Search
Close this search box.

انقلاب بعدی انقلاب زنان است

عکس از وبلاگ کسوف
تجمع زنان به مناسبت روز زن در پارک دانشجوی تهران که با شدت سرکوب شد. عکس از وبلاگ خوب کسوف

بچه هایمان را زدند! جلوی چشمان من! عابران را! پیر را! جوان را! وحشیانه زدند! به هیچ کس رحم نمی‌کردند! روز زن‌مان مبارک! روز مردمان مبارک! تبریک به انسانیت! ما ملتی متمدن بودیم. هستیم؟ – شیرین احمد نیا

ماموران کیسه های پر از زباله به سر و صورتمان پرتاب می کردند … یک نفر سیلی می خواباند تو گوش نازنین فیروزه مهاجر… – امشاسپندان

باتوم برقی در یک آن آدم را به جنبش‌های زنان در تمام جهان وصل می‌کند. – پاگرد

نیز:
– امروز روز بزرگیه برای من. چون بالاخره با باتوم مورد مهرورزی قرار گرفتم – نیما نسرین
– دوستامون در نیروی انتظامی شروع به کتک زدن کوچیک و بزرگ و پیر و جوون می کنن. از ما گرفته تا سیمین بهبهانی. – فصل زن
– چطور میشه این خشونت رو بر علیه زنانی که آمده بودند از صلح حرف بزنند توجیه کرد؟ – پرنده خارزار
– پلاکاردی است که رویش نوشته “جهان بهتری ممکن است، به دور از هرگونه خشونت” نصفه نیمه بالا می‌آورم. – صبا بی قرار

لینک ها به راهنمایی زن نوشت

پس نوشت:
آیا فمینیسم پلاتفرم تازه ای برای کمونیسم کهنه است؟ متن زیر برای من که همیشه این سوال را از خود می کنم خواندنی است:

در باره میزگرد هشت تا هشت در تهران: آنچه توجه من را بیش از سخنرانی ها به خود جلب کرد وابستگی ذهنی برخی از دوستان اعم ازفمینیست و غیر فمینیست – اما عمدتا نسل جوان ما – به واژگان و تعاریف مارکسیستی و چپ گذشته بود که خیلی به نظر نوستالژیک و خارج از متن به نظر می آمدند. متاسفانه چپ زدگی، مارکسیسم زدگی و شعار زدگی آنهم خارج از متن اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی کنونی و نیز استفاده از واژگان و تعاریف آن در دنیای فعلی یکی از معضلات روشنفکران ما از پیر تا جوان شده. در میان صحبت ها و نقد هایی که شد بیش از هر چیز برچسب هایی بود که چپ و راست به سخنرانان زده شد : برخی از حضار چنان از طبقه کارگر و جنبش کارگری صحبت می کردند انگار که در دهه ۱۹۶۰-۱۹۷۰ به سر می برند و سخنرانان را کم و بیش یک مشت بورژوای بی درد و یا آکادمیسین های گسسته از جامعه ای خطاب می کردند که بهتر بود کمی به جای کتاب خواندن وارد جامعه می شدند تا ببینند دنیا دست کیست!
برگرفته از: مادام میم

 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن