فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال
در بحران آشکار می شود گوهر مردمان

بحران‌ها نقطه شروع، نقطه اوج و نقطه افول دارند. در نقطه شروع همه در حال صبر و انتظارند. اعتماد به نقطه ‏صفر نزدیک می‌شود. همانقدر که نرخ سرمایه گذاری افزایش می‌یابد، نرخ دوستی کردن نیز افزایش می‌یابد. نرخ ‏صداقت نیز. بسیاری به دالان‌های هزار تو بدل می‌شوند. بسیاری به خلاف آنان، دم را غنیمت می‌شمرند و همه ‏چیز را به تقدیر می‌سپارند. ‏

میانداری در بحران
بحران که آغاز می‌شود و رو به اوج می‌نهد، گروه‌های گوناگونی در صحنه حضور می‌یابند. ‏بحران میل به میانداری کسانی را تحریک می‌کند. کسانی احساس مسئولیت فوق العاده می‌کنند تا به فضای بحرانی ‏پایان بخشند. از نقطه نظر آنان هیچ خیری در بحران متصور نیست. همه چیز باید به نقطه آغاز بازگردد. ‏

شخصی کردن بحران
درست در نقطه مقابل این گروه، کسانی در فضای بحرانی، به حساب‌های تسویه نشده‌ فکر می‌کنند. گروه اول، از ‏همدلی و پایان کدورت‌ها سخن می‌گویند و گروه دوم، اتفاقاً از ضرورت طرح علنی همه کدورت‌ها.

بحران در تخیل
بحران تخیلات برخی را بیش از حد عادی تحریک می‌کند. بحران این خاصیت شگفت انگیز را دارد که کسانی را ‏از حال و هوای معمول زندگی بیرون می‌برد. بر ابر خیالاتشان سوار می‌شوند، و رویا می‌بافند. چنان است که در ‏فضاهای بحرانی، از راننده‌های تاکسی و مردم عادی سخن‌های تازه می‌شنوی، از چیزهای تازه سخن می‌گویند، و ‏در خلسه دنیایی تازه‌اند.

واقعگرایی در بحران
اما در مقابل کسانی هستند که اتفاقاً در چنین شرایطی از خواب هر تخیلی بیرون می‌روند و واقع بین می‌شوند. ‏گروهی بیش از حد محتاط می‌شوند و در حاشیه‌ها گام می‌زنند. هوش فراوانی به کار می‌بندند که موقعیت در ‏حاشیه خود را حفظ کنند. بحران یکباره سویه‌های کثیری را فعلیت می‌بخشد. در چنان شرایط پیچیده‌ای حرکت در ‏حاشیه و در انتظار نتیجه ماندن بسیار دشوار می‌شود. کسانی تا پایان بحران در حاشیه می‌مانند و بهترین ‏موقعیت‌ها برای ورود به متن را می‌یابند.

شاخص شدن در بحران
کسانی اما از این گروه، انگیزه بیشتری دارند و علامت‌های متعارض تولید می‌کنند. و در این میان استعداد خوبی ‏دارند تا از سوی طرف‌های گوناگون و گاه متعارض خودی شناخته شوند. ‏

ترس از مغلوب شدن
کسانی می‌ترسند، بحران، بیم و رعب کسانی را برمی‌انگیزد. کسانی مرعوبند. برای این گروه یکباره وضع ‏موجود و حتی تکه نانی نیز که در سفره دارند، رنگ و لعاب و جاذبه‌ای تازه می‌یابد. در رعب آن هستند که همین ‏تکه نان نیز از سفره‌شان بیرون رود. کسانی البته بیشتر می‌ترسند، بهره‌شان بیش از یک لقمه نان است و در بیم از ‏کف رفتن سرمایه‌های خود هستند. ‏

زیستن در بحران
بحران اما اراده کسانی را بر می‌انگیزد. گویی در فضای عادی احساس خمودی و کسالت دارند. اما فضای بحرانی ‏به آنها امکان‌های تازه‌ای برای هستی داشتن می‌بخشد. آنها قادرند در فضای بحرانی به نحوی دیگر زیست کنند. ‏چنان است که در فضای بحرانی‌، اراده‌های فردی و گاه جمعی چندی برانگیخته می‌شود.

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
‏بحران کسانی را به عرصه خصوصی می‌کشاند. آنها دلسرد از عرصه عمومی و هرآنچه هستند که به عموم ‏مربوط است. گویی اعصاب و روانشان مستعد خانه و کاشانه تنهایی است. ‏

درست در نقطه مقابل این قبیل گروه‌ها، کسانی در فضای بحران، بیش از حد از خویشتن در می‌گذرند، فضا در ‏پرتو حضور آنان، بیش از حد تصور معنوی و عاطفی می‌شود. ‏

بحران مهندس مختصات است
هرچه هست، در بحران کمترامکان ناظربودن هست، بحران همه را به بازیگری می‌خواند. هر کس در موقعیتی ‏جای می‌گیرد. ‏

‏ بحران در عرصه سیاسی مختصات تازه در زمین می‌نشاند. ‏

معنازدایی و معنازایی بحران
بحران معنازدایی می‌کند: معانی که پیشاپیش در صحنه محوریت داشتند، رخت برمی‌بندند، و در همان حال ‏بحران، معنا می‌زاید: گاه معانی ناآشنا به صحنه می‌آیند، گاه نیز معانی فراموش شده دوباره به یاد آورده می‌شوند. ‏در پرتو این دگرگونی نظام معناهاست، که قهرمانانی از صحنه بیرون می‌روند، قهرمانانی تازه به میدان می‌آیند. ‏

بحران صحنه عمل است
بحران جدیت را به صحنه می‌کشاند. همه چیز جدی است. نرخ هیجانات عمومی بالا می‌رود. همه از یک چیز ‏سخن می‌گویند. همه کاری برای انجام دارند و وظایفی. رابطه‌ها به عشق و نفرت خلاصه می‌شوند. میدان میدان ‏عمل است و تصمیم نه گفتگو و نظرورزی. فراغت معنای خود را از دست می‌دهد. گاه در صحنه شادی ناشی از ‏پیروزی‌هاست و گاه اندوه عمیق ناشی ازشکست‌ها. ‏

متن حاشیه می شود حاشیه متن
بحران‌ها برای کسانی نقطه آغازند و برای کسانی نقطه پایان. کسانی همه هویت و هستی و موضوعیت خود را در ‏فضاهای بحرانی کسب می‌کنند و همه داستان زندگی‌شان به حفظ و بازتولید هر آنچه که در بحران تحصیل کرده‌اند ‏بدل می‌شود. اما برای کسانی بحران نقطه پایانی است، بحران موضوعیت آنها را یکباره از متن به حاشیه پرتاب ‏می‌کند.

———
*برگرفته از: زاویه دید (با اندک ویرایش و افزودن عنوانها) عنوان اصلی از سخن امام علی است -اگر خطا نکنم. من تقلب احوال را که گشت روزگار باشد بحران معنا می کنم چون بر این باورم که زندگی تمام گذر از بحران است. برخی بزرگتر برخی کوچکتر. برخی از آن زلزله را ماند برخی پس زلزله و تکانه. بحران خانه وجود ماست. هر بحران نشانه خطایی که کرده ایم پیشتر. یا درک تازه ای از آنچه که به گمان خود نیکو کرده ایم اما امروز می فهمیم ناصواب بوده است. بحران نشانه دانایی است. بیدار کننده است اگر بهنگام آن را مهار کنیم. و گاه نابود کننده. وقتی زمان گذشته است و ما در بازی غفلت بوده ایم. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن