لبنان جایی که درهای جهان باز است

برهنه کردم پاهایم را، امشب، روی سنگ‌ریزه‌های ساحلِ مدیترانه و راه رفتم آن‌قدر که ردپای شن‌ماسه‌های کرانه‌ی دریا تا روزها بر کفِ تن‌ام جا بماند و آهنگِ آرام و تیره‌ی امواج تا شب‌ها در گوشِ اندام‌ام جاری شود. 

در خیانت و آوارگی 
صدای بوق کشتی‌ها از دور می‌آید. موج‌ها نفیری می‌کشند و به کناره پناه می‌آورند. همیشه از وطن بیزار بوده‌ام و دوست داشته‌ام در «خارج» زندگی کنم. از همین روست که نگذاشته‌ام هیچ سرزمینی «وطن» دوم من شود. هرجا مانده‌ام تنها به این امید بوده که روزی از آن‌جا بروم. این فاصله‌ی دردناک را با هر وطنی گرفته‌ام تا بتوانم خوب ببینم‌اش، حس‌اش کنم با نوش و نیش‌اش. ستیز با عادت، عادت‌ام شد و اگر خویی ماند همانا خوی خیانت بود به هر چیزی که می‌خواهد تو را جاگیرِ وطن کند و در کام کشد.

هر نمک‌دانی را شکستم که نمک‌پرورده خاکی و بادی و باوری و بندی نباشم و سکونت کنم در نهایتِ آواره‌گی و سرگردانی که سرنوشت خیانت است. در این آواره‌گی وجودی، جان زندگی آشکار و پرهیاهوست. انگار در هر جداشدنی و هر کندنی و از دست دادنی، جادویی هست جاودانه که به زندگی معنا می‌دهد. می‌نشینم و به دورترین نقطه‌ی دریا خیره می‌شوم که نیست؛ که با دورترین نقطه‌ی شب آمیخته؛ یکی شده؛ و شب از دریا و ماه از موج پیدا نیست. 

گفتگوی زخمی ها
کوچه‌ها و خیابان‌های بیروت آن قدر از جنگ داخلی زخم بر سر و سینه دارد که حالا همه آموخته‌اند که با هم حرف بزنند؛ گرچه دشوار. به کارول، دوستی شیطان‌صفت و از بازیگران تئاتر موفق زن نسل جوان بیروت، گفتم فضای سیاسی در جهان اسلام مثل وضع راننده‌گی در بیروت است. راننده‌ها برای حرف زدن با یکدیگر از نشانه‌های راهنمایی و رانند‌ه‌گی، چراغ یا خطوط روی زمین استفاده نمی‌کنند؛ با بوق زدن کار تفاهم را پیش می‌برند و البته نتیجه چیست جز مدام بیخ گوش همدیگر خط و نشان کشیدن.

اما فضای سیاسی در لبنان تا اندازه‌ای با جهان اسلام فرق دارد، درست به این دلیل که کشوری سراسر اسلامی و یک‌دست نیست؛ بیشتر کشوری عربی است با نزدیک بیست فرقه مذهبی. نظام سیاسی نه دموکراسی است و نه دیکتاتوری؛  فرقه‌ای است و قدرت به ظاهر بر حسب بافت فرقه‌ای جمعیت تقسیم شده است.

تصویر لبنانی پرزیدنت
مردم عادی مثل راننده‌های تاکسی چنان با شور و هیجان از سیاست منطقه و لبنان سخن می‌گویند که فکر می‌کنی در عمرشان به جز سیاست نورزیده‌اند. معمولاً ایرانی‌ها را دوست دارند، حتا اگر شیعه نباشند. بیشتر توده‌ی مردم، محمود احمدی‌نژاد را رییس جمهوری شجاع در برابر امریکا و اسراییل و فروتن در برابر مردم ایران می‌انگارند؛ درست بر عکس روشن‌فکران و روزنامه‌نگاران و حتا علمای مذهبی فرقه‌های گوناگون که باور دارند او یک نظامی-امنیتیِ تندرو است که سیاست و اقتصاد نمی‌داند و کشور را به سراشیب بحران بیشتر رهبری می‌کند.

زوال اشرافیت ایرانی
یک بار ماری و شربل تهران و در خانه‌ی ما بودند. چون شربل اهل نقاشی است، بردم‌شان ویلای یکی از کلکسیونرهای معروف نقاشی در تهران، درست پشت پارک جمشیدیه. وقتی خداحافظی می‌کردیم، خانم کلکسیونر یک تابلوی نقاشی نفیس به ماری هدیه کرد. در بزرگ خانه که برهم خورد، ماری ناگهان گریست، سخت و تلخ؛ و هرچه از او پرسیدیم علت‌اش را نگفت. سال‌ها بعد در خانه‌ی خودشان در بیروت برای من تعریف کرد که می‌دانی آن روز چرا گریه کردم؟ از این‌که دیدم این اشرافیتِ بازمانده‌ی ایرانی با آن فرهنگ و ادب و هنر زیر کدام حکومت در حال زوال است. باز هم حسرت در چشم‌هایش آب شد و روی گونه‌هایش لغزید.

آمریکا توطئه بلد نیست
برای توده‌ی عظیمی از مردم، آمریکا همان اهریمنی است که خاستگاهِ شر در جهان است و ریز و درشت دشواری و مشکل‌شان برآمده از تصمیم قهار و قدار امریکاست. نظریه‌ی توطئه این جا خریدار فراوان دارد و حتا روزنامه‌نگاران هم دوست دارند بنویسند که رویداد انفجار حرم در سامرا، طرح امریکا برای انتقال عملیات تروریستی از غرب به درون کشورهای اسلامی و نیز تفرقه‌افکنی میان فرقه‌هاست. از این سو، امروز با نماینده‌ی یکی از بزرگ‌ترین مراجع تقلید شیعه حرف می‌زدم که می‌گفت هیچ اعتقادی به این نظریه ندارد و امریکا بیشترین آسیب را از تنش فرقه‌ای در منطقه می‌برد.

دشمنی عامل وحدت
امریکا و به ویژه اسراییل در لبنان – مثل همه کشورهای اسلامی – پرده‌ای بر سر صد عیب نهانِ ساختار سیاسی هستند. به قول کارول، نسل جوان لبنانی مثل نسل جوان اسراییلی فکر می‌کنند مسأله بحران خاورمیانه به خودی خود اهمیت چندانی ندارد و به آسانی حل‌پذیر است، اما مثلاً در لبنان، دشمنی با اسراییل تنها وجه مشترک و اتفاق نظر گروه‌های سیاسی-مذهبی است و همه می‌ترسند اگر این دشمنی نباشد، ساختار سیاسی از این که هست بیشتر از هم بپاشد. دشمنی با اسراییل ملاط چسبنده اجزای ن
اهمساز پهنه‌ی سیاسی شده است و از این رو، تا مشکل درونی لبنان حل نشود، بحران دشمنی با اسراییل کارکرد خود را نگاه خواهد داشت.

بیروتی که نمی شناسیم
بیروت را ما ایرانی‌ها چندان نمی‌شناسیم و تصویری از فرهنگ و سیاست آن نداریم. تمام لبنان را دیده‌ام از طرابلس در شمال تا پنجاه قدمی پاسگاهِ اسراییل در جنوب. سه چهار ساعت طول کشور را با رانندگی می‌شود پیمود؛ اما لبنان هزارتویی شگفت‌انگیز است؛ از بارهای نهفته در کوچه پس‌کوچه‌ها تا دالان سیاست کشورهای مختلف تا کتاب‌فروشی‌های دویست ساله‌ی انباشته به کتاب تا سقف تا مذهب‌های فراوان و پول بسیار و فقر و درمانده‌گی بسیار و زیبایی زخم‌برداشته و تاریخی پاره پاره شده و مطبوعاتی شکوفان‌تر از هر کشور اسلامی دیگر و نشر کتابی بی‌نظیر و مردمانی فرهیخته که می‌توانی با بیشترشان به سه زبان عربی، انگلیسی و فرانسه حرف بزنی و ناگهان از خودت می‌پرسی این‌جا کجای دنیاست؟

شیعه بدون مهدی
شیعه‌ی لبنان، شیعه‌ای سراسر متفاوت با شیعه‌ی ایرانی. لایه‌های گوناگون دارد. علمای شیعه لبنانی در قرن دهم، ایدئولوژی تشیع صفوی را در ایران تأسیس کردند و از این چشم‌انداز ولایت فقیه تحفه‌ی لبنانی‌هاست به ایرانی‌ها. وقتی یکی از روشن‌فکران لبنان از دست حزب الله می‌نالید که به دست ایران برآمده، گفتم از شماست که بر شماست (بضاعتکم ردّت الیکم). اما نسل عالمان ریشه‌دار شیعه هنوز هم پیشرو و سرند و اشرافیت خانواده‌گی و آزادفکری خود را دارند.

پریروز خانه‌ی یکی از بزرگان عالم شیعه بودم و چنان دیدار او در من اثر گذاشت که از یاد نمی‌برم. افسوس که اکنون نمی‌توانم نام‌اش را ببرم؛ ولی سخنان‌اش آن‌قدر شگفت‌انگیز بود که گفتم‌اش متأسفانه شما یک استثنا هستید. باور داشت که در روزگار ما شریعت و فقه – به جز عبادات – سراسر منسوخ است و اگر از فقه قاعده‌ای باقی مانده باشد همان ضرورت تغییر حکم به سبب تغییر موضوع است و چون انسانِ امروز یک‌سره با انسان دیروز – موضوع احکام فقهی – تفاوت بنیادی دارد، پس احکام قدیم نسخ شده است.

وقتی از او نظرش را درباره‌ی بهره‌گیری سیاسی از امام دوازدهم شیعیان در ایران پرسیدم، لبخندی زد و گفت امامت مسأله‌ای از بُن سیاسی است و مفهوم امام زمان زیر تأثیر مسیحیت و دین زرتشت ساخته شد تا، پس از مرگ امام یازدهم، انسجام فرقه‌ی حاشیه‌ای شیعه را حفظ کند؛ وگرنه امام دوازدهم وجود تاریخی ندارد و ساخته‌ی ذهنیت اسطوره‌ای شیعه است. و وقتی حیرت مرا دید برخاست و از قفسه‌ی کتاب‌هایش کتابی بیرون کشید و داد دست‌ام. گفت ببر و بخوان این را. شاگردم نوشته در رد وجود تاریخی امام مهدی. سید باور داشت که عصر نزاع‌های کلامی و فقهی به پایان رسیده و راهی جز تن دادن به منطق دموکراتیک وجود ندارد. 

اسلام دین لبنان
اما رشد دین در لبنان – مانند دیگر کشورهای اسلامی – شتابنده شده است. به عکس ایران که به خاطر تحمیل محدودیت‌های اسلام حکومتی، بسیاری از جوانان فوج فوج از اسلام می‌گریزند (یخرجون من دین الله افواجاً)، در کشورهای اسلامی، به ویژه لبنان، اسلام تمامِ هویت است و فقدان نهادهای مدنی و سیاسی دموکراتیک و لیبرال با موسسه‌های مذهبی جبران می‌شود و خلأ برآمده از شکست ایدئولوژی‌های عرفی سده‌ی بیستم با اسلامی ستیهنده پر می‌گردد. حضور اجتماعی و سیاسی فعال بدون جای‌گرفتن در هویت‌ها و نهادهای مذهبی ناممکن شده است.

گشودگی ناگزیر
با این حال، لبنان، جامعه‌ای ناگزیر گشوده دارد؛ هم از صدقه‌سر استعمار که از جمله دو دانشگاهِ مهم در سده‌ی نوزدهم در بیروت تأسیس کرد و هم به نعمت مسیحیان که پیامبران تجدد در جهان عرب بودند و هم به سبب چندگانه‌گی ژرف فرقه‌ای و نیز فقدان یا ضعف دولت مرکزی. فقیه بیروتی نه فقیه نجفی است نه فقیه قمی. ناگزیر است در تلوزیون حاضر شود و با زنی بی‌حجاب و آراسته درباره‌ی مسائل برآمده از تجدد سخن بگوید و برای جوانانی که در آزادترین شهر عربی جهان زندگی می‌کنند فتواصادر کند. من همیشه آرزو می‌کردم کاش در آغاز انقلاب به جای صدور انقلاب، انقلابیون را صادر می‌کردند و به جای صدور اسلام، نظریه‌پردازان آن را؛ که گشتی در اقصای عالم بزنند و ببینند دنیا کمی بزرگ‌تر از لانه مورچه‌گان است و نمِ آبی سیل دریا نیست.

همین بود که وقتی سید محمدحسین فضل الله اعلام کرد داستان‌های مربوط به حضرت زهرا و لای در گذاشتن و سقط جنین و آن حکایت‌های تراژیک که شیعه می‌گوید پایه‌ی تاریخی ندارد و تنها به درد نفرت‌پراکنی میان شیعه و سنی می‌خورد، فقیهان قم – که بسیاری‌شان به عمر خود یک سنی هم ندیده‌اند سفری به کردستان و سیستان نکرده‌اند –  برآشفتند و فقیه لبنانی را تکفیر کردند. این خود پدیده‌ای جالب است که در عرف لبنان سنتِ تکفیر نیست. جایی که درهای جهان باز است، تکفیر به چه کار می‌آید؟

—————–
کوتاه شده از: کتابچه مهدی خلجی که فرهیخته ترین کفرگوی آشکاربیان ماست (عنوانها از سیبستان) 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن