هیچ با خودتان فکر کردهاید که اگر امام حسین (علیهالسلام) در همین روزگار ما و در یکی از همین کشورهای اسلامی عزیز کنونی زندگی میکرد، و میخواست از همان کارهایی بکند که در زمان یزید (لعنهالله علیه) کرد (براندازی: تغییر حکومت با آراء عمومی، بر هم زدن وحدت مسلمین، بر هم زدن امنیت اجتماعی، مخالفت با ولایت امیرالمؤمنین یا ولی امر مسلمین جهان)، چه بر سرش میآمد؟ خب، احتمالات ممکن از این قرار است: (۱) احتمالاً هر روز در راه خانه و کار مورد حملهی گروهی ناشناس قرار میگرفت! (۲) چند نفری او را به زور سوار ماشینی میکردند و به محلی نامعلوم میبردند و هر بلایی میخواستند به سرش میآوردند؛ (۳) پگاه، او را در کوچهای یا جایی متروک مییافتند که خفه شده بود! (۴) ماشینی او را زیر میگرفت! (۵) یکی از فداییان اسلام او را با چاقو یا تیر میزد! (۶) یکی از استشهادیون انفجاری خودش را نزدیک او منفجر میکرد! — خب، اینها که گفتیم، البته، همه غیردولتی و غیررسمی و به دست گروههای «خودسر» انجام میشد!
اما دولت بهطور رسمی چه میکرد؟ — به اتهام براندازی، و چه و چه و …، بازداشت میشد: (۱) در بازداشتگاه دستانش را به صندلی میبستند، یا از سقف آویزانش میکردند، و چند نفر تا میتوانستند و تا هرجا که دلشان میخواست او را با مشت و لگد میزدند؛ (۲) او را ماهها در اتاقی دومتری، تنگ و تاریک و نمور و سرد، محبوس میکردند؛ (۳) او را تهدید به آزار همسران و دخترانش میکردند و، شاید، عملی هم میکردند؛ (۴) بعد از مدتی، شاید، او به هزار گناه نکرده اعتراف میکرد و حاضر به مصاحبههای مختلف با وسایل ارتباط جمعی میشد! (۵) شاید، او از شدت درد و بیزاری از زندگی خودکشی میکرد؛ (۶) او مقاومت میکرد، و با فشارهای بینالمللی، یا بنا بر مصلحت نظام، و با سپردن تمامی دارایی خود و نیاکان و بستگانش به عنوان وثیقه، آزاد میشد؛ اما با تن و روانی در هم شکسته و رنجور و هزار بیماری لاعلاج — او دیگر نمیتوانست زندگانی معمول خود را بکند و بقیهی عمرش به معالجه میگذشت! (۷) او در دادگاه عدل اسلامی محکوم به اعدام میشد، در جایی نامعلوم به خاک سپرده میشد، و خانواده و بستگانش از عزاداری منع میشدند (انصافاً این چندتای آخر را یزید هم انجام داد! و احتمالاً باید از مواریث او در فقه باشد!).
راستی چه نیکبخت بود امام حسین (علیهالسلام) که در زمانهای بدوی زندگی میکرد، در زمانهای که هنوز تمدن آنقدر پیشرفت نکرده بود که جامعه به چند نفر (دولت) این اجازه را بدهد که دست کسی را ببندند و او را بیدفاع به هرکجا که میخواهند ببرند و در تنهایی هرچه میخواهند با او بکنند! خوشا به حال حسین بن علی که در «عصر قهرمانان» میزیست، نه در عصر انسانهای کوچک، نه در عصر «دولتها». امشب دوست دارم نگاهی روسویی به «عاشورا» بکنم، چرا که ما در عصری زندگی میکنیم با انسانهایی نامردتر از یزید و شمر، عصر انسانهای کوچک (به قول ویلهلم رایش). این هم شاید یکی از عواقب گذر از عصر طبیعت به جامعهی مدنی باشد! کسی مقصر نیست. اینها همه از تمدن است. مرگ بر این تمدن بورژوایی!
این قرن بیستم اصلاً قرنی کثافت است. پلیدتر از این قرن در تاریخ زندگی بشر نبوده است. قرنی که شمشیر و اسب را از انسان گرفت و به جایش آهن گذاشت. قرن انقلابها. قرن جنگهای جهانی. قرنی که «شاه» را گرفت و به جایش «رهبر» گذاشت: هیتلر، موسولینی، لنین، استالین، مائو، کیم ایل سونگ، پل پوت، صدام حسین، حافظ اسد، و … همهی اینها را «رهبر» ("Fuhrer" و «قائد» و …) خطاب میکردند. هیچ شاهی در جنایتکاری به پای این «رهبران» نرسیده است. چه خوب بود عصر قدیم، حتی تا همین قرن نوزدهم میشد «دوئل» کرد و در جنگی برابر مُرد.
امام حسین خوب مُرد. مرگش زیبا بود. مرگش باعظمت بود. او را تا زنده بود کسی نتوانست بزندش. کسی نتوانست شکنجهاش کند. کسی نتوانست حبسش کند. کسی نتوانست خانهنشینش کند. کسی نتوانست از بیکاری و بیپولی بترساندش. او سوار اسبش شد و رفت. مگذاشت او را در کوچهها از پشت با خنجر بزنند. مگذاشت او را در هنگام طواف کعبه بکشند. او مرد دشتهای باز بود. چون در عصری زندگی میکرد که هر مردی میتوانست اسبی و شمشیری داشته باشد. امام حسین مردن را خوب میشناخت. هیچ مردی که سلاحی نداشته باشد آزاد نیست. کاش من هم در قرنی میزیستم که اسب و شمشیر داشت.
—————
برگرفته از: فل سفه؛ عنوان انتخاب من است. ولی سوالی پرسیده است پرسیدنی سعید. اطمینان نداشتم راضی است وگرنه در زمانه بازنشرش می کردم