Search
Close this search box.

چرا یک جمله هم از موسوی نقل نشده بود؟

متاسف ام دوستان ولی باید بگویم در جریان خبرهای مربوط به موسوی در این روزها یا ما با نوعی از روزنامه نگاری حواس پریشان روبروییم که نمی داند در این نوع خبرها چه حساسیتی نهفته و چگونه باید اعتمادسازی کند یا اصولا عمدی در کار است که آلودگی اطلاعاتی ایجاد کند و کلمه را بی اعتبار سازد.
نامه ای که به نام فرزندان موسوی منتشر شده مشکل ما را با خبرهای اخیر کلمه رفع نمی کند و وضع سردرگمی موجود را بهبود نمی بخشد بلکه همان سوالها را همراه با ابهامات تازه ای مطرح می کند. من تلاش می کنم در مرحله اول فرض را بر این بگذارم که توضیحات منسوب به فرزندان موسوی و رهنورد پایه تکذیب خبر بازداشت آنها و انتقال شان به زندان یا خانه امن بوده است. بجز این هم معنا ندارد. یعنی اگر نامه اخیر را اساس بگیریم باید فکر کنیم که:
یکی از دختران موسوی و رهنورد روز سه شنبه ۱۷ اسفند با آنها ملاقاتی کوتاه داشته است ولی چون قرار بوده موضوع از جانب او مطرح نشود به کلمه خبر داده و کلمه تکذیب انتقال آنها را به حشمتیه کار کرده است.
بخش اصلی خبر کلمه این است: «با  ادامه تحقیقات کلمه در روزهای اخیر  مشخص شد خانم رهنورد و آقای موسوی  تا لحظه تنظیم خبر در بازداشت خانگی  به سر می برند که  بدینوسیله خبر انتقال و از منزل به  بازداشتگاه تصحیح و از  مخاطبان محترم عذر خواهی می شود./ لازم به ذکر است  وضعیت نگهداری ایشان در منزل، با توجه به قطع کامل ارتباطات با دنیای خارج و سلب اختیار تردد از ایشان، چیزی فراتر از حصر به معنای ممنوعیت  تردد و خروج از منزل است  و در واقع نوعی بازداشت خانگی است.»
مشکل متن این است که نامه فعلی و خبر قبلی در مساله مورد مناقشه که «حضور رهبران سبز در خانه خود» بوده با هم ناسازگار است: بر اساس نامه، ملاقات در محلی خارج از خانه موسوی و رهنورد صورت گرفته است اما در خبر کلمه وانمود شده که آنها در خانه خود بوده اند و اصلا مساله «انتقال» را تکذیب می کند و عذرخواهی هم می کند. اما نامه منسوب به فرزندان موسوی چنین چیزی را تایید نمی کند.
آیا فرزندان موسوی به کلمه دروغ گفته بودند؟ و اگر دروغ گفته باشند چرا باید الان حرف آنها را باور کرد؟
آیا سردبیران کلمه می دانسته اند که ملاقات در خانه دیگری صورت گرفته ولی مصلحت دیده اند که بگویند موسوی و رهنورد در خانه خود بوده اند؟ پس چرا همین مصلحت مورد توجه فرزندان آنها نبوده است؟
به زبان ساده تر: مخاطبی که هر دو خبر یعنی تکذیب انتقال رهبران سبز به بازداشتگاه و نامه اخیر فرزندان را کنار هم می گذارد درک نمی کند که چرا محتوای خبر اول با نامه امروز نمی خواند. دلیل این ناهمخوانی صرفا حواس پرتی است و متوجه نبودن به مسئولیت روزنامه نگاری و چک نکردن منبع خبر یا اصلا ماجرا چیز دیگری است؟
من فرض صحت می کنم: سردبیران کلمه وقتی خبر تکذیب را نوشتند با فرزندان موسوی تماس نداشته اند و از طریق واسطه شنیده اند و بعد توانسته اند نامه ای از خود فرزندان بگیرند. در صورت اول آن سرعت در تکذیب و عذرخواهی معنایش چه بود اگر خبر برایشان دقیق نشده بود؟ اگر هم از اول با فرزندان موسوی تماس داشته اند چگونه تفاوت خبر اول و نامه فعلی را توضیح می دهند؟
اگر هیچ سناریوی امنیتی در نظر نگیریم کف ماجرا در بررسی مرحله اول این است که سردبیران کلمه شایستگی اطلاع رسانی درست در باره رهبران سبز را ندارند.
اما در مرحله دوم مشکلات بزرگتری دیده می شود. من در این بخش ابهامات و مشکلات متن نامه منسوب به فرزندان را مرور می کنم:
در مقدمه نامه فرزندان می خوانیم:
«روز سه شنبه مورخ ۸۹/۱۲/۱۷ طی تماس های جداگانه تلفنی مقامهای امنیتی با خاله و عمویمان، آنها جهت توضیحات احضار شدند. اتفاقی مشابه برای تنها یکی از ما دختران نیز افتاد. در این ملاقاتهای امنیتی، گفته شد که امکان دیدار با والدین برای تنها او ممکن شده است. به خاله و عمو نیز این پشنهاد ارائه می شود که مورد قبول قرار نمی گیرد.»
اینجا روشن نیست که چرا نیروهای امنیتی به کسانی پیشنهاد ملاقات می دهند که تا کنون اصلا بحثی از آنها در فعالیتهای موسوی نبوده است. اما این انقدر مهم نیست. مهمتر این است که چرا برادر موسوی و خواهر رهنورد این پیشنهاد را قبول نمی کنند؟
نکته دیگر این است که متن بروشنی می گوید که مقامات تنها به یکی از فرزندان اجازه ملاقات داده بودند.
 اما پس از این نامه طوری نوشته شده است که خواننده اینطور می فهمد که دو یا هر سه دختر با پدر و مادر خود دیدار کرده اند:
«وارد خانه ای که در پاستور بود شده و پس از گذشتن از حیاط این خانه که پر از نیروهای امنیتی و ونی با شیشه های سیاه بود وارد تنها اتاق خانه شدیم. پدر و مادر را که مشخص بود که از این ملاقات بی خبر بودند با هیجانی غیر قابل وصف در آغوش کشیدیم

توصیفی که نامه از محیط نگهداری موسوی و رهنورد می دهد توصیف دقیقی نیست. وزنی هم که به مسائل داده می شود قابل پذیرش نیست:
«در این ملاقات کوتاه امنیتی نکات قابل توجهی وجود داشت. یکی ضیافت شاهانه ای بود که با میزی پر از میوه وچای و نوشیدنیهای متنوع صورت گرفته بود و این نگرانی را القا می نمود که به احتمال قریب یقین برای مقصودی تبلیغاتی آماده شده

 آیا در این دیدار تنها نکته قابل توجه ضیافت شاهانه بوده است؟ و ضیافت شاهانه یعنی میزی پر از میوه و آبمیوه و نوشابه؟ و بعد ربط این میز شاهانه با مقصود تبلیغاتی چیست؟ تبلیغات برای دیدار کننده که وضع پدر و مادر خوب است؟ یا تبلیغات دیگری مورد نظر است؟

در بند بعدی به گفته نامه نویس موسوی توانسته نکته مهمی را مطرح کند:
«در یورش ماموران امنیتی به خانه بسیاری از اسناد و مدارک دوران نخست وزیری که نمی بایست جز دست ایشان باشد به همراه حجم قابل ملاحظه ای از اوراق و کتاب ها وسی دی ها مادرم که محصول یک عمر تلاش و تدریس در دانشگاه های هنری بوده است ضبط گردیده است

در این مساله دو مشکل هست که موضوع را غیرقابل باور می کند: اول حضور مامور امنیتی بسیار بعید می کند که قبول کنیم بحثی درباره یورش صورت گرفته و از آن مهمتر موسوی توانسته باشد روشن کند که در این یورش شماری از اسناد که نباید دست کسی بیفتد هم به دست ماموران افتاده است! در نوشتن این سطور چه سودی برای جنبش سبز هست جز ضرر؟ نویسنده دارد موسوی را متهم می کند که اسنادی سری از کشور را از دوران نخست وزیری خود نگهداشته بوده است. مگر مقامات یک کشور حق دارند چیزی از اسناد را به صرف اینکه در دوره ای به آن دسترسی داشته اند در خانه خود نگهداری کنند؟

این جمله بعد هم اصلا ارزش بحث در چنین نامه ای دارد؟:
«در این یورش شخصی ترین اشیا خانه از جمله آلبوم های شخصی نیز مورد بازرسی قرار گرفت

آیا کسی که از اسناد سری حرف می زند برایش بردن آلبوم خانوادگی قابل ذکر است؟ و آیا آلبوم شخصی از شخصی ترین اشیا به حساب می آید؟ می شود تصور کرد که اصولا آلبوم شخصی موسوی در این سی ساله چیزی خیلی شخصی نداشته باشد. و به هر حال بردن آلبوم بر اساس گزارشهای دیگر از یورشها به خانه مخالفان امری عادی است. آیا دختران موسوی باید در این زمینه به مردم چیزی بگویند؟

 در جمله بعد نویسنده نامه می گوید: 
 «اما با این همه مطمئن شدیم که پدر و مادر جدی تر از گذشته بر عهد خود با مردم وفادارند.

ظاهرا این موضوعی بوده که فرزندان باید بیشتر با مخاطبان مطرح می کرده اند که چطور به این نتیجه رسیدند و چه گفته شد که چنین اطمینانی به دست آمد. این امر عمومی است. اما مجمل می ماند. ان امری شخصی که گفته نمی شود هم مساله ای نبود تاکید می شود.

نویسندگان می گویند که از «ما خواسته شد که در این باره (ملاقات) کاملا سکوت کنیم». 

اما این سوال بی جواب می ماند که چرا اکنون این سکوت را شکسته اند و اصولا چرا باید به خواست ماموران تن می داده اند.

آنها در پایان ظاهرا برای جبران مشکل اخیر کلمه و پوشاندن آن و برگرداندن اعتبار به آن می گویند: 

«ما هرگونه اطلاع و خبر جدید را همچون پدرمان از طریق سایت کلمه در زمان های مقتضی به اطلاع ملت شریفمان خواهیم رساند.»

این تاکید از چه رو ست؟ تا قبل از این هم کلمه واسطه بود و این را همه می دانستند. چه شده است که لازم است بر اعتبار کلمه تاکید کرد؟ آیا این تاکید خود نشانه ای منفی نیست؟

من از نوع نگاه نویسنده نامه در باره ملاقات هم سر در نیاوردم. چرا مرتب می گوید دعوت به ملاقات مشکوک بود و ابهام برانگیز بود؟

نهایتا: کسی که نامه قبلی فرزندان موسوی را خوانده باشد و با این نامه اخیر مقایسه کند یک تفاوت بزرگ بین آنها می بیند. نامه قبلی پر از جزئیات است و نامه فعلی پر از کلیاتی که اگر کسی به ملاقات هم نرفته باشد می تواند بنویسد. در نامه قبلی ما با کسی روبرو هستیم که می خواهد تمام نکته های ریز و درشت صحنه را به ما منتقل کند:

«باران می بارید و روشنایی خیابان پاستور فقط برق های دستگاه جوشکاری بود. همان که دری به سیاهی این روزهایمان را سر کوچه اختر جوش می داد. از پیاده روی مقابل که رفتیم ببینیم چه می گذرد، دو مرد مانع شدند. توهین کردند. گفتند یک سال شما تاختید و حال نوبت ماست. بازهم مردان نقاب داشتند.علاوه بر خودروی ون، دری بزرگ و آهنی. بدتر از میله های زندان سر کوچه جوش می دادند»

در آن نامه که به عنوان رنجنامه منتشر شد نویسنده می داند زمان و مکان و شرایط چقدر مهم است و همه را با دقت منتقل می کند. اما در نامه امروز این همان نویسنده نیست. نسبت به زمان بی قید است. معلوم نیست چه ساعتی رفته اند و کی برگشته اند. شب بوده یا روز. بین آنها و ماموران چه گفتگوهایی رد و بدل شده است. اما از همه مهمتر که مرا کاملا به اعتبار نامه مشکوک می کند این است که کسی که در نامه قبلی حرفهای نگهبانان و تندی های ماموران را هم عینا یادداشت کرده و گزارش کرده است چرا یک جمله حتی یک جمله هم از موسوی عینا نقل نکرده است؟

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن