخته ام و در آن سعی کرده ام با تکیه بر موسیقی و رقص تاجیکی به معرفی تاجیکستان برای مخاطب عمدتا غربی
بپردازم.
گفتم در غرب کتاب های بسیاری هست که در عنوان آنها نوعی شمول القا می شود مثل فرهنگ ادبیات جهان و شاعران قرن بیستم. من اوایل که به اینجا آمده بودم این کتابها را با کنجکاوی ورق می زدم ببینم از فرهنگ من و فرهنگ هایی که همسایه من هستند چه نشان می‌یابم و چه بخش ها و چهره هایی از فرهنگ من مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. اما هر بار ناامیدتر می شدم و چیزی نمی یافتم حتی غولهای ما در این فرهنگهای مدعی شناساندن جهان جایی ندارند.
بعدا به این نتیجه رسیدم که حتی غربیان کنجکاو و گیتی نورد هم جهان که می گویند از همان دایره شناخت خود حرف می زنند و نه از همه جهان. این حکایت بسیار عبرت آموزتر در صفحات روزنامه ها دیده می شود.
مسئله ای که وقتی با این محدودیت دیدها آشنا شدی گاه برایت خنده دار و اسباب تفریح هم می شود بخصوص وقتی بحث از «ترین» ها در میان است و مثلا می بینی در معرفی زیباترین زنان جهان در اغلب موارد ملیت ها از سه چهار پنج ملیت همین دور و بر بیرون نیست!
دوست من می گفت تو از جهان می گویی من بگویم که حتی در همین بلاد بریطانیه خبر دست سوم لندن از خبر دست اول بیرمنگام مثلا با اهمیت تر در رسانه ها معرفی می شود و برای بسیاری جهان یعنی همین پایتخت علیا حضرت.
باری گفتم که در پاییز و زمستان سال ۲۰۰۰- ۲۰۰۱ جریان گرفتار شدن ۱۰-۱۲ هزار نفر از مردم از افغان در رودخانه پنج در مرز تاجیکستان و افغانستان که جمع بزرگی از آنها زنان و کودکان بودند( که مسائل و مصائب آنها از نکات مود توجه غرب است بدرستی) من سعی کردم برخی از کانال ها و روزنامه نگاران را برانگیرم که برای تهیه فیلم و گزارش از این فاجعه انسانی اقدام کنند ولی کسی اهمیتی برای افغانستان و تاجیکستان قائل نبود اما همین که ۱۱ سپتامبر پیش آمد یکدفعه دنیا فهمید افغانستانی هم هست و سیل روزنامه نگاران به آنجا روانه شد و هر موضوع کوچکی هم مایه یک یا چند گزارش و فیلم خبری و مستند شد.
به هر حال همه اینها را گفتم تا برای او روشن کنم چرا من به تاجیکستان سفر کرده ام و چنین فیلمی ساخته‌ام: باید در این دید محدود‌رسانه های غربی من و فرهنگ من رخنه ای ایجاد کند و آنها را با جهان تازه‌ای آشنا کند. جهانی که او آن را فقط با اسلام طالبانی می شناسد و قاچاق مواد مخدر اگر اصلا بشناسد. ولی آنچه قطعا نمی شناسد با همه هاضمه عجیبش برای نوشناخت طرایف و ظرایف فرهنگ های ماست.
من به آنچه غربی ها می دانند و مرتب تکرار می کنند کاری ندارم من می‌خواهم میان این تکرار گاه پر ملال از فرهنگی بگویم که با همه کهنگی سخت نو و ناآشناست.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن