آیا سردبیران کلمه می دانسته اند که ملاقات در خانه دیگری صورت گرفته ولی مصلحت دیده اند که بگویند موسوی و رهنورد در خانه خود بوده اند؟ پس چرا همین مصلحت مورد توجه فرزندان آنها نبوده است؟
«روز سه شنبه مورخ ۸۹/۱۲/۱۷ طی تماس های جداگانه تلفنی مقامهای امنیتی با خاله و عمویمان، آنها جهت توضیحات احضار شدند. اتفاقی مشابه برای تنها یکی از ما دختران نیز افتاد. در این ملاقاتهای امنیتی، گفته شد که امکان دیدار با والدین برای تنها او ممکن شده است. به خاله و عمو نیز این پشنهاد ارائه می شود که مورد قبول قرار نمی گیرد.»
توصیفی که نامه از محیط نگهداری موسوی و رهنورد می دهد توصیف دقیقی نیست. وزنی هم که به مسائل داده می شود قابل پذیرش نیست:
«در این ملاقات کوتاه امنیتی نکات قابل توجهی وجود داشت. یکی ضیافت شاهانه ای بود که با میزی پر از میوه وچای و نوشیدنیهای متنوع صورت گرفته بود و این نگرانی را القا می نمود که به احتمال قریب یقین برای مقصودی تبلیغاتی آماده شده.»
آیا در این دیدار تنها نکته قابل توجه ضیافت شاهانه بوده است؟ و ضیافت شاهانه یعنی میزی پر از میوه و آبمیوه و نوشابه؟ و بعد ربط این میز شاهانه با مقصود تبلیغاتی چیست؟ تبلیغات برای دیدار کننده که وضع پدر و مادر خوب است؟ یا تبلیغات دیگری مورد نظر است؟
در بند بعدی به گفته نامه نویس موسوی توانسته نکته مهمی را مطرح کند:
«در یورش ماموران امنیتی به خانه بسیاری از اسناد و مدارک دوران نخست وزیری که نمی بایست جز دست ایشان باشد به همراه حجم قابل ملاحظه ای از اوراق و کتاب ها وسی دی ها مادرم که محصول یک عمر تلاش و تدریس در دانشگاه های هنری بوده است ضبط گردیده است.»
در این مساله دو مشکل هست که موضوع را غیرقابل باور می کند: اول حضور مامور امنیتی بسیار بعید می کند که قبول کنیم بحثی درباره یورش صورت گرفته و از آن مهمتر موسوی توانسته باشد روشن کند که در این یورش شماری از اسناد که نباید دست کسی بیفتد هم به دست ماموران افتاده است! در نوشتن این سطور چه سودی برای جنبش سبز هست جز ضرر؟ نویسنده دارد موسوی را متهم می کند که اسنادی سری از کشور را از دوران نخست وزیری خود نگهداشته بوده است. مگر مقامات یک کشور حق دارند چیزی از اسناد را به صرف اینکه در دوره ای به آن دسترسی داشته اند در خانه خود نگهداری کنند؟
این جمله بعد هم اصلا ارزش بحث در چنین نامه ای دارد؟:
«در این یورش شخصی ترین اشیا خانه از جمله آلبوم های شخصی نیز مورد بازرسی قرار گرفت.»
آیا کسی که از اسناد سری حرف می زند برایش بردن آلبوم خانوادگی قابل ذکر است؟ و آیا آلبوم شخصی از شخصی ترین اشیا به حساب می آید؟ می شود تصور کرد که اصولا آلبوم شخصی موسوی در این سی ساله چیزی خیلی شخصی نداشته باشد. و به هر حال بردن آلبوم بر اساس گزارشهای دیگر از یورشها به خانه مخالفان امری عادی است. آیا دختران موسوی باید در این زمینه به مردم چیزی بگویند؟
در جمله بعد نویسنده نامه می گوید:
«اما با این همه مطمئن شدیم که پدر و مادر جدی تر از گذشته بر عهد خود با مردم وفادارند.
ظاهرا این موضوعی بوده که فرزندان باید بیشتر با مخاطبان مطرح می کرده اند که چطور به این نتیجه رسیدند و چه گفته شد که چنین اطمینانی به دست آمد. این امر عمومی است. اما مجمل می ماند. ان امری شخصی که گفته نمی شود هم مساله ای نبود تاکید می شود.
نویسندگان می گویند که از «ما خواسته شد که در این باره (ملاقات) کاملا سکوت کنیم».
اما این سوال بی جواب می ماند که چرا اکنون این سکوت را شکسته اند و اصولا چرا باید به خواست ماموران تن می داده اند.
آنها در پایان ظاهرا برای جبران مشکل اخیر کلمه و پوشاندن آن و برگرداندن اعتبار به آن می گویند:
«ما هرگونه اطلاع و خبر جدید را همچون پدرمان از طریق سایت کلمه در زمان های مقتضی به اطلاع ملت شریفمان خواهیم رساند.»
این تاکید از چه رو ست؟ تا قبل از این هم کلمه واسطه بود و این را همه می دانستند. چه شده است که لازم است بر اعتبار کلمه تاکید کرد؟ آیا این تاکید خود نشانه ای منفی نیست؟
من از نوع نگاه نویسنده نامه در باره ملاقات هم سر در نیاوردم. چرا مرتب می گوید دعوت به ملاقات مشکوک بود و ابهام برانگیز بود؟
نهایتا: کسی که نامه قبلی فرزندان موسوی را خوانده باشد و با این نامه اخیر مقایسه کند یک تفاوت بزرگ بین آنها می بیند. نامه قبلی پر از جزئیات است و نامه فعلی پر از کلیاتی که اگر کسی به ملاقات هم نرفته باشد می تواند بنویسد. در نامه قبلی ما با کسی روبرو هستیم که می خواهد تمام نکته های ریز و درشت صحنه را به ما منتقل کند:
«باران می بارید و روشنایی خیابان پاستور فقط برق های دستگاه جوشکاری بود. همان که دری به سیاهی این روزهایمان را سر کوچه اختر جوش می داد. از پیاده روی مقابل که رفتیم ببینیم چه می گذرد، دو مرد مانع شدند. توهین کردند. گفتند یک سال شما تاختید و حال نوبت ماست. بازهم مردان نقاب داشتند.علاوه بر خودروی ون، دری بزرگ و آهنی. بدتر از میله های زندان سر کوچه جوش می دادند»
در آن نامه که به عنوان رنجنامه منتشر شد نویسنده می داند زمان و مکان و شرایط چقدر مهم است و همه را با دقت منتقل می کند. اما در نامه امروز این همان نویسنده نیست. نسبت به زمان بی قید است. معلوم نیست چه ساعتی رفته اند و کی برگشته اند. شب بوده یا روز. بین آنها و ماموران چه گفتگوهایی رد و بدل شده است. اما از همه مهمتر که مرا کاملا به اعتبار نامه مشکوک می کند این است که کسی که در نامه قبلی حرفهای نگهبانان و تندی های ماموران را هم عینا یادداشت کرده و گزارش کرده است چرا یک جمله حتی یک جمله هم از موسوی عینا نقل نکرده است؟