Search
Close this search box.

ما و تابوی آمریکا

افشاری و عطری تابوی بزرگی را شکستند

روشن است که ایران و آمریکا به سوی یک رویارویی تمام‌عیار می‌روند. اما وضعیت دقیقا همان نیست که سال گذشته بود وقتی زمزمه‌های حمله به ایران مطرح شد. من رفتن افشاری و عطری را به آمریکا نشانه مهمی از تغییر در وضعیت می بینم.

افشاری و عطری دانسته یا ندانسته به راهی قدم گذاشته اند که طبقه متوسط ایران مدتهاست به آن فکر می‌کند و از آن حرف می‌زند اما شاید هرگز فکر نمی‌کرده است روزی کسانی مانند افشاری و عطری نمایندگان اجرای آن شوند. اینکه اجرا شدن سیاست مورد علاقه طبقه متوسط با نقش یافتن افشاری و عطری آغاز می‌شود خود نشانه دیگری از تغییرهایی است که صورت گرفته است.

در فاصله ناکام ماندن اصلاحات حکومتی و سفر افشاری و عطری به آمریکا دست کم دو گسست مهم اتفاق افتاده است: ناکارآمدی اصلاح طلبان وفادار به حاکمیت، امید به هرگونه تغییر را از ناحیه آنها نقش بر آب کرده است و درست به همین دلیل فضا را برای رهبران تازه ای گشوده است که دیگر از اردوی اصلاح طلبان نیستند. رهبران تازه می دانند که در داخل حاکمیت همه راهها رفته‌شده و هیچ روزنه تازه‌ای وجود ندارد. همزمان آنها از پتانسیل عظیم گرایش طبقه متوسط به آمریکا آگاه اند. واقعیتهای جهانی هم مداوما به سمتی میل می‌کنند که آمریکا را در سرنوشت ما نقش قاطعی می‌بخشد. بنابرین رهبران جدید – که ما امروز تنها نام معدوی از آنها را می‌دانیم اما خیل آنها در راه اند- هم راه دیگری ندارند و هم جسارت کافی دارند که میل درونی طبقه متوسط را پیکرینه کنند و به سمت گفتگوی مستقیم با آمریکا حرکت کنند.  

گسست دوم دقیقا در همین جاست. یعنی گسست از امکانات و تلاشهای داخلی و حرکت برای تاثیرگذاری بر تصمیمات آمریکا. اگر این کار از عهده دستگاه منجمد سیاست خارجی ایران بر نمی‌آید رهبران جدید ابتکار عمل را در دست می‌گیرند تا سیاست حفظ منافع را خود بر عهده بگیرند. در این ماجرا تا اینجا هیچ چیزی که اسباب شرمساری باشد اتفاق نیفتاده است.

آرمان این حرکت جدید کنار راندن سیاستهای حاکمیتی است که جز به ضرر منافع ملی ایران کار نکرده است و ممکن است در هفته های آینده بسیاری از داشته‌های مردم ایران را نیز در مسیر ضدعقلی که می پیماید به خطر بیندازد. اما سوال اساسی این است که اولا آیا می‌توان بر سیاست های ایالات متحده به این ترتیب تاثیر گذاشت؟ و ثانیا تا کجا می توان به رهبران جدید اعتماد کرد که بر سر منافع ملی ایران معامله نکنند؟

من جواب روشنی برای قسمت دوم ندارم اما در وضع فعلی که اعتماد به هوشیاری و سیاستمداری و کارآمدی رهبران حاکم مخدوش شده است چاره ای جز اعتماد مشروط به رهبران جدید نمی‌بینم. در باره قسمت اول هم من بشدت معتقدم که می‌توان بر سیاستهای آمریکا تاثیر گذاشت. مهم این است که صداهای ناشنیده-مانده شنیده شود. صدایی که روح صلح‌طلب ایرانی را منعکس کند. انقلاب ایران از آغاز تا دیروز که زنان ما در تهران با روش های بی‌خشونتی خواسته‌های خود را بیان کردند انقلاب مردمی صلح‌طلب بوده است. ما نخستین و بزرگ ترین انقلاب مخملی جهان بوده ایم و هنوز هم با همه سرگیجه‌ها و سردرگمی‌ها و رنج خشونت رسمی کشیدن‌ها ضدجنگ و ضد روحیه جنگ‌طلب ایم. از سوی دولت آمریکا باشد یا از سوی دولت ایران.

اقدام افشاری و عطری اقدامی شجاعانه است در موقعیتی که بسیاری از رهبران ما هنوز و همچنان در عصر تمام-شده‌ای زندگی می کنند که ستیز با جهان خاصه نیمه غربی آن انقلابیگری دانسته می‌شد. هیچ رفتاری و هیچ اقدامی با نیت حفظ منافع ملی و پرهیز از رویارویی خسارت‌بار بین ایران و جهان تابو نیست. حرکت در مسیر پرهیز از این رویارویی امروز معیار تشخیص رهبران آینده است.     

پس نوشت:
مردم ایران را دشمن خود نکنیم: این مقاله ای که در وبسایت مجله پراسپکت آمده است بسیار خواندنی است. دید متفاوتی دارد از جریاناتی که معمولا از غرب در ایران شناخته می شود. حرف اصلی اش این است که «اشتباه نکنیم مردم ایران بر خلاف اغلب مردم مسلمان خاورمیانه طرفدار اروپا و آمریکا هستند. با حمله به ایران و قلدری با ایرانیان مردم ایران را به صف دشمنان خود وارد نکنیم.» این غربگرایی ایرانیان دارد به یک وزنه در مباحثات سیاسی تبدیل می شود و می تواند پایه استدلالی مهمی برای تلاشهای فعالان سیاسی خارج از حاکمیت باشد در پرهیز دادن از جنگ و قلدری با ایران. در عین حال توصیه ای هم به آنهاست که به قول این بر و بچه های تحکیمی خط قرمزتان را کجا بگذارید. خط قرمز هر دو طرف و بلکه همه طرفها یکی است: مردم ایران را دشمن خود نکنید.
 Misreading Iran (again), by Michael Axworthy

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن