در مجموع بحث های مربوط به کاریکاتورها فکر می کنم اجماعی به وجود آمده است که هر دوسوی افراطی در اروپا و در جهان اسلام را طرد می کند. اما واقعیت سیاسی این است که افراطگرایی فعال است. نتیجه آن این شده است که اکثریت گروگان رفتارهای اقلیت شده است. اقلیت های ضدمهاجر سیمای اروپا را می سازند بناحق و اقلیت های تندرو اسلامی برای همه مسلمانان و برای اسلام چهره می سازند باز هم به ناحق. تصویر اکثریت در این آشوب دیده نمی شود. آلوده می شود. اما پرسش پرسیدنی این است که واقعیت تندروی با چه منطقی به حیات خود ادامه می دهد؟ و از آن رهایی ممکن است؟
۱ در بن تندروی بسان آیین و اعتقاد بی گمان نوعی تمایل به انتحار وجود دارد. به قیاس بمبگذار انتحاری می توان گفت دیپلماسی انتحاری. جز آنکه این یکی با خود جمع بسیار بسیار بزرگتری را نابود می کند. تمایل به انتحار و رفتن تا آخر خط میل مهارناپذیری است که در دوره های معینی از تاریخ به جریان غالب/ پیروز/ حاکم تبدیل می شود. این دوره ها دوره های خطرناک اند و پرتشویش.
۲ دیپلماسی انتحاری بهترین فرصتها را برای ساختن ملت و مدیریت نجات بخش از دست می دهد. چون اساس آن بر مدیریت جامعه نیست بر انتحار جمعی است. عقل تندروانه ضدمنطق است. این دیپلماسی در سوی خارجی خود در معرض این خطر قرار دارد که به لطایف الحیل بازیچه قدرتهای بزرگ شود و تقابل صوری ناشی از آن را موتور حرکت خود قرار دهد. بن مایه اندیشه تندروانه مانوی است. برای بهتر کردن جهان نیامده است آمده است تا ما را به ترک جهان پرآشوب فراخواند. معمولا هم خود در ایجاد آشوب یا افزودن بر آن فعال است. بن ضدمنطق آن این است که یا همه جهان را درست می کنیم یا همه جهان را نابود می کنیم. و چون ادعای بزرگی دارد که از پیامبران هم ساخته نیست به سوی انهدام جهان می رود. همین بنیاد آخرالزمانی آن را می سازد.
۳ آشوب تندروان اما به شکلی طعنه آمیز در خدمت سودپرست ترین و زمینی ترین و فرصت طلب ترین گروهها ست؟ به نظر من اگر بپرسیم تندروان به چه کسانی سود می رسانند در قدم اول باید گفت به کسانی که از راههای نامشروع به پولسازی (و پولشویی) مشغول اند. در موقعیت تندروانه چنان گرد و خاکی به راه می افتد که معمولا چشم چشم را نمی بیند. وانگهی همه توجهات به نقطه مرکزی توفان سیاسی جلب می شود. این موقعیت بهترین موقعیت برای کسانی است که سود خود را از گل آلودگی فضا می برند. سودجویان بهترین مدافعان تندروان اند. مرگ آنها در دولت قانونی و قانونمدار است. لازم نیست راه دور برویم. در جریان آشوبهای چندساله در افغانستان میزان قاچاق مواد مخدر نه تنها کاهش نیافت که چندین برابر شد. اقتصاد آشوب اصلی ترین پشتیبان سیاست شهرآشوب است.
۴ دومین گروه سودبرنده از آشوب، نظامیان اند. نظامی شدن فرهنگ و اقتصاد و سیاست به معنای دمیدن در بوق جنگ خارجی و ایجاد یا افزایش سرکوب داخلی است. مهم نیست که جنگ و سرکوب تحت چه نامی صورت می گیرد. جنگ نابود کننده یک کشور در حال توسعه است و سرکوب نابود کننده مجموعه ای از سرمایه های ارزشمند و غیرقابل جایگزین انسانی است. سود کشورهای حاشیه نشین حتما در آرامش و برنامه ریزی و سازش با جهان و شناخت جای خود و حرکت به سوی ارتقای آن است. اما این سود دشمنان آن هم هست؟
۵ تندروان معمولا آتشین مزاج اند و نطق های کوبنده می کنند و ناسیونالیستهای افراطی از کار در می آیند یا به دنبال نوع ناب دین و مذهب اند. اما شوربختانه تندروان همیشه خادم کسانی بوده اند که بازیگران اصلی قدرت اند و معمولا دین و ملیت و فقرزدایی و توسعه و دموکراسی و مانند آن برایشان لق لق زبان است. تندروها کسانی اند که فکر می کنند بازی می دهند اما همیشه بازی می خورند.
۶ تندروان اروپایی هم از مشخصات عمومی تندروهای غیراروپایی برخوردارند. اما تفاوت بزرگ آنها این است که در ساختارهای دموکراتیک باید کار کنند بنابرین خطر آنها در سطوح ملی به اندازه خطر تندروهای یک جامعه غیردموکراتیک نیست. نکته دیگر این است که دموکراسی های اروپایی دموکراسی تفوق اند. پس تندروها در این مسیر نیز حرکت می کنند. آنها بازیچه خارجی نمی شوند بلکه خارجی را بازیچه می کنند.
۷ در بازی تندروی یک قاعده کلی وجود دارد. وقتی از یک سوی میدان تندروها وارد شدند از سوی رقیب نیز حتما تندروهایند که وارد میدان خواهند شد.
فضای کنونی بهترین زمان برای شناخت تندروان است. شناخت آنها مقدمه رهایی از آنهاست.