مدتیه این آقای سیبستان رفته تو لاک خودش و نمی نویسه. می گم چرا می گه روزه سکوت دارم. می گه داره روی سکوت بمثابه هندسه گفتار تاملات می کنه. من هم از فرصت استفاده کردم و اینجا می نویسم. البته خودش هم اجازه داده وا ولی خیلی هم خوشش نمی آد. من گفتم تا دوره سکوت سیبستان بگذره من چند مدتی مزاحم باشم و زیر درختهای سیبستان بزنم زیر آواز. بلکم جن های دیگر هم جمع شدن و حرفهایی زدیم که از دهان مبارک سیبستانی شنیده نمی شه. فعلا اونا که منتظر سیبستان ان برن آب خنک بخورن که ما اینجا همه کاره ایم. آقای سیبستان گفتن شاید این گوشه سیبستانک را گاهی برای افاضات رفقا استفاده کنن ولی فعلا لینکدونی به اجنه اختصاص داره و پست های سیبستان هم از قلم من صادر می شه.
اولین مطلب اجنه ای من نقل قول از قلم یکی از آبجی های تهرانی مان است که اندر مجادلات خودش و شوهر نازنین اش که شغلش روشنفکر است می گوید:
لات با سوات
می گوید باید سکسی بشم؛ چاق، لاغر؛ هر طور که بخواد. میخوام فیلسوف یا دست کم روشن فکر یا لااقل فمینسیت باشم. “جنس لطیف” و “مهربون” و “ناز” بودن دیگه کافی نیست. شاید خیلی هم بد شده. از مد افتاده. هرچند قبلا میگفت: “زن رو با زنانهگیاش دوست دارم.” حتی اگه برای سر کارم کفش پاشنه کوتاه یا شلوار میپوشیدم، ازم ایراد میگرفت! ولی حالا گاهی “خصلتهای مردانه” و حتی “لاتی” براش جذاب شده.
همیشه میگفت “درسته تو زیاد کتاب نمیخونی، ولی خیلی فهم داری. انقدر هوش داری که از یه کتاب، نکتهی اصلیش رو خوب بیگری.” اما حالا میبینم، نه. باید کلی اسم حفظ باشم. لابهلای حرفام تند تند از بزرگان ِ نام و نشان نقل قول کنم. حالا موندم چه خاکی به سر این حافظهی کم بریزم؟
حاشیه وسط متن- توجه فرمایید یا دوباره بخوانید: باید کلی اسم حفظ باشم. لابهلای حرفام تند تند از بزرگان ِ نام و نشان نقل قول کنم. (شیرفهم شدین؟ یاد بگیرین. به این میگن اند معیار باسمه ای)
تنهایی باسمه ای: هیچکی منو نمی فهمه
درست نمیدونم انتظارش یا مطلوبش چیه؟ وقتی هم که از خودش میپرسم، میگه: “خودت باید بفهمی”! میگم: “آخه لامصب، من همونم که یهروزی “بهترین” بودم! تقصیر من چیه که تو اینهمه سرعت گرفتی؟ اینطور باشه که من هم هرچی بدوم، گاهی فایده نداره! خودت همیشه تنها میمونی. هر کسی تا یهجایی میتونه همراهیت کنه.” میگه : “همینه که تنهام”!
حاشیه دوم در متن – می گم این شوهر آبجی ما طفلک خیلی تنهاست! باید به این آقاسیبستان بگم در باره واقعی بودن یا نبودن حس تنهایی مردان تحصیلکرده و کتابخوان ایرونی تاملات کنه بعدا در سیبستانک بنویسه.
تجدد باسمه ای و بحث شیرین سلطه
ما که آخرش نفهمیدیم “سنت” چیه و “تجدد” کدومه؟ اتفاقا چند وقت پیش به یکی از رماننویسهای معروف گفتم: “شماها انصافا بین سنت و مدرنیته خوش دست و پایی میزنین! هم دوست دارین توی محافل روشنفکریتون به هنر یا حرفه یا مدرک یا موقعیت زنتون افتخار کنین، توقع دارین در مباحث فکری مشارکت کنه و حتی الهامبخش باشه؛ هم انتظار دارین در “مادری” و “کدبانوگری” کم نیاره! در ضمن، همیشه تر گل و ورگل، تر و تمیز و عطرآگین و آراسته و پیراسته باشه! از همه مهمتر، هر لحظه که اراده کردین، باهاتون حال کنه! هم نمیخواین یا نمیتونین تنهایی از پس ادارهی زندگی بر بیاین؛ هم نمیخواین سلطهتون خدشه دار بشه!”
حاشیه سیم- ما تو دنیای اجنه ها همه مون کار می کنیم همه مون هم ظرف می شوریم آشپزی هم می کنیم. دلم واسه این آبجی مون سوخ حسابی! اما جن هم وسوسه می شه با خودش بگه کاش من هم یه مرد روشنفکر ایرونی بودم!
عاشقیت باسمه ای و نفی بدن
من و شوهرم به هم نیاز مالی نداریم. ولی لابد حالا فکر میکنه همین مقدار شهرتش برای من هم مهمه! اما با هم قرار گذاشتیم که “تا وقتی عاشقیم با هم بمونیم”. حالا این کارش یعنی چی؟
سرم پایین میاف
تد تا قطرهی خجول به آسودگی از چشمش گوشه کند. نفسی میکشم و دستم به عادت پشتش را مینوازد: عزیزم خوب اگه روابط آزاد رو میپسنده، چه اشکالی داره؟ بدن او که جزء اموال تو نیس!
حاشیه چارم- د! ما در عالم اجنه هم اینطوری وا نمی دیم. بدن او جزو اموال من نیست اما بدن من هم جزو اموال اون نیس (در عالم شما آدما هست؟). یه جای کار بو می ده. بوی آدم!
زن نباید ضعف نشون بده
اما فکر میکردم دلش مال منه. اگه کسی به عشقت ابراز عشق کنه، چه میکنی؟ اگه عشقت عاشق کسی دیگه بشه چی؟ اگه هر دو شون …
سرم بالا میآید: وای ! سرم گیج رفت از اینهمه “عشق” ! یاد بگیر که کمی از احساسات فاصله بگیری و معقول باشی.
همیشه فکر میکردم من خیلی “عاقلانه عاشق شدم”! حرف دل یه چیزه و عمل یه چیزه دیگه. من که تا حالا سعی کردم سنجیده رفتار کنم. ولی خوب آخه معقول اینه؟ ما هر دومون برای این دوست داشتن بهای سنگینی دادیم.
زردی و بیجانی صورتش ناگهان سرخ و برافروخته میشود. بینیاش را پاک میکند و راست مینشیند: حالا من راه دیگهای ندارم. مگه شوخیه؟ باید مبارزه کنم و عشقم رو برای خودم نگه دارم. باید عمر و عمق این دوستداشتن رو هرچی بیشتر کنم. مگه خودش نمیگفت: “ماهیت عشق ثباتخواهی است”؟ همیشه میگفت: “عشق دستاویزی انسانی است برای مبارزه با نابودی. عشق تجسم جاودانگیخواهی بشر است در انتقام از دنیای گذرا.” میگفتم: “آره. عشقهای جدید هر چه قدر هیجان و لذت تازهای داشته باشن، در عوض عشق کهنه یه “آن ِ” دیگهای داره. ” ولی حالا میگه “شما زنها دنبال امنیت میگردین”. خوب مگه بده؟ به هر حال من فقط عاشقش شدم، ماهمنیر! اینچیزا رو نمیدونم! نمیتونم بیتفاوت بشینم.
– خیلی زشته که از خودت ضعف و عجز یا برعکس، خشم نشون بدی! از تو یکی انتظار نداشتم!
بغض آلود بر سرم فریاد میزند: تو هم روشنفکرباز درمیاری!؟ همهتون فقط “عقل” آدم رو به حساب میآرین. پس چه به سر احساس میاد؟ دل ِاون، دله؛ دل ِما، خشت و گِله؟ اون عاشق شده و رنج میبره، من اگر از عشقم بریده بشم، زجر نداره؟ پس من چی این وسط؟ من آدم نیستم؟ اصلا چرا باید بپوشونم که حسودی هم یه خصلتی انسانیه؟ اگه کسی به من نگاه میکرد، خودش همهش تو گوشم میخوند: “این حسد از عشق خیزد نی جحود”. گاهی از دستم در می ره! بد اخلاقی میکنم! از اینکه میخواد گولم بزنه متنفر میشم. از کوره در میرم! حتی یکی دو بار داد کشیدم! فحش دادم! تبدیل شدم به یه زن عوام و بیشخصیت! فکر میکنی این برای خودم دردناک نیست؟
حاشیه آخرم – ما اجنه تو کار شما آدمها انگشت به دهن مونده ایم.
پشت نویس:
هر گونه رابطه ای با مهدی جامی هم که بعضی ها فکر می کنن سیبستان از اونه نه از آقاسیبستان تکذیب می شود. – جن سیبستان
پشت بند:
ضمنا چون من مثل آقاسیبستان حوصله زیاد ندارم و مزاج م هم آتشی یه برا اینکه کار دست شما و خودم ندم کامنتها بسته است. اونا که مخالف ن برن تو وبلاگهای خودشون حرف بزنن اونا که موافق ن خب مجبور نیستن چیزی بگن. ولی اگر دلتون خواس حاشیه بدین برام ایمیل بفرستین تا بذارم همینجا تو پشت بند. کامنت بسته است. حرف جن یکی س. اینم ایمیل شخصی من – به هر کسی ندین لطفا!:
sibestoon@googlemail.com
پس نوشت:
با وجود علاقه ای که به جن سیبستان دارم ترجیح می دهم کامنت ها باز باشد ولی برای اینکه هوای او را هم داشته باشیم کامنت ها را پس از دریافت به خودش می دهیم ببیند بعد اگر خواست، بگذارد همه ببینند. – سیبستان