امسال عاشورا را اصلا باور نکردم! اصلا باور نکردم که مردمی می توانند عاشورا داشته باشند و به آنچه در زندانها می گذرد بی اعتنا باشند. به نظرم کشته شدن آن پسر بالابلند و خوش قیافه سنندجی عاشورا را از رونق انداخته بود. آن مرگ بی دلیل و آن دفن کردن پنهان نشانه شومی است. برای من ریاکاری جامعه ایرانی بیماری بزرگی است. گریستن بر حسین و شانه بالا انداختن در مقابل مرگ جوان سنندجی برای من قابل فهم نیست.
من کسی نیستم که امنیت را ساده بگیرد. ولی کسانی که به حکم ایجاد امینت جوان کشی راه انداخته اند از امنیت هیچ نمی دانند. هیج امنیتی با این مرگهای مشکوک به دست نمی آید. ساده است از دست هم می رود. ادعای دولت امام زمان بودن هم فاجعه بزرگتری است. دولت امام زمان به نیابت از کدام امام بگیر و ببند راه انداخته است؟ کدام امام راضی به این بلاهت است؟ اینها ظلم عریان است. به نام هر امام و آیت اللهی که صورت گیرد.
اگر شیعه بیداری وجود داشت امروز باید به جای ابوالفضل بر ابراهیم و زهرا می گریست. باید روضه از قتل ناجوانمردانه شهروندان مملکت اسلامی می خواند. باید بر خیمه ای که می سوزاند می نوشت: این خانه مادر ابراهیم و پدر زهرا ست.
تکرار بی معنای مراسم، تقلید بی محتوایی است که نه دین می آورد و نه عدالتی را پاسبانی می کند. من هیچ اشکی را که امروز بر ابراهیم و زهرا نریخته باشد باور نمی کنم. دلمان را به شمعی که روشن کردیم خوش نکنیم وقتی شمع وجود جوانان شهر چنین پف می شود چنین هیچ می شود.
زندان جای تبهکاران و ناهنجاران است نه جای جوانان اعلامیه به دست. ما روزگاری همه مان اعلامیه به دست بوده ایم. اعلامیه جرم نیست. جرم باشد هم جزایش شکنجه مرگ آور نیست. باشد هم نامش شیعیگری نیست. این تولای قدرت است و تبرا از عاشورا و تاریخی که مساله اصلی اش تبری از ظلم بوده است. شیعه ای که از ظلم تبری نجوید ولایت اش لقلق زبان است. و هست. می بینید که چقدر حرف هست و هیچ عمل نیست. اسلام را باید از دست این متظاهران اسلام پنهان کرد. شیعه باید ترسا شود تا در شرم این نامردمی ها شریک نباشد.
دلمان به عاشورایی خوش است که دیگر هیج چیزی از پیام حسین در آن نمانده است. جز پوست. جز نذری و ناهار ظهر عاشورا. جز دسته های رنگارنگ خودنمایی. جز روضه خوانی بی خون. جز مداحی های پوچ. اوف بر این شیعیان که زنجیر می زنند و قمه بر می دارند و کلام حقی نمی توانند گفت و سوالی نمی توانند کرد و حقی را پاس نمی توانند داشت و هر غلطی را توجیه می توانند کرد. عاشورای امسال روز شرمندگی بود. آن زیارتنامه خوانی به چه کار می آیدت که لعنت می خوانی بر هر که حسین را کشت و یا شنید که کشته شده و راضی بود وقتی خودت یا چنانی که از دنیا بی خبری و نمی دانی جوان کشی راه انداخته اند و یا می شنوی که جوانی کشته شد به جور و ساکت و راضی می مانی؟ تو چه می دانی شام غریبان چیست اگر شام غریبانه خانه ابراهیم را ندانی؟ خانه زهرا را ندانی؟ یا اصلا قصه را ندانی؟
از نگاه دیگران:
احمد قابل: مرگ جوانان در زندان شرم آور است
یاسر میردامادی: هر کسی باید به اندازه ای که می تواند کاری بکند