اصلاح طلب و محافظه کار و دیگر(ان) هیچ؟

از همین واقعیت ساده که شروع کنیم که در انتخاباتهای چند دوره اخیر ریاست جمهوری در ایران بیش از دو نامزد و گاه تا ده نامزد حضور داشته اند یک سوال را باید پاسخ دهیم: آیا این نامزدها همه در دو دسته اصلاح طلب و محافظه کار تقسیمبندی می شوند؟

فرض کنیم من و شما بگوییم آری همه نامزدها در ایران یا محافظه کارند یا اصلاح طلب. قدم بعدی است که ببینیم چرا بین نامزدهایی که ما اصلاح طلب می خوانیم یا خودشان خود را اصلاح طلب می گویند توافقی وجود ندارد یا نظراتشان گاه بسیار از هم دور است؟ اصلا هنوز در باره تعریف اصلاح طلب هم ما به عنوان ناظران و روزنامه نگاران و رسانه پردازان مشکل داریم و هم آنها به عنوان مرد سیاسی و نطریه پرداز و مبلغ مشکل دارند و توافق عامی وجود ندارد. در اردوی مقابل هم یکدستی دیده نمی شود. قرار بود احمدی نژاد نشانگر اردوی واحد و یکدست شده حاکمیت باشد در مقابل مخالفان اش. اما الان این اردو در بهم ریختگی دست کمی از اردوی اصلاح طلب ندارد. تشتت آرا در همه جا حاکم است چه گروه نزدیک به حاکم یا دور از حاکم! 

زمانی جلایی پور گروههای سیاسی ایران یا جناحهای ایران را به چندین گروه تقسیم کرده بود که البته از آن هم شمار زیادی از اندیشوران سیاسی و صاحبان آرا بیرون می ماندند. سوال من این است: آیا تقسیم بندی سیاسی ایران به محافظه کار و اصلاح طلب جوابگو ست؟ درست است؟ راهبری می کند یا راهزنی می کند؟

حالا یک منظر دیگر ماجرا. به عنوان روزنامه نگاری که در سه دوره اخیر ریاست جمهوری در خارج از ایران فعالبت داشته است می توانم بگویم رسانه های بزرگ بریتانیایی و آمریکایی سهم مهمی در نحوه تقسیمبندی جناحها در ایران داشته اند. آنها ناچار بوده اند تفاوت های رفتار سیاسی در ایران را به نحوی توضیح بدهند و آنها را قابل شناسایی کنند. ناچار باید به هر یک برچسب سیاسی معینی می زده اند. بنابرین بسادگی رفرم خواهان را ترجمه کردند و مقاومت کنندگان در برابر رفرم را هم شناسایی کردند. این را محافظه کار (کانسرواتیو) نامیدند و آن را اصلاح طلب (رفرمیست/دموکرات). اگر اندکی در این تقسیمبندی دقیق شویم می بینیم آنها در واقع شیوه سیاسی آشنای خود را بر نقشه سیاسی ایران منطبق ساخته اند: در هر دو کشور دو جریان اصلی وجود دارد و سیاست و مدیریت در بین انها دست به دست می شود و مطبوعات هم معمولا به این یا آن گرایش دارند. یکی از آنها محافظه کارتر است و دیگری دموکرات تر. به این ترتیب این تقسیمبندی دوگانه بیش از آنکه روشنگر واقعیتی در ایران باشد نشانگر درک غربی از تحولات ایران است. درکی که بارها در برابر رفتارهای خارج از این نقشه گیج شده است و ادعا کرده که سیاست در ایران پیجیده است! نیست. آنها نیاز دارند که دستگاه شناسایی خود را تصحیح کنند. راه شناخت رسانه ای و سیاسی غربی از ایران همه جانبه نیست و ناخودآگاه پیروی از الگوی ملی بریتانیایی- آمریکایی در سیاست است.

برای اینکه این منظر را تکمیل کنم این را هم باید بگویم: اگر مثلا هلندی ها جریان رسانه ای دنیا را در دست داشتند – که ندارند و اصولا از نطر روزنامه نگاری ضعیف اند- نگاه به نقشه سیاسی گروهها و بازیگران سیاست در ایران متفاوت می بود. چرا؟ به این دلیل که هلندی ها وقتی می خواستند فهم خود از سیاست را بر ایران انطباق دهند نتیجه بهتری به دست می آمد چون سیاست هلندی دوحزبی نیست بلکه چند حزبی و بسیار حزبی است. این درک ولو جامعه ایران را نزدیک به نقشه احزاب هلندی و در چارچوب مشی آنها بازشناسی می کرد باز به واقعیت نزدیک تر بود.

آنچه می خواهم بر آن تاکید کنم این است که در جامعه فعلی ایران نحوه انتخاب ما مثل این است که مجبور باشیم از بین دو دختر عموی زشت مان یکی را انتخاب کنیم! حال آنکه دست کم در همان دور و بر و محله مان ممکن است دخترهای خوبرو و دلبر و با کمالات باشند یا اگر نیستند هم دست کم خود را مجبور به انتخاب از بین دو گروه نبینیم و حس آزادی بیشتری داشته باشیم.

اما پیش از همه به نظرم ما نیاز داریم جامعه سیاسی خودمان را با نگاهی ایرانی و نه آمریکایی-بریتانیایی بازشناسی کنیم. پیشنهاد من این است که دست کم این گروهها را در نظر بگیریم:
– اصلاح طلب با دو گرایش
– محافظه کار با دو گرایش
– ملی-مذهبی ها
– گروههای چپ غیرمذهبی
– گروههای راست مشروطه خواه
 – لیبرال دموکراتهای سکولار

اگر همین نقشه اولیه را هم نگاه کنیم بسادگی اذعان خواهیم کرد که چقدر جامعه بزرگ سیاسی ایران کوچک گرفته شده است. انتخابات واقعی انتخاباتی نیست که در آن نامزد اصلاح طلب رد صلاحیت نشود و بتواند سخنرانی کند و مزاحم اش نشوند و تهدیدش نکنند. انتخابات واقعی انتخاباتی است که در آن نمایندگان همه گروهها و طیف های سیاسی حضور داشته باشند. نمایندگان سیاسی ایران را نمی توان فقط در دو گروه آنهم نیم بند خلاصه کرد و باب سیاست را بست. سیاست واقعی در ایران، و نه سیاست دولت-خواسته، سیاستی متکثر و متنوع است. و گرنه از نظر دولت و رهبری حزب فقط حزب الله است و حزب واحد و مطیع رهبر. اندیشه ای که شاه با حزب رستاخیزش دنبال می کرد یا صدام با حزب واحد بعث اش. اندیشه ای که مرده است اما در کشور ما به طور مصنوعی می خواهد سرپا بماند. دلیل مصنوعی بودن اش هم تنوع واقعا موجود در صحنه سیاسی ایران است. سیاستهایی که بر اساس حذف و نادیده انگاشتن این تنوع اعمال می شوند ناچار تنش زا خواهند بود و هرگز قادر به رسیدن به آن وحدت موهوم نیز نخواهند بود.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن