تابوهای سه گانه ایرانی

زمانی فکر می کردم که تابوی اصلی در جامعه ایران سکس است و باز شدن جامعه در این زمینه به بازشدن بسیاری جنبه های فرهنگی و فکری خواهد انجامید. هنوز هم بازشدن فضا در این زمینه را مهم می دانم اما با وجود اینکه حالا ملت گر و گر از اعمال اتاق خواب شان و یا روسپی بازی شان فیلم می گیرند و روی وب می گذارند و سر چهارراهها می فروشند اتفاق شگرفی نیفتاده است. نمی خواهم اهمیت موضوع را دست کم بگیرم ولی از این زاویه که موضوع این یادداشت است چیز مهمی رخ نداده است. حالا فکر می کنم دست کم دو نکته دیگر هم به اندازه سکس مهم است. اولی شفاف سازی در حوزه ثروت و افتصاد است به طوری که گفتگو از ثروت تابو نباشد. کافی است به این واقعیت نظر کنیم که هیچکس بدرستی نمی داند که ثروتمندان ایرانی چه کسانی هستند و چه قدر درآمد دارند. منظورم افشاگری نیست که فکر کنیم اگر از فردا گروهی آمدند و شبنامه پخش کردند که فلان کس اینقدر ثروت دارد و بهمان آن قدر مساله تابوشکنی شده است. من از عرف حرف می زنم نه از بازی سیاسی. در عرف فرهنگ سکس دارد تغییر می کند. اما ثروت هنوز از شفاف سازی بسیار دور است. دلایل اش جای بحث بسیار دارد. 

دیگری تابوی مدیریت است. من در تجربه نزدیک به هیجده ماهه خود در زمانه بارها و بارها دیده ام که چقدر گفتگو کردن در باره آیین و سیاست کاری در مدیریت دشوار است. مدیر آدم متهمی است که هر کس از ظن خود یار او می شود. و هیچکس هم سرانجام نمی فهمد که او چه می گفت و چه راهی می رفت و چه می خواست. حجاب غلیظی از سوء تفاهم در باره مدیران وجود دارد. در جامعه غیرشفاف ایرانی به همان اندازه که میزان ثروت در حجاب ابهام است شناخت از فرد مدیر و روشهای مدیریت در ابهام است. یک نگاه به میزان شناخت جامعه ما از رهبران سیاسی اش برای درک اجمالی از میزان ابهام در این زمینه باید کافی باشد. جامعه ایرانی هنوز بعد از نزدیک به سی سال نمی داند که چه کسی در چه پوزیسیونی قرار دارد. خصوصیات فلان لیدر  سیاسی و شبکه اجتماعی حمایتگر او با دقت کافی و لازم شناخته شده نیست. این ابهام دلایل زیادی دارد. اما آن تابوی رازگفتن از آیین های مدیریت پشتوانه اصلی همه انواع دلیل ها برای حضور و تداوم این ابهام است.

  من زمانی به دوستان پیشنهاد می کردم که وبلاگی گروهی به نام ناسوت راه بیندازند تا اعضا بتوانند با امضای مستعار از تجربه و اندیشه های خود در باره سکس بگویند و بنویسند. حال می بینم اگر امکان راه انداختن چنین وبلاگی مشکل باشد امکان طرح وبلاگی که بتوان در آن از مسائل مدیریت حرف زد و حرف واقعی و به درد بخور و مستند و کاربردی گفت (و نه بازگویی و ترجمه کتابهای اروپایی) چیزی نزدیک به محال است. ما نه در باره روشهای سالم و انسانی لذت بردن از سکس ادبیات قابل اعتنایی تولید کرده ایم و نه در باره روشهای تولید ثروت چیزی می گوییم و می نویسیم و نه البته از فنون مدیریت چنانکه در عمل گره از کاری بگشاید خبری می دهیم. اینها تابوهای بزرگ ما ست. ما براستی ترجیح می دهیم هیچکس سر از کار ما در نیاورد و آنچه را دنیا دارد هر روز از آن حرف می زند و بی اغراق هر روز در باره آن کتابی منتشر می کند جزو اسرار مگو در آورده ایم. مدیران ما نمی دانند دیگر مدیران چه می کنند و چه مصائب و سوانحی دارند و چگونه بر مشکلات انبوه در کار خود چیره می شوند زیرا هیچکس حاضر نیست از کار خود حرف بزند. مدیران بنابرین همیشه ناشناخته و دست نیافتنی و متهم و مشکوک و دانای اسرار جلوه می کنند. به آنها باید حمله برد و به سوی ایشان تیر در تاریکی رها کرد یا دوست و مخلص و چاکر و ندیم شد به این امید که از ظلماتی که آنها را در بر گرفته چیزی دستگیرمان شود. تابوی مدیریت اجازه نمی دهد روشهای تدبیر شهر و سازمان عمومی شود و به دانش مردمی و عرف تبدیل شود. تحلیل جامعه ایرانی نشان می دهد که اساطیر الاولین رسوب کرده در جامعه در باب مرشدان و اقطاب و شاهان و مراجع و اصحاب زر و زور و اندیشه اندرونی و باطنی و همه لوازم و نشانه های شبان-رمه ای بزرگترین مانع برای درک امروزین و باز از مدیریت و شفاف سازی و بحث آزاد از آن است. مدیریت در چنین جامعه ای اگر به هدف ارتقای جامعه باشد جانکاه ترین کارهاست برای فرد و علت اساسی در کم رشدی جامعه و پرهزینه شدن تغییر و نوسازی در آن. آزادی سکس و پذیرفته شدن آن از نظر جامعه و دولت همین فردا هم که اتفاق بیفتد هیچ چیز مهمی بدون تغییر در دو تابوی دیگر اتفاق نخواهد افتاد.    

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن