Search
Close this search box.
نگاهی نشانه شناختی به رستوران هانی

رستوران هانی که گوشه ای از ذهن و دل خیلی از ما را پر کرده و به یک نماد یا نشانه و خاطره جمعی بدل شده زیرزمینی است بزرگ و عمیق در تقاطع مطهری و ولیعصر. بدون پنجره ای برای نفس کشیدن بدون سکوت با حرکت ها و همهمه هایی که دائم موج می زند صدایی که هر چند دقیقه یک بار با صدای بلند از همه می خواهد پیش از دریافت غذا صندلی ها را اشغال نکنند و بعد از خوردن آن بسرعت میز را به دیگری واگذارند. از خانم ها می خواهد که حجاب را رعایت کنند و گوشزد می کند که هانی ولیعصر شعبه دیگری ندارد.

این ها یعنی هانی همه نشانه های یک رستوران را با هم ندارد. نا آرامی بی خلوتی سکوت میز های بی مرز که دائما محیط شخصی تو را به محیط دیگری می کشاند و روابط را بی حصار می کند گویی هانی از میان همه کارکردهای یک رستوران به غذا بسنده کرده است همه برای خوردن می آیند نه برای نشستن حرف زدن و کندن از هیاهوی خیابان و توجه و تمرکز و شروعی برای آشنایی یا تعمیق آن و یا برای مذاکره ای جدی برای حل یا برای فصل.

اینجا به سلف سرویس اداره ای بزرگ می ماند که در ساعت معینی عده ای می آیند صف می کشند لوازم اولیه را برمی دارند غذا می گیرند می نشینند می خورند و می روند بسرعت می روند. غذا یک اجبار است اجباری خلاص کننده برای همین لباس ها به لباس کارمندها شبیه است کمتر دختر و پسر جوانی را می بینی که برای یافتن گوشه دنجی هانی را انتخاب کرده باشند چون هانی گوشه ای ندارد که دنج باشد.

کارگران ( گارسون ها ی) هانی شبیه همکاران خود در رستوران های دیگر نیستند ارتباط آنها با مشتریان تشریفاتی- رسمی نیست انها از پایین و دور به مشتری ها نگاه نمی کنند . این ارتباط افقی حال و هوای رستوران های بین راهی را تداعی می کند.

با این همه چرا ظهر که می شود صف منتظران تا بالای پله ها را پر می کند ؟ چرا اینجا و آنجا هنوز حرف از لذتی بنام هانی است؟

به نظرم غذای هانی مرکزی ترین نقطه جاذب همگان است . در میان کلمات نوستالژیکی که از دیگران می شنویم بیشتر ین کلمه ها به کشک بادمجان، آلبالو پلو، آش جو، خوراک زبان، لوبیا پلو یا فسنجان و شله زرد آن ارجاع می شود.

از این نظر شاید هانی مادری کدبانو باشد که شهر گم کرده است مادری که گرما به زندگی می دهد و خانه را از نظر ایرانی خانه می کند بوی ادویه و نعنا داغ و عطر قورمه سبزی و رنگ سرخ آلبالو و مستی و حس امنیتی که می آورد .گذشته ای که همیشه خوب است.

هانی نشانه ای برای حسرت شهری است که سبک زندگی تازه ای را تجربه می کند و با شتاب به سوی آن می دود و آشپزخانه خود را هم در شکل و هم در محصولات اپن کرده اما نمی تواند یاد ان اشپزخانه سنتی را از یاد ببرد برای همین به اشپزخانه ای عمومی نیاز دارد هرچند از نشانه های دیگر رستوران خالی باشد.

——————–
از صاحب نشانه که کار مرا آسان کرد برای گفتن از هانی. راستش روز اول شوکه شدم هانی را دیدم. چون آن هانی که من دیده بودم دقیقا جایی برای اجتماعی شدن بودن تا فقط شکم-پر-کردن. اصلا پر سر و صدا هم نبود. اما حالا شده است. مثل خود تهران. عوض شده است. فشار جمعیت زندگی را سرپایی کرده است. دست کم به روایت هانی. ولی این درست است که راز جذابیت هانی در غذای مادرانه اش است. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن