خرمشهر آزاد شد اما آباد نشد

خرمشهر یک شهر نیست.
خرمشهر یک ملت است.
خرمشهر یک کشور است.
خرمشهر یک فرهنگ است.
خرمشهر یک عقیده است.
خرمشهر یک نماد است.
خرمشهر یک درس است، درسی برای همیشه.

اینها را از یک وبلاگ برداشته ام. نامش مهم نیست. از بر و بچه های مذهبی و شیفته دفاع مقدس است. اما من آن را طور دیگری می خوانم: به خرمشهر همه این صفات و القاب داده می شود تا آزادشدن اش برجسته شود. خیلی هم خوب است. اما من وقتی پس از ۲۵ سال به وضع امروز خرمشهر نگاه می کنم می بینم واقعا که خرمشهر یک ملت است خرمشهر یک فرهنگ است خرمشهر یک نماد است. خرمشهر داغی بر دل ما ست. آینه ای از خود ما. ادعاهامان ماندن مان در تاریخ و غفلت مان از امروز. خرمشهر و تاریخ اش نمونه کوچک شده ای از تاریخ ما و هویت ما ست. فتح ما همان روز ۳ خرداد سال ۶۱ تمام شد. این ۲۵ سال بعد از آن همه اش رجز خواندیم تا شکست مان را بپوشانیم و ضعف مان و بی تدبیری مان و مردم سوزی مان. خرمشهر شکسته و بی آب و بهداشت و کار و آموزش و حیات شهری تا کی باید به فتحی در ۲۵ سال پیش دل خوش کند؟ چقدر دلم می خواست امروز در خرمشهر بودم…
——————————————-
عنوان را از این وبلاگ خرمشهری گرفته ام: خرمشهر بهشت ویران من 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن