ما بزرگ می شویم حتی اگر شما در جا بزنید

داستان امروز ایران داستان اصلاح طلب و محافظه کار و سنتی و مدرن و روشنفکر و آخوند و شهری و دهاتی و از این قبیل دوگانه های معمول نیست. جان ماجرا جای دیگری است.

سی سال پس از انقلاب آقای جنتی همان حرفها را می زند که ۳۰ پیش می زد. نه اینکه بگوید هنوز هم نماز صبح دو رکعت است که از احکام باشد و تغییر در آن روا نباشد و یا در مواردی معدود و نادر و کم سابقه ممکن باشد. نه او همان حرفها و دیدگاههای سی سال پیش خود را در جامعه و سیاست دارد و هنوز معتبر می شمارد. حرفها و دیدگاههایی که زمانی که سی سال تجربه اش کمتر بود زمانی که سی سال سیاست پیشگی نکرده بود زمانی که جامعه و جهان دیگر بود داشت و می گفت و ای بسا مصداق داشت. جامعه بزرگ شد و رشد کرد و آقای جنتی همانجا ماند که ماند.

آقای جنتی نمونه ای از شمار قابل توجهی از رهبران و کاربدستان انقلاب و نظام اسلامی است. کسانی که از گذر زمان نمی آموزند. زیر سنگ زمان جایی مانده اند و دیگر تنها به درد موزه می خورند. زمان در زندگی آقای جنتی ایستاده است.

تغییر کردن و آموختن همدوش اند. اما انقلاب چیزی هم داشت که از آن بیاموزیم؟ آیا انقلاب اشتباهی بود که فقط باید از رخ دادن آن تاسف خورد؟ آیا انقلاب را باید مثل یک عکس مضحک فوری مخفی کرد یا همراه با اشیای بیهده در اجاق ریخت و سوخت؟

من این رویکرد را نمی پسندم. میان همه اعتراضها و دعواها و تاسفها می بینم که بزرگ شده ایم. بی گمان است که نمی توان دوباره زندگی کرد. آیا زندگی ما در انقلاب حرام شد؟ ایا باید برای از دست دادن همه امکانهایی که می توانستیم داشته باشیم خود را مغبون ببینیم؟ ایا این تاسفها از عمر هدرشده یعنی که ما کاملا باخته ایم و فرصت جبران را از دست داده ایم؟

ما با شناخت خطاهامان رشد می کنیم. ما رشد کرده ایم. رهبران ما عمدتا رشد نایافته باقی مانده اند. اکنون فرق اساسی اینجا نیست که چه کسی اصلاح طلب است یا نیست فرق اساسی این است که کسی از این بندگان خدا که در قدرت خود سنگواره شده اند و هر چه می کنند را بهترین می پندارند راهی برای بازشناخت و تغییر باز گذاشته است؟ اصلاح طلبی اگر معنایی داشته باشد در قدرت تجدیدنظر است و بازایستادن از پیمودن راه خطا. هیچکس نمی تواند مدعی شناخت همه جانبه و بی خطای مسائل ما باشد. اعتراف به خطا و نقد گذشته و طرح نو افکندن مهم است.

مطالب دیگر

سمرقند و فرزانه خجند

شماره جدید مجله سمرقند که جشن نامه ای برای فرزانه خجندی است در نوع خود کار یکه و یگانه ای است. علی دهباشی جشن نامه

کمون‌های از دست رفته

داشتم زندگینامه فروغ را مرور می کردم برای کاری که در دست دارم. رسیدم به این نقل از م. آزاد و دیگر نتوانستم پیش بروم:

رخ نمایی از جان فرهنگ ما

آنچه در طول جنگ عزرائیل با وطن ما اتفاق افتاد یک بار دیگر شگفتی آورد. گویی پدیده ای نادر بود. پدیده ای که در غوغای