آب و آتش نوروز؛ زایش بمثابه امر مقدس

در مباحث نوروزی بسیار صحبت از آتش هست اما کمتر از آب سخن می رود. نگاهها به سبزه دوخته شده و گل و سنبل اما کمتر کسی از شان نزول تخم مرغ  در هفت سین می پرسد. در این یادداشت چرخی می زنم در چند منبع تا ببینم جای آب در نوروزگان کجا ست و از کجا در این ایام تخم مرغ هم در نوروزستان جلوه می فروشد و هم در اروپایی که از نوروز خبر ندارد. 

یک اصل راهنما برای نگاه به نوروز این است که وقتی آتش چنین ارجمند است در مراسمی حتمی باید سراغ آب را هم گرفت. وقتی این دو بود از خاک هم باید نشان جست و سرانجام از باد. 
شعر فارسی سرشار از بادهای نوروزی است خاصه صبا. به قول حافظ او اصلا دایه گل است. گل با صبا ست که می شکفد. این همان باد است که به قول مولوی نباید از آن تن پوشید تا با بدن همان کند که با درختان می کند. سر و کارش با جوانان چمن است. و دم مسیحایی دارد. پس نوروز بی باد صبا نمی شود. فعلا برای مقصود ما همین بس. 
آتش هم که نماد آشکار نوروز است. در کردستان که بودم آتش در چارشنبه آخر سال نمی افروختند بلکه درست همان روز عید بر بام خانه ها می سوختند. در روستاهای تاجیک نشین آسیای میانه هم رسم است که می گویند: «چراغ را تیزتر درگران! ارواح ها در بیرون چرقش دارند» یعنی که هم زور آتش و چراغ را بیش باید کرد در نوروزگان و هم این آتش به استقبال فروهرها ست. در متون هم مکرر آمده است که آتش را شب آخر سال روشن می کرده اند و این از چارشنبه سوری شواهد بسیار بیشتری دارد.
می ماند خاک و آب. از خاک به چند صورت نشان هست در نوروز. یکی اصلا زدودن غبار است و گرد است. چهره نوروز بی غبار خوش است. پس خانه از غبار می روبند. یک صورت دیگرش آن است که کوزه می شکنند. و این سخت با معنا ست. به گمان ام این رسم در ایران از یاد رفته است اما در قدیم چنانکه استاد زرین کوب یاد می کند از پس مراسم چارشنبه سوری آتش که خاموش شد کوزه ها و سبوهای سفالی می آوردند و آنها را از آب پر می کردند و از پشت بام توی کوچه می انداختند. 
این رسم کوزه شکنان در جاهای دیگر هم هست. و خود گره گاه آتش و آب و خاک است و نوروز.
پس از همین جا بحث آب را می شود دنبال کرد. آبی که از پس آتش به کوچه ریخته می شود. در مراسمی که هم امروز هم در ایران هست به آب انداختن سبزه را داریم. بر سر سفره هفت سین هم آب می گذارند. حال ماهی داشته باشد یا نه. اما آب هست. درست چنانکه آینه هم هست. از شستن ظرف و فرش و رخت با آب هم می گذریم که باز از نشانه های دیگر آب در نوروز است. خود آب را هم تمیز می کرده اند و از رسم های نوروزی مثلا در خجند بوده است که نهرها و حوضچه های آب را از گل و لای تمیز کنند.
اما از آن چیزها که از یاد رفته است آب پاشی به یکدیگر است. تا قرنهای اول اسلامی رسم آب پاشی همراه آتش بازی معمول بود. بعد در اواخر قرن سوم گزارشی داریم که یکبار در بغداد ممنوع شد. اما سپس رفع ممنوعیت شد و مردم در آب بازی و آب پاشی حتی چندان افراط کردند که بر لباس عسسان هم آب دجله ریختند! در مصر رسم آب پاشی تا قرن بعد هم دیده می شود و آنجا هم یکبار خلیفه فاطمی دستور می دهد که مردم از روشن کردن آتش و آب بازی خودداری کنند و گویا در این کارها افراط می رفته است و باری تا سه روز ادامه می داشته. استاد احمد جاوید از دانشوران افغان نقلی از صبح الاعشی می آورد که نشان می دهد آتش افروزی و آب پاشی تا ۷۹۱ هم در مصر معمول بوده است. – این ماجرای آب در مصر بسیار دلکش است و جداگانه باید به آن پرداخت فقط توجه می دهم که یوسف هم پیامبر آب است و می بینید که به چاه انداخته می شود اما سالم بر می آید و نقل است که به زندان هم که رفت درخت خشکیده ای آنجا بود که جوانه زد و سبز شد. 
 
اینکه امروز آب پاشی جایی مانده باشد یا کوزه شکنی نمی دانم و شاید هست و منابعی که من در دست دارم چیزی نشان نمی دهد. این را باز می گذارم. که قصد من در این یادداشت بیشتر مرور است تا تحقیق.
بیاییم بر سر نکته آخر. این روزها همه ساله در اروپا تخم مرغ رنگین خریدن آسانترین کار است برای جور کردن سفره هفت سین. چرا که ایام عید ایستر است. این عید با دو چیز شناخته می شود. یکی تخم مرغ و دیگری خرگوش. در نظر اول ممکن است فکر کنی که تخم مرغ در هفت سین ما چه بسا امری تازه باشد و از عالم غربی گرفته شده باشد. اما شواهد چیزی دیگر می گوید. مثلا در همان کردستان تخم مرغ بازی از بازی های رایج نوروزی است. بروید به آن سوی اقلیم نوروزستان می بینید در در قبادیان بدخشان هم همین بازی هست و تخم مرغ جزو هدایای نوروزی است و زدن آنها به هم که «تخم جنگ» نامیده می شود از بازی های معمول در همین سده اخیر بوده است و در ولایت کشکرود ازبکستان هم هست. استاد زرین کوب هم می نویسد که صبح نوروز تخم مرغ به بچه ها و جوانان هدیه داده می شد در زرورق پیچیده و رنگ شده یا نقاشی شده و گویا دست کم تا دوره صفوی رایج بوده است که شاردن فرانسوی هم از آن یاد کرده است. اینکه تخم مرغ را در ایام ایستر به مسیح نسبت داده اند نیکو ست اما رمز خرگوش آن را تضعیف می کند چه مسیح خود زن نستاند و بچه نیاورد. خرگوش نماد بچه زایی بسیار است. تخم مرغ هم نشانه زایش است. و به قول زرین کوب هدیه کردن اش به بچه های جوان تفالی است برای واگذاری ادامه نسل به ایشان. 
یک سوی دیگر بچه زایی و تداوم نسل یعنی بخت گشایی هم در نوروز مثالهای فراوان دارد. مثلا در ساری دختران در پایان دوازدهه نوروزی هفت بار از روی نزدیکترین جویبار نزدیک به خانه شان می پریده اند تا بخت شان باز شود و شوهر کنند و بچه بیاورند. این که این مراسم هنوز هم هست یا کم و کمتر شده مهم نیست. مساله اصلی پیوند نوروز است با طبیعت زایا از یک سو و با جهان مینوی و فروهرها از سوی دیگر. این را آتش نمایندگی می کرده و آن را آب. در همان خجند که رود اسطوره ای سیحون از میانه شهر جاری است پیوندهای نوروز با آب بسیار عمیق است. و مردم در اساس جشن نوروز را در کنار آب و «سر آب» برگزار می کرده اند و می کنند. آب اساس حیات است. و زایش نماد تداوم آدمی. و این دو در صورتهای مختلف در نوروزگان جلوه می فروشند. و این همان است که ما در جستجوی آن بودیم. جستجو کنید باز هم نشانه های دیگر می یابید. اما برای این اشاره همین کفایت است.
———-
این یادداشت به خواستاری بهروز صمدبیگی نوشته شد و به او و دوستان در جامعه روزنامه نگاران تقدیم می شود.
———-
اگر خواستید در این باب بیشتر بخوانید:
نوروز در فرهنگ شیعه، مقاله عالی رسول جعفریان در نامه مفید، شماره نهم، بهار ۱۳۷۶
نوروز در فرهنگ کردی، نوشته مهرداد رامیدی نیا، چیستا، شماره ۲۶۸، فروردین ۱۳۸۹
نوروز در قبادیان، رحیم مسلمانیان قبادیانی، بخارا، شماره ۱۷، فروردین ۱۳۸۰
سنن نوروزی در خجند، نوشته عبدالله جان میربابا، کیهان فرهنگی، شماره ۱۵۰، اسفند ۱۳۷۷
نوروز، مجموعه مقالات از جمله دو مقاله استادان زرین کوب و جاوید، به کوشش علی دهباشی، نشر افکار، ۱۳۸۹
نوروز در کشکرود، از استاد فقید رحمان رجبی، که خود در سفر سال پیش به من هدیه کرد. چاپ تهران، ۱۳۸۴

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن