به نظرم این امید که هر قدر به انتخابات نزدیک تر شویم شفافیت فضا بیشتر شود تا بتوان تصمیم گرفت دارد ناامید می شود. در آغاز سال میلادی نو نوشته بودم که امسال سال عجیبی است برای ایران. دلها سرد شده است و ایمان ها از کف رفته و ایده ها شکست خورده است. این مشکل هنوز پابرجا ست.
به نظرم هر قدر به روزهای اعلام نامزدی این و آن نزدیکتر می شویم صحنه شلوغ تر می شود و همزمان کم رمق تر. انتخابات در ایران بعد از پیروزی اول خاتمی همیشه شلوغ بوده است. در دوره دوم خاتمی فکر می کنم ۹ یا ۱۰ نفر نامزد داشتیم که همه هم جدی بودند. این دور هم دارد همان موضوع تکرار می شود. بعضی ها البته مثل فلاحیان و پورمحمدی شانس بیشتری دارند! ولی به طور کلی در ناصیه هیچیک از این رجال چه این دو نامزد پرشانس و چه رضایی و دیگر کم شانس ها نوری نمی تابد و دلی را گرم نمی کند. قالیباف هم آنقدر از دور دارد می آید که معلوم نیست اصلا نامزد می شود و اگر بشود اصلا چه حرف تازه ای دارد و چه هنری که همه این نامزدها ندارند.
اصلاح طلبان شروع کرده اند به دعوت از خاتمی. در این صحنه بی نور و کم رمق و سرد انتخابات خاتمی تنها چراغ موجود است اگر دل یکدله کند و بیاید. اما من با حفظ احتیاط واجب فکر می کنم این خاتمی هم دیگر نه رای ۲۰ میلیونی دارد و نه می تواند سردی فضا را به گرمی بدل کند. خاتمی یک رئیس جمهور بی دردسر خواهد بود برای همه ما. اما نه اصلاحات بر می گردد و نه این همه مارخوردگان افعی شده کنار می کشند. فرض کنید همین وضعی که الان هست و هیچکس حرف هیچکس را نمی خواند باقی می ماند و فقط به جای احمدی نژاد خاتمی خواهد بود.
نکته ای که در مجموعه بحث های اصلاحات و اصلاح طلبان از پیر و جوان نادیده مانده است این است که مساله این انتخابات دیگر خاتمی و اصلاحات نیست. حتی جنبش سبز هم نیست. اینها خاطره است. اینها زمانی راه حل بود اما دیگر راه حل نیست. الان مساله انتخابات خامنه ای است.
از یک بابت در انتخابات سال ۷۶ هم مساله خامنه ای بود اما خامنه ای ۹۲ کلی توفیر کرده است. نه اینکه پرقدرت تر شده باشد. بلکه دست اش رو شده است و امکان بازی ندارد. خامنه ای ۷۶ هنوز می توانست با سید خندان مماشات کند و حتی اصلاحات را هم به خود ببندد و به نوعی در آن ادعا کند که من هم هستم و اصلا اصل مردمسالاری است و چه و چه ها. اما خامنه ای ۹۲ بعد از هشت سال حاکمیت دولت احمدی و بعد از آن رسوایی های سال ۸۸ و خیانت به آرا و کودتا بر ضد اساس انتخابات راهی برای خود نگذاشته است که پس برود یا پیش برود. پس رفتن اش ناممکن و پیش رفتن اش ناممکن.
علت این سردی و بن بست و گیجی حاکم هم همین است. خامنه ای با دخالت در روند انتخابات و سینه سپر کردن برای احمدی نژاد و منکوب کردن هاشمی و امید بستن به نفت ۱۰۰ دلاری و برنامه هسته ای و احمدی نژاد را به جان همه در داخل و منطقه و خارج انداختن چنان اشتباه بزرگی کرده است که راه سیاست ورزی در ایران را بسته است.
از این امامزاده دیگر معجزی بر نمی آید. خامنه ای یک استراتژیست ناکام و شکست خورده است. او تمام تخم مرغ هایش را در سبد احمدی گذاشت و او هم یک لگد زیر این سبد زده است و حیثیتی برای آقا باقی نگذاشته است. خامنه ای ناچار به بازسازی چهره خود است اما توانایی این کار را هم ندارد. خاتمی می تواند آبروی دوباره ای برای نظام بخرد اما خامنه ای خریدار این آبرویی که خاتمی بخرد نیست. باشد هم مردم آن پشتوانه را به خاتمی نمی دهند که او بتواند آبروی مجددی برای نظام دست و پا کند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. آن فرصت از دست رفت. و خود کرده را تدبیر نیست.
ممکن است باز هم با قید احتیاط واجب ما شاهد مرگ سیاسی خامنه ای هستیم و فقط مثل عصای سلیمان باید آن موریانه آن را تمام جویده باشد تا فرود افتادن آقا را به چشم سر هم ببینیم. اما هر چه هست سه ماه آینده تغییر بنیادینی در وضع گره خورده سیاست در ایران نخواهد داد. مگر واقعا مرگ سیاسی خامنه ای با مرگ طبیعی او یکی شود و او از صحنه خارج شود.
خامنه ای روزی که از نقش رهبر مشروطه و فراتر از جناح های سیاسی خارج شد و در کنار یکی از بازیگران ایستاد مرگ خود را امضا کرد. او سطح بازی را آنقدر بالا برده است که بدون جابجا کردن خود او تغییر مهمی در سیاست ایران و بن بست حاکم بر آن پیش نخواهد آمد. خاتمی هیچ تغییری در این وضع نمی تواند بدهد. او نه قادر است برنامه ای بدهد و نه برنامه ای را اجرا کند. به نظر من تغییر سیستم انتخاب رئیس جمهور تنها برگ بازی خامنه ای است اگر موفق به انجام آن شود. اما انتخابات در ایران مرده است چون جسد رهبر سیاسی نظام روی آن افتاده و خفه اش کرده است. از این بن بست راه خروجی نیست. اگر هیچ تغییر مهمی پیش نیاید یک رئیس جمهوری از بین رجال پرشانس و کم شانس بالاخره با مقداری رای اعلام شده (درست مثل آنچه در انتخابات پارلمانی پیش آمد) به دفتر سابق احمدی نژاد راه خواهد یافت. اما زندگی سیاسی در ایران زنده نخواهد شد. نطق این طوطی سخنگو را خود بقال کور کرده است.