در نظامنامه مطبوعات افغانستان در اوایل قرن (به تاریخ ۱۳۰۵) بسادگی و پوست کندگی تمام آمده است که ذم و قدح در حق این کسان مجازات دارد:
– در حق حکمداران و یا روسای دولی که با دولت افغانستان دوستی دارند
– در حق خاندان سلطنت
– در حق دوائر و محاکم و هیاتهای رسمیه و قشون
-در حق مامورین سیاسیه و قنسولهای مقیم افغانستان
این صراحت جای تقدیر دارد. چون روشن می گوید آقا بفرمایید به کارهای غیر مربوط به حاکمان و حلقه نفوذ و قدرت ایشان بپردازید و در کار ما فضولی نکنید. این دوره سلطنت امان الله خان است. از آن زمان که آغاز عصر رو به زوال رفتن پدرسالاری سیاسی بود نزدیک به یک قرن گذشته است. اما آنچه آن زمان امیر و گماشتگان او حق خود می دانستند و بی پروا از آن سخن می گفتند و آن را می طلبیدند امروز رهبران کشور همسایه زیر لب و در جلسات خصوصی می گویند. اما درعمل وضع همان است. هیچ نقدی از سپاه و عملکرد بی حساب اش منتشر نمی شود. هیچ کس را نمی رسد که به صاحبان قدرت بگوید بالای چشم تان ابرو ست و البته هیچکس هم از قنسولهای محترم روس و چین و کره خبری منتشر نمی کند مبادا که ذم ایشان به شمار آید. روشن تر از همه هم ممنوع بودن مطبوعات است از نقد رهبر به عنوان شخص اول مملکت.
اگر افغانستان قرن پیش هنوز از نظر مراتب شهروندی و سطح سواد عمومی و علاقه به مشارکت در سطحی نبود که امان الله خان مردم خود را داخل آدم حساب کند و به ایشان حساب پس بدهد و همه ابوابجمعی خود و دول دوست خود را از نقد و قدح و پرسشگری مبرا می خواست ایران امروز جامعه ای است سرشار از میل به مشارکت و سر در آوردن از کار دولت و خواست عمومی برای بهبود معیشت و حساب کشیدن از وزیر و وکیل و رئیس جمهور و رهبر. هر کس که صاحب قدرتی است باید حساب پس بدهد و در این فرقی میان کوچک و بزرگ نیست. هیج کسی مقدس نیست و مقدس هم باشد مقدس تر از امامان شیعه نیست. آنها هم حساب پس می دادند و مردم گریبان شان را می گرفتند که چه کرده ای یا چه می کنی. عصر این بازیها که هر قدر رهبران کمتر دیده شوند و کمتر مردم را داخل آدم حساب کنند محترم تر و مصون تر اند گذشته است. هاله نور چه از نوع احمدی نژادی اش و چه از نوع فره ایزدی باستانی اش مطلقا امری مزخرف است. اگر هم زمانی جایی حساب می شده برای آدمها و شرایطی بوده که احتمالی از بزرگی و کاریزما در ایشان می رفته است نه برای کسانی از قبیل رهبران فعلی ما که جامعه بزرگ و ثروتمندی را با سوء مدیریت خود به آشوب کشیده اند و کمترین جایی برای اینکه ذره ای به پیوستگی شان به آسمان فکر کنیم نگذاشته اند.
آنها که مقدس بودند و فره ایزدی داشتند دست به ستم دراز نمی کردند و گرد ایشان حکیمان و وزیران خردمند جمع بودند و مردم سرزمین شان از دروغ آزاد بودند یا دست کم خردمندان با پذیرش چنین ادعایی از ایشان انتظار داشتند که آنها به لوازم این فره ایزدی پایبند شوند و از ستم و دروغ دست شویند و به خرد و تدبیر و مردمگرایی رو کنند. کسانی که عین بی تدبیری و تذبذب و دروغگویی و غرق در انواع فسادهای مالی و سیاسی و آلوده به هدم حرث و نسل اند را نمی رسد که ادعای فره ایزدی کنند. ایشان نمی دانند که هنوز مانند سلطان قاجاری در عین بی خبری خود را مرکز عالم بشری و قبله عالم و والی امر مسلمین جهان می پندارند حال انکه خردمندان پوشیده بر ایشان خنده می زنند. هنوز در خم یک کوچه از مدیریت کلان کشور خود مانده اند و ادعای مدیریت بر امور جهان می کنند. گرفتار کسانی شده ایم که گرفتار ذهنیت امان الله خانی اند گرچه آن امیر شرافت آن را داشت که مرد زمان خود بود و خطوط سیاست اش روشن اما اینان نامردان زمان خودند و در آونگ سیاستهای مبهم و چندپهلو و متناقض عمر می گذرانند. ایشان نمونه اعلای نابودی فرصتها یند. و نابودی فرصت سازان. ایشان را کسانی نمایندگی می کنند که سطح سواد و فرهنگ شان در حد مدیر جریده کیهان باشد و سطح فهم و مدیریت شان در حد احمدی نژاد. تمام تاریخ ما مدح شاهانی است که اهل خرد و دانش را بزرگ می داشته اند و اکنون در بهترین دوران تاریخ خود باید گرفتار شبه سلطانهایی باشیم که هنرشان تاراندن اهل هنر و فرهنگ و فکر است و دلخوش داشتن به مصباح ها و شریعتمداری ها و احمدی نژادها و جنتی ها و چون ایشان. در درگاه ایشان هر قدر نادان تر و بدزبان تر و مدعی تر و سالوس تر مقرب تر.
این روزها مدام بحث اصلاح طلبی است. از نگاه من هرکس که اجازه دهد رهبر پشت سر رئیس جمهور پنهان شود و هر چه می خواهد بکند و کسی را هم داخل آدم حساب نکند که حساب پس دهد حتی خبرگان را که وظیفه شان نظارت دقیق بر اوست اما بیست سال است قدم از قدم برنداشته اند این چنین کسی اصلاح طلب نیست. حق با احمد قابل است که دولت رهبر که دولتی بی حساب و کتاب و بی نظارت و ستمکار است تنها به ماسکی نیاز دارد که عیوب و خطاهای خود را بپوشاند. برای همین است که به نظر می رسد احمدی نژاد دست اش باز است و هر کار که می خواهد می کند. این او نیست. این دولت پنهان رهبر است که می کند اما مسئولیت اش را نمی پذیرد. رئیس جمهور مطلوب آقا یعنی کسی که فدایی رهبر است و حاضر است برای محفوظ ماندن او بی آبرو هم بشود. در یک نگاه رهبر همان احمدی نژاد است و احمدی نژاد همان رهبر. این جانفدا بودن و یک روح در دو جسد بودن به درد خانقاه و مرشدبازی می خورد نه سیاست. رئیس جمهور باید رئیس جمهور باشد نه مستخدم رهبر. رهبر هم باید در مقابل خبرگان حساب دقیق پس دهد و خبرگان هم باید به ملت حساب دهد. این یعنی مردم سالاری. رسانه های مردم هم باید بتوانند در این حساب کشی مشارکت کنند و سوال کنند و استیضاح کنند و ذم و قدح کنند و نقی و اثبات کنند. هیچ کس بزرگ تر از مردم نیست. ایشان اند که حاکم اند و حق دارند که هر کس را خواستند به حاکمیت بردارند در حاکمیت مواخذه کنند از یا حاکمیت بردارند و به هر کس خواستند اعتبار و بزرگی و فره ببخشند. سنگ اول بنای اصلاح طلبی پاسخگو کردن صاحبان میز و مقام و بیت است. هر کس که از پول مردم زندگی می کند باید مردم را و نمایندگان مردم را و رسانه های مردم را محترم بشناسد و نظارت بر او وجود داشته باشد تا نتواند از ناز و نعمت خود و فرزندانش و قوم و تبارش و گماشتگان و سپاهیانش را فربه کند اما وقت حساب پس دادن رو ترش کند و دور باش و کور باش کند و تسمه از گرده مردم بکشد و بر ایشان فخر بفروشد و خود را فرد برگزیده بشمارد و بی نیاز از مردم و بی اعتنا به سوالهای تلخ و درشت ایشان. هیچ اصلاحی بدون پاسخگو کردن قدرت و خاضع کردن آن در برابر نقد و سوال معنا ندارد.