Search
Close this search box.

شهرآشوبی احمدی نژاد

سخنرانی شهرآشوب احمدی نژاد در اجلاس سازمان ملل در باره نژادپرستی آنقدر نکته دارد که آدم با انبوهی از مسائل روبرو می شود برای بحث و نقد کردن. تلاش می کنم نکته هایی را بدون رعایت ترتیب خاصی مطرح کنم تا کمی ذهن خودم را دست کم از آشوب احمدی نژادی نجات دهم. از آنجا که احمدی نژاد مثل دیوانه ای است که سنگ در چاه می اندازد و چهل آدم عاقل می خواهد که آن سنگ را در بیاورند احتمالا این بحران ناشی از سنگ انداخته شده تازه او خیلی ها را درگیر می کند. پس با هم همفکری می کنیم:

اول اینکه من هیچ اعتقادی به حرفهای احمدی نژاد ندارم و هیچ ارزشی هم برای آن در سیاست قائل نیستم. این را گفتم تا موضع خودم را از بعضی دوستان چپ گرا جدا کنم که فکر می کنند چون احمدی نژاد کک به تنبان بزرگان می اندازد حرفهایش اهمیتی دارد و تا حدی باید جدی اش گرفت. من از این ابزارانگاری ها ندارم و احمدی نژاد را جلو نمی اندازم که حرفهایی بزند که خودم نمی توانم بزنم یا اگر زدم با این پوشش رسانه ای روبرو نمی شود.

دوم اینکه فرض کنیم حرفهای احمدی نژاد واقعا از سر صدق و صفا و اعتقاد و ایمان است. مرد سیاسی خردمند برای پیش بردن حرفهایش دست کم به نوعی وفاق و اجماع توجه می کند و برای قبولاندن نظرش زمینه سازی می کند. چطور است که برای بالابردن قیمت نفت یا کاهش تولید، ایران ناگزیر است با چندین و چند کشور لابی کند و چانه بزند اما در مساله مهم و استراتژیکی مثل اسرائیل همینطور بی هوا به میدان می آید؟ سیاست عرصه قهرمان بازی نیست. حتی مدلی که احمدی نژاد از آن تبعیت می کند که به نوعی رفتار کاسترو و عرفات در سازمان ملل را به یاد می آورد هم قهرمان بازی به این شکل بی مخ نبود. دنیای آن موقع بلوک بندی شده بود و یک بلوک پشت حرفهای کسانی مثل این اقایان که چپ می زدند موضع می گرفت. برادرمان به پشتیبانی کدام قدرت سیاسی می رود توی شکم اسرائیل؟ تازه به همان هم قناعت نمی کند به شورای امنیت هم حمله می کند. این تکروی معناها دارد. اما نکته اساسی اش این است که به جایی نمی رسد چون وفاقی ایجاد نمی کند. حتی اگر فرض کنیم تمام ملتهای عرب و مسلمان پشت آن بایستند باز عرصه قدرت جای دیگری است – یا جای دیگری هم هست! ترک اجلاس از طرف گروههای بسیار نشانه شکست کامل این شیوه شهراشوبانه در سیاست است. گرچه برادرمان در کنفرانس خبری خود فرمودند افرادی انگشت شمار بودند! البته انصاف ایشان از مثلا ایسنا بیشتر بود که نوشت دو سه نفر سالن را ترک کردند! – برای من این نوع نگاه به واقعیتی که جلو چشم شما اتفاق افتاده نشان می دهد که چقدر این برادر مشکل زاویه دید دارد.

سوم برسیم به گوشه هایی از اظهارات این رئیس جمهور عشق تیتر اول. او می گوید برای اصلاح امور جهان همکاری همه کشورها و دولتها لازم است. اما اگر واقعا اصلاحی لازم باشد و طرح آن از عهده احمدی نژاد برآید او خود درست مقابل همین حرف خویش عمل کرده است. اگر او قرار باشد همه کشورها دولتها یا فرض کنیم نیمی از آنها را به ضد خود بشوراند چگونه می خواهد و می تواند قدمی برای اصلاح جهان بردارد؟ اصلاح جهان با زدن زیر میز مذاکره و تفاهم و چانه زنی و نادیده گرفتن موقعیت و جایگاه و وزن کشورها که نمی شود. می شود؟ اگر احمدی نژاد وافعا صداقتی در این حرف دارد باید به الزامات حرف خود تن بدهد و به آن عمل کند. او حوصله و توان و دانش این کار را ندارد. اما ادعایش را چرا.

با مزه تر از آن جمله بعدی اوست که می گوید: «حضور اینجانب احترام به این مساله (همکاری) و نیز موضوع مهم حقوق بشر» است. همکاری را که گفتم. اما حقوق بشر: من در برنامه ریزی های سال پیش میلادی برای سی سالگی انقلاب در سال ۲۰۰۹ برنامه ای را تدارک می دیدم در باره ۳۰ اصل حقوق بشر و سرنوشت آن در ایران طی ۳۰ سال اخیر. برایم حیرت آور بود که جز یک اصل که به ازدواج اجباری بر می گشت و تحولاتی در مقابله با آن در مجلس و دولت ایران اتفاق افتاده بود که عمده آنهم به کمپین زنان بر می گشت در همه اصول دیگر ایران ناقض حقوق شهروندان خود بوده است. به زبان دیگر بجز استثناهایی اندک هیچ موردی در اصول حقوق بشر نمی بینیم که در ایران حرمت اش نگه داشته شده باشد و مردم از زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان از نقض حقوق خود در امان بوده باشند. رئیس جمهوری که در چندساله گذشته پلیس دولت اش هزاران نفر را به اتهامات ساده و من در اوردی دستگیر کرده است و صدها نفر را به اتهامات واهی راهی زندان کرده است و دهها نفر در زندانهایش به مرگ مشکوک مرده اند یا مورد تجاوز و تحقیرهای مادون انسانی و شکنجه قرار گرفته اند یا ناپدید شده اند چطور می تواند منادی حقوق بشر و عدالت باشد؟ آقای احمدی نژاد چطور می تواند از رفع تبعیض حرف بزند وقتی تمام نظام دولتی که او بر آن ریاست دارد اساسا بر تبعیض بنیان نهاده شده است؟ نه همه کس می تواند وارد دانشگاه شود و نه هیچ زنی می تواند حق برابر طلب کند و نه هر کسی می تواند کاندیدای مجلس شود. اصل عمومی و دینی و حقوق بشری «برائت» سالها ست رسما کنار گذاشته شده است. نشریه و رسانه و کتاب بی سانسور و دستور و کنترل و بگیر و ببند که اصلا غیرممکن است. در ایران هیچ فرصت برابری وجود ندارد. هیچ فرصتی. ارتقا در سیستم دولت و بدنه بزرگ آن منحصر است به افراد خاص و فامیل های خاص و روابط خاص. کسی که در این گروه باشد از همه مواهبی برخوردار است و هر خطایی بکند مصونیت دارد حتی اگر جعل رسوای مدرک باشد و کسی که از ان بیرون باشد هر قدر هم استعداد و صداقت و خلاقیت نشان دهد از آن بیرون می ماند و غیرخودی محسوب می شود. این است آنچه حضرتش «تحلیل درست و واقعی از انسان و بر اساس عدالت و ارزش گذاری به حقوق همه انسانها» می داند؟

نظامی که سرتا پا به دروغ و فشار و تهدید و تحقیر و ارعاب مردم اش آلوده است و تکرارکننده الگوی فاسد مالی و سیاسی آن نوع حکمرانی است که در دهها کشور عقب افتاده جهان می بینیم چنانکه مردم اش را از خود بیزار و فراری کرده است در جایگاهی نیست که بتواند از این حرفهای دلخوشکنک بزند. حرفهایی که ممکن است عربهای خیابانهای قاهره و بغداد و متعصبان کراچی و کابل را خوش آید یا برای چاوزهای طماع نان و آبی داشته باشد اما در میزان مردم ایران و سیاست جهان کلوخ پوکی است که لعاب طلایی ارزان بر آن کشیده باشند.

باز هم می نویسم.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن