جهت اطلاع: لینکها همگی اضافه شد
وبلاگ تاریخچه شخصی ماست. حافظه ماست. بنیاد غیرانتفاعی یادواره های ماست. خوانده های ما. نوشته های ما. عواطف ما. تخیلات ما. تعقلات ما. عکس های یادگاری مان با زمان و زندگی و شهر و سفر و حضر. گمان می کنم با وبلاگ دو شاخه از علوم جدید در میان ما رشد خواهد یافت. جامعه شناسی و رشته های همپیوند با آن مانند مطالعات فرهنگی و تاریخ حوزه خصوصی یا تاریخ زندگی ایرانیان. وبلاگ اگر نبود حافظه سنتا فراموشکار ما چیز چندانی از سال های بی قراری مان را به یاد نمی داشت. وبلاگ هر روزش را ثبت کرده است.
اندیشیدن به وبلاگ اندیشیدن به آدمهایی است که در وسط عصر سانسوری قهار ناگهان صاحب تریبونی جهانی شده اند. وبلاگ حتما عمر دراز پرده پوشی ها را کوتاه کرده است. ذهن تحلیلگر را وسعت بخشیده است. سرعت رسیدن سخن روز را به مردمان امروز به سرعت انتقال مفاهیم در یک گفتگوی خصوصی و دوستانه رسانده است. کسی منتظر روزنامه نمی ماند. منتظر تلویزیون یا خبرگزاری. شبکه مردمی وبلاگ همه رسانه های سنتی و مدرن را به چالش جدی طلبیده است.
به سال ۸۴ که فکر می کنم می بینم بدون وبلاگها دیگر به یاد نمی آورم چه خوانده ام و چه حالها داشته ام. لینکدونی ها و پست ها و لینکستان ها. سایتهای لینک-پایه هر کدام دعوتی به خواندن بوده اند و گاه دیدن. می خواهم از میان آنچه خوانده ام و دیده ام انتخاب کنم. کار دشواری است. اما دشواری دیگر چندان در انتخاب نیست. در زمانی است که باید بگذاری و وبلاگستان را مرور کنی.
من راه کوتاه تری را می روم. به انتخاب آنچه بر من تاثیر گذاشته است می پردازم. چند جور می توان به ارائه تاثیرگذارها پرداخت. یکی ش این است که به حال امروز خود مراجعه کنی بدون مراجعه به یادداشتی لینکی آرشیوی. یکی هم مرور لینکهای خودت در لینکدونی است یا نوشته های نقل شده در وبلاگ ات و مثلا در اینجا سیبستانک. راه سخت تر و وقتگیرتر مرور وبلاگ/وبسایتهای پرمراجعه و لینک-پایه است مثل هفتان و دوxدو و صبحانه و مانند آنها. من دو راه اول را می روم تا بگویم اینها مهمترین/موثرترین نوشته ها برای من بوده اند:
جایی که نه خدا هست نه قانون – ۶ ژوئن؛ نامه سه زندانی ملی مذهبی در باره وضع زندان در ایران (نیز: در سیبستان)
من به اضطراب رای می دهم – خوابگرد ۱۶ ژوئن؛ در باره رای دادن به معین
جمهوری دروغ – از اکبر گنجی ۱ جولای
معجزه های فتوشاپ – الپر ۲۷ جولای؛ در باره عکس های مونتاژ شده از مردم و احمدی نژاد در خبرگزاری فارس و کیهان
مدرنیته با هوس نیامده است – شرق ۳ اوت؛ گفتگوی مفصل با رضا داوری در دو سه بخش
مهدویت و دموکراسی – اوت؛ سخنرانی عبدالکریم سروش (نیز: نقد آن در سیبستان)
سفرنامه نیشابور – علی معظمی ۷ اکتبر
فاضلاب مدیریت به سبک ایرانی – شرق ۱۶ اکتبر؛ در باره مدرسه سوم شعبان منطقه ۱۵ تهران که در فاضلاب گرفتار است
گریز از نخبگان – شرق ۲۴ نوامبر؛ به قلم محمد قوچانی در تحلیل ناکامی های احمدی نژاد
روزنامه نگاری/وب نویسی عینی و حزبی – یونس شکرخواه، دات ۹ دسامبر
نگاهی متفاوت به بحران هسته ای ایران – شهروند ۳۰ ژانویه نوشته محمد برقعی
ادبیات تخماتیک و مکتب زیرشلواریسم – نقطه ته خط (جهت جلوگیری از اشاعه فحشا تاریخ داده نمی شود!)
شالوده اسلامی سکولاریسم ترکیه – مهدی خلجی ۱۵ فوریه
گفتگو با بابک احمدی در باره کتابش: کار روشنفکری – علی اصغر سیدآبادی، هنوز ۱۲ مارس
من چندین بار از «زاویه دید» در سیبستانک مطلب نقل کرده ام و یکی دوبار هم در سیبستان به نقل و نقد یادداشتهای دکتر کاشی با دیدی همگرا پرداخته ام. بنابرین باید وبلاگ او را از وبلاگ های برگزیده خود بشمارم و تقریبا عمده مطالب اش را. از وبلاگهای دیگر «سودای مکالمه» و «مادام میم» هم با چندین نقل در میان وبلاگ های محبوب من بوده اند. «فل سفه» نیز از وبلاگهای پر ارجاع من بوده است اما در این مدت روشن شده است که با هم فاصله بعیدی داریم که قبلا کمتر به آن آگاهی داشتیم.
اما اگر بخواهم به نوشته های عصبی کننده هم بپردازم (تاثیر که نباید همیشه مثبت و آگاهی بخش باشد!) مزخرف ترین مطلبی که در سال گذشته کفر مرا در آورد مطلبی بود که از راه هفتان به آن رسیدم و در بحبوحه دعوای کاریکاتورهای پیامبر، ادعای عوامفریبانه ای را طرح کرده بود که گویی قرآن ۱۱ سپتامبر را پیشگویی و تایید کرده است! من نقدی قلم انداز بر گزاره های آن نوشتم تا بی بنیاد بودن آن واضح تر شود. البته مطالب مزخرف متاسفانه به همین مورد محدود نمی شود ولی نکته اساسی رواج خرافه های مختلف در سال پار بود از دینی اش تا روشنفکرانه اش. کیسه سیبستان به تن شماری از این خرافه ها و خرافه پردازان خورد که ترجیح می دهم به همین اشاره از آنها بگذرم.
اما از این مرور که بگذریم باید به مطالبی اشاره کنم که بدون مراجعه به یادداشت می توانم به یاد آورم. نوشتن با دوربین کار پرویز جاهد رفیق صمیم من از کتابهای جنجالی سال گذشته بود که ماه می درآمد و من هم مانند بسیاری دیگر در باره آن احساسی دوگانه دارم. هم لحن بی پروا و رسواگر گلستان را می پسندم هم ناچار می شوم هر جا این لحن به هتک آدمها می رسد متاسف شوم و به افراد هتک شده حق دهم که از او عصبانی باشند.
دو فیلم هم که به طور خاص بر ذهن من تاثیر خود را به جای گذاشتند دو فیلم از بازسازی دیجیتالی تخت جمشید اند؛ در باره هر دو نقد و معرفی مفصل نوشته ام (فیلم اول، فیلم دوم).
اما در باره دو مطلب یا سه مطلب دیگر چیزی ننوشتم و حق بود بنویسم. یکی آیین نامه خوابگرد در باره نیم فاصله بود و دو دیگر در فضایی متفاوت از آشوری و نیکفر. یکی رندی و نظربازی در شعر حافظ و دیگری ایمان و تکنیک. ایمان و تکنیک را همان موقع که درآمد حلاجی کردم و بیشتر از فلسفه در آن تمسخر و موضعگیری یافتم اما هنوز حواشی خود را منظم نکرده ام تا در سیبستان بگذارم. رندی و نظربازی مطلقا بهترین مقاله سال بود. در باره اش آنقدر حرف دارم که فکر کنم بهتر است سرخط هم ندهم. ولی آشوری بدون ادعای فیلسوف بودن بهترین طرح فلسفی را بر اساس سنت فکری ما در چاره کردن دوپارگی هویت ایرانی عرضه داشته است. بماند.
اما دو کلمه با خوابگرد بگویم که روی دلم نماند. خلاصه اش این است: سیدجان، قربانت گردم در وبستانی که ملت هنوز پاراگراف بندی نمی شناسند، نقطه گذاری/نشانه گذاری نمی دانند غصه رعایت نکردن نیم فاصله را نخور! من می خواستم در همان زمان که تو آیین نامه سنجیده ات را منتشر کردی یادداشتی بنویسم در باره «بازگشت به عصر راسته چینی». یعنی آن عصری که هر نوع کتابی از هزار و یکشب تا دانشنامه علایی و تعبیرخواب از باء بسم الله شروع می شد و می رفت تا تاء تمت. نه فاصله ای نه میان تیتری نه تیتر روشنی نه نشانه گذاری و نظامی برای راهنمایی خواننده. می گویی نه فراگیر نیست وبسایت روزنامه وزین شرق را نگاه کن! مطالب شرق نه در صفحه مانیتور و نه در هنگام چاپ گرفتن پاراگرافبندی ندارد! فاصله سفید کفر است! تیتر میانی و تغییر حروف و سیاه کردن آن دیده نمی شود. غلط املایی هم کم نیست. نه در شرق که در سراسر وبستان فارسی. من باشم خوابگرد جان اول یک «قانون اساسی» برای تنظیم متن در وبستان می نوشتم و بعد می رفتم سراغ نیم فاصله. اهمیت پاراگرافبندی و فاصله سفید و چینش خواندن-یار و انتخاب حروف مناسب و ذکر نام عکاس کنار عکس و رعایت حقوق مولف در هنگام نقل بخدا قسم مهمتر از نیم فاصله است. شما رفته ای در آن اوج قله ویرایش. برادر آن پایکوهی ها را هم از یاد مبر!
—————-
* با این اینترنت هندلی که من این روزها پس از اثاث کشی اخیر دارم لینک ها می ماند برای بعد.
—————-
پس نوشت:
دوستان علاقه مند به ویرایشگری وبستان و شرکت در مجلس موسسان قانون اساسی وبلاگستان هر چه می یابید از آیین نامه های خودنوشت یا نقدهای کوبنده آیین نامه ای نشانی اش را در کامنت ها بگذارید. نمونه بدهم؟ این یادداشت خواندنی ژرف در باره آیین عکس گذاشتن در وب و بیخود وب را از آشغال پر نکردن!