Search
Close this search box.

رسانه عقل کل مرده است

وبلاگ نویس شدن محمود احمدی نژاد اتفاق مهمی است. درست است که او ممکن است برای آنکه نظر جوانان را جلب کند به وبلاگ نویسی رو آورده باشد اما به نظرم در باطن امر نشانه مهمی به دست داده است از فردی شدن فرهنگ ایرانی. فردی شدن یا مرکزیت یافتن فرد شاید نکته تازه ای نباشد اما هر بار که به همین نکته بازگردیم جنبه های تازه ای از آن بازشناخته می شود.

احمدی نژاد با وبلاگ راه تازه ای یافته است برای ارتباط. ارتباط قلب مساله مدرن است. کافی است نگاه کنیم به این واقعیت ساده که هر چه از رشد تکنولوژی گذشته قدرت ارتباط فرد با فرد یا فرد با جمع را تقویت کرده و گسترش داده است. من در احمدی نژاد بر خلاف آینده آبی نه یک روستایی که مردی در جهت کشف شهر و روابط آن می بینم.

احمدی نژاد در جایی ایستاده است که زمانی مخملباف ایستاده بود. کشش به درک شهر و شناسه های آن و از-خود-کردن شهر اتفاق مهمی است. مخالفت با آن چندان نشانه هوشیاری نیست.

روح زمانه ما بر تشخص فردیت می چرخد. من از این بابت شادمانم که نشانه های این فردیت همه جا دیگر دیده می شود. آنچه ما می توانیم کرد این است که «روایت» فردی را گسترش دهیم. روایت فردی مرکز درک مدرن از جهان است. محتوای آن مهم نیست که مذهبی باشد یا سکولار، اصلاح طلبانه باشد یا محافظه کارانه و از این شمار. آنچه مهم است روش یکسانی است که در آن فرد اهمیت می یابد. خاطرات اش مهم می شود. روستایی بودن یا شهری بودن اش ایرانی بودن یا غربی بودن اش زباندانی یا ندانی اش تحصیلکردگی و نکردگی اش همه رنگ می بازد. فردی که فرد است به همان که هست باور دارد و خود را می پسندد و بر پای خود می ایستد. فرد مدرن دارای روانشناسی اعتماد به نفس است. چالش با او دیگر از راه تخریب او ممکن نیست.

روایت و رسانه پیوندی ناگسستنی دارند. نمونه عالی اش همین رسانه وبلاگ است. دلیل رشد فراوان آن در ایران هم بی گمان جایگاه یکتایی است که در عرضه فردیت پنهان و رنجور-مانده ما پیدا کرده است.

در بحث های کارگاهی زمانه بر این نکته تاکیدها رفته است. اگر بتوانیم رادیویی باشیم که در آن نه مردم به عنوان توده بلکه مردم به عنوان فرد حضور داشته باشند توانسته ایم «رسانه» ای انقلابی باشیم بدون آنکه «انقلابی» باشیم. همه چیز در بازگشت به مردم است. این بار نه در شکل توده وار قرن بیستمی بلکه در صورت فردیت یافته قرن بیست و یکمی.

آیا رادیو می تواند چنین رسانه ای باشد. وبلاگی باشد؟ به نظرم می تواند. کافی است منظر نظر خود را اندکی تغییر دهیم. زمانه آزمونی برای این منظر-گردانی است. بازگرداندن مردم است به رسانه. شایع کردن روایت آنهاست از فرهنگ و سیاست و جامعه. ما همیشه برای مردم تعیین تکلیف کرده ایم. این مرام کهنه شده ای است. باید تکلیف را مردم تعیین کنند. فرد فرد آنها. رسانه عقل کل مرده است. زنده باد رسانه ای که آیینه عقل فرد است. رسانه ای که تکثیر می شود. نه آنکه از آحاد کثیر صورت واحد و کنفورم شده ای می سازد و در ایشان می دمد. رسانه پسامدرن. رسانه مدرنی که رافض رسانه های قرن بیستمی است. قرن پروپاگاند. قرن دولت قاهر. هیچ رسانه مدرنی دیگر پروپاگاند را نمی پسندد. آشکارش یا پنهان اش. عصر صف کردن مردم پشت یک سیاست و یک رهبر و یک حزب گذشته است.

انتشار نخست: وبلاگ زمانه

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن