به طور اتفاقی امشب فیلم ۳۰۰ را دیدم. علی در آمستردام است و قرار شد فیلمی ببینیم و چون سئانس آن فیلم با وقت مان جور نشد پیشنهاد دیدن ۳۰۰ را کرد. در نظر اول واقعا انتظار بیشتری از فیلم داشتم. اما فیلم اصلا آن چیزی نبود که با خواندن نقدها از جمله نقد خود علی در ذهن ام شکل گرفته بود. فیلمی ابتدایی و بشدت تبلیغاتی که مرا مرتب یاد فیلمهایی می انداخت که زمانی آمریکایی ها می ساختند تا مسلمانان افراطی یا تروریست های اسلامی را تصویر کنند و طبق معمول تصویری یکجانبه و اغراق آمیز ارائه می کرد از مسلمانان.
از نظر من ۳۰۰ از هر جهت یک فیلم ضعیف است. شاید دو سه صحنه در فیلم خوب درآمده باشد و سینما باشد اما واقعا فیلم نه شخصیت پردازی دارد نه دیالوگ و نه سینما ست. تئاتر شاید. بازی کامپیوتری شاید. ولی نه سینما.
فیلم بیانیه ای دست راستی در دفاع از سیاست نظامی آمریکا ست که بر مبنای منطق سیاه و سفید در اداره جهان شکل گرفته است. تقریبا تمام صحنه ها و گفتارهای اصلی فیلم و تاکیدات آن بروشنی به رتوریک جنگی آمریکا مربوط می شود. این فیلمی است که احتمالا برای سربازان آمریکا در عراق و در افغانستان و دیگر ماموریت های ماورای بحار جذاب خواهد بود. ۳۰۰ اسپارتی در واقع همان سربازان آمریکایی اند.
آنها که گفته اند فیلم هیچ ربطی به تاریخ ندارد به نظرم کاملا درست گفته اند. سازندگان فیلم هیچ شناختی از پرشیای عهد هخامنشی ندارند. در واقع فیلم تمام آنچیزی است که آمریکایی متوسط الحال از جهان خارج و منطقه ای به نام خاورمیانه می شناسد. برای همین است که در آن شناختی که از آفریقا و سیاهان دارد با شناختی که از عربها دارد و آنچه از هزار و یکشب تصور می کند – و نه می داند- آمیخته است و یکجا به نام پرشیا عرضه می شود.
فیلم ۳۰۰ در حقیقت اصلا کاری به تاریخ و خاصه تاریخ شرق نزدیک ندارد. این فیلم زمان حاضر را با لعابی تاریخی بازسازی می کند. به همین دلیل هم هست که صحنه گذرایی که از حرمسرای شاهی / مهمانی درباری ترسیم می کند به جای آنکه هزار و یکشب وار باشد بازسازی فقیرانه ای از دیسکوهای و کلوب های لپ دنسینگ است. حتی زنان سیاه پوست با موهای وزوزی دهه ۷۰ در آن می رقصند و زنان لزبین هم با لباسهای چرم سیاه که خاص دوره معاصر است عشقبازی می کنند. شاهی که تصویر می شود هم هیات همجنسگرایان همزمان ما را دارد البته با کمی زلم زیمبوی آفریقایی.
فیلم گرچه اصلا به نقد و بررسی نمی ارزد اما چون سرو وصدا زیاد به پا کرده ارزش دارد که بررسی شود و رمزشناسی شود تا معلوم شود که چگونه به پروپاگاندای آمریکایی کمک می کند. از نظر فیلم هر چه در دنیای اسپارتی/آمریکایی می گذرد چهره انسانی دارد و هر چه در دنیای دشمن می گذرد مربوط به جانوران و دیوها و بردگان است و البته نا-مردان. به نظرم بزرگترین توهین فیلم نه به ایرانی ها که به جماعت همجنسگرا ست. توهین و نفرتی که ظاهرا ریشه عمیقی در طبقات پروپاگانداپسند آمریکایی دارد. فیلم رسما تبلیغ نفرت از دشمن می کند. دشمنی که نه تنها صورت انسانی ندارد بلکه رفتارش هم غیرانسانی است: گردن می زند و بندگی می کند و گله وار است و شخصیت ندارد. فیلم در عین حال از نظر اخلاقی طرفدار این ایده است که هر چه ما می کنیم خوب است و هر چه دشمن می کند بد است. چنانکه کشتن سفیران پرشیا – که البته بسیار احمقانه تصویر می شوند- اصلا خمی به ابروی کسی نمی آورد.
فیلم فقط بزن بزن است و البته همیشه طرف اسپارتی قهرمان است. هیچگونه تحقیقی در فیلم وجود ندارد. تخیل رها و وحشی به تصویر تاریخ گماشته شده است. اما گرچه این خیانت به تاریخ است اما برای سازنده یک فیلم تبلیغاتی این موضوع کمترین اهمیت را دارد. فیلم در خدمت تاریخ نیست. فیلم در خدمت انتقال پیامی معاصر است در قالب کلی یک قصه تاریخی.
آنچه در فیلم برجسته است و در نقدها هم بحث شده است نمایش سپاه جاویدان پارسی است. اما از نظر من این هم مانند دیگر دستمایه های فیلم هیچ ربطی به تاریخ گذشته ندارد بلکه بازسازی تاریخ معاصر و نزدیک است. جاودانان یا همان سپاه جاویدان همه سیاه پوش اند و همه نقاب دارند. چهره آنها بروشنی از روی تصاویر ویدیویی کسانی که دست به بمبگذاری انتحاری می زنند ساخته شده است. مثلا ویدیوهایی که بمبگذاران فلسطینی پیش از مرگ پر می کنند. جاودانان فیلم در واقع سیاهی لشکری از مرگ طلبان اند که فکر می کنند با مرگ خود جاودان می شوند – اصل ایده در ایران باستان البته چیز دیگری بوده است و به شکست ناپذیر بودن آنها اشاره داشته است. فیلم مفهوم جاودانگی و شکست ناپذیری نظامی را با مرگ طلبی بمبگذاران و ادعای آنها که می گویند با مرگ خود به شهادت می رسند و جاودان می شوند می آمیزد و به مسخره می گیرد. در یکی دو صحنه فیلم نقاب از چهره این جاودانان می افتد و ما پشت آن چهره ای اهریمنی را می بینیم. این چکیده تمام فیلم است. سربازان عزیز شما با اهریمنان می جنگید. دشمنان شما جانورانی پست بیش نیستند که شمارشان زیاد است اما قدرتی ندارند. فیلم جواز کشتن این دشمن است در کمال خونسردی و جواز چشم فروبستن به روی خیل کشتگان است. زیرا که آنها اصلا آدم نیستند.
پس نوشت:
یادم رفت به این صحنه از فیلم اشاره کنم که در معاصر بودن پیام آن بسیار گویاست: وقتی جاودانان دشمن با نارنجک به اسپارتی ها حمله می کنند! و صحنه پر از انفجار نارنجکهایی می شود که البته مثل فشفشه های آتش بازی دیده می شوند. اما شباهت کوزه های کوچک آتشین و انفجاری به نارنجک کاملا آشکار است.