دن آرام

آماده شدن برای مرگ یکی از بزرگترین فضیلت ها در زندگی آدمهای سنتی است. آدمهایی که به عرف تربیت می شوند نه با ایدئولوژی. این شب های سوگ و غریبی که در حقیقت شام غریبان همین است با شهزاده نشستیم دن آرام را تماشا کردیم. بخش هایی از آنچه سالهای دور ساخته شده است ولی اصلا مجموعه بزرگ ۱۵ قسمتی جدیدی که در سال ۲۰۱۵ ساخته اند. نخست می خواستم کشف کنم چرا این رمان را خامنه ای توصیه کرده است. خیلی اهمیتی نداشت برایم که داستان را دنبال کنم. اما بتدریج سوال اول پوشیده شد و خود داستان برایم اهمیت پیدا کرد. رمان را با همه غوغایش در سالهای انقلاب نخواندم. تبلیغاتی بودن اش مرا رم می داد. اما این شب ها تقدیر این بود که با دن آرام بگذرد که قصه مرگ است و عشق. و برای من تصویری ماندگار شد از آمادگی برای مرگ. منظورم آن صحنه ای است که مادر بعد از همه آن ستم ها که دید و عزیزانی که از دست داد و دخترش را خواه ناخواه به عقد قاتل پسرش درآورد، بقچه ای را که برای بعد از مرگ اش آماده کرده از صندوق در می آورد نگاهی به آن می اندازد و می رود روی تخت دراز می کشد و می میرد. مرگی صوفیانه. مرگی که آدم را یاد آن درویش بی چیز می اندازد که به عطار گفت تو چگونه می میری که به کس کمک نکنی و عطار گفت تو چگونه می میری؟ گفت اینطور! و کاسه زیر سر گذاشت و دراز کشید و مرد. و این عطار را دچار انقلاب روحی کرد و عطاری شد که می شناسیم. یاد پدربزرگ ام افتادم که وقتی مرد در بقچه ای همانند کفن اش را گذاشته بود و پول کافی برای کفن و دفن. و یاد مادرجان که مدتها بود آماده مرگ بود. بهترین مرگ مرگی است که برایش آماده شده باشی. بهترین زندگی آن زندگی است که از مرگ غافل نباشی. غفلت است که ما را ستمگر می کند. زورگو می کند. به توهم اینکه جاودانی هستیم و نمی میریم دچار می کند. و باعث می شود حد خود را از یاد ببریم و در همه چیز از حد بگذرانیم و ادعای خدایی کنیم. یاد مرگ و آمادگی برای مرگ است که فانی بودن ما را به یاد می آورد و مراقب ایم که این دو روزه دنیا را به ظلم و اجحاف و محروم ساختن دیگران از آنچه شایسته آن اند نگذرانیم. یاد مرگ ما را فروتن می سازد. و این از بهترین تربیت های سنت است. سنت مذهبی یا عرفی. مسیحی یا مسلمانی. به هر آیین که باشیم و نباشیم فانی هستیم و یاد از اینکه رفتنی هستیم ما را خاضع می کند. از سرکشی و ستم دور می دارد. دن آرام مادر بود. جهان دید و زندگی کرد و خدمت کرد و آرام گذشت.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن