کدام مسائل ارزش مطرح شدن دارند؟

در نقد مباحث وبلاگستان گاه این انتقاد برجسته می شود که این حرفها – مثلا بحث از بکارت- حرف و درد مردم نیست و بنابرین ارزش طرح ندارد. امشب که دیدم مسعود برجیان هم از همین زاویه مباحث اخیر در باره بکارت را نقد کرده فکر کردم خوب است به طرح این سوال بپردازم که واقعا کدام مسائل ارزش طرح دارند؟

من برای مسعود در کامنتی نوشتم: “یکی از چیزهایی که نظر شخص مرا به خود جلب می کند دلمشغولی های اجتماعی مردم است. نمی گویم مساله بکارت مساله عمومی است یا نیست. اما همین که به اندازه کافی مساله است به نظرم پرداختن به آن را توجیه می کند. اگر قرار به شماردن مسائل عمومی باشد بکارت حتما یکی از آنهاست و این مساله ای است که دیر یا زود زنان و مردان ما باید برایش جوابی درخور و رفتاری در خور بیابند. به نظرم نمی توان پرداختن به هر مساله ای را با این معیار سنجید که آیا مساله درصد بالایی از مردم هست یا نیست. فرض کن ما اگر بخواهیم در باره انشانویسی و آموزش آن حرف بزنیم مساله چند درصد از مردم است؟ اگر بخواهیم در باره خبرنویسی برای روزنامه نگاران جوان یا شیوه درست دوربین-دست-گرفتن را برای علاقه مندان تازه کار عکاسی بنویسیم مساله چند درصد مردم است؟ مساله بکارت هم به همین اندازه در خور رسیدگی است چون مساله گروههایی از دختران و پسران هست.”

معیار نیاز مردم معیاری بسیار مبهم است و بسیار کلی؛ و قابل اندازه گیری هم نیست. البته هر نویسنده اجتماعی ( از کاربرد اصطلاح روشنفکر عمدا تن می زنم) که می نویسد برای هدف قرار دادن نیازی از مردم می نویسد اما نیاز مردم چیست؟ به نظرم جواب این سوال کاملا بستگی دارد که در کجا ایستاده باشیم و از کدام نیازها با خبر باشیم و تا چه حد آمادگی پاسخ به آن را داشته باشیم. “همه” نیازهای مردم “همه” آن چیزی نیست که ما فکر می کنیم و یا آماده ایم تا آن را طرح کنیم. هر کدام از آنها که می نویسند -که با توجه به شمار روزنامه ها و سایتها و وبلاگ ها و مجله ها و مقاله ها و سخنرانی ها و کنفرانس ها و دیگر انواع منبرها و تریبون ها شمار قابل توجهی هستند- به “بخشی” از نیازها توجه دارند. این اصل تنوع نیازها ست. از مادری که می خواهد بداند چگونه اولین فرزندش را تغذیه کند تا معلمی که می خواهد بداند چگونه می توان واژگان دانش آموز را گسترش داد. از دختری که می خواهد بداند چگونه باید از امنیت شخصی خود در خیابان دفاع کند تا دانشجویی که نمی داند آیا سکه گلدکوئیست را بخرد یا نخرد. یکی مشکل فلسفی دارد یکی مشکل روانشناختی دارد یکی هم اولین و بزرگترین مساله اش برخورد معقول و ناویرانگر با نیازهای جنسی خویش است. …     

انتظار حل همه مسائل از طریق رسیدگی به یک مساله معین هر قدر هم آن مساله مهم تلقی شود انتظار بجایی نیست. نه همه مسائل با تامین نان مردم حل می شود و نه نان با حل مسائل فلسفی و مذهبی و سیاسی فراموش می شود. آقای احمدی نژاد رئیس جمهور باشد یا آقای خاتمی مشکل تدریس و آموزش برای معلم باقی است و مشکل بکارت هم حل شود مساله رابطه دو جنس هنوز دهها مساله دیگر دارد که باید به آن پرداخت. به نظرم بتدریج روشن تر خواهد شد که هر یک از نویسندگان اجتماعی به کدام گروه از نیازها توجه نشان خواهند داد. یعنی کمی تا قسمتی حوزه کار خود را تنگ تر خواهند کرد و مشخص تر و تخصصی تر (خوشا به حال آنان که از پیش این کار را کرده اند!). ولی تا آن زمان ما نیاز داریم هر چه مساله داریم یا به ذهنمان می رسد روی دایره بریزیم. نهی از طرح این یا آن مساله دیگر راهی به جایی نمی برد. امروز همه حرف می زنند. و چه بهتر! بگذاریم مسائل ولو ناقص و ابتر و احساساتی طرح شوند تا از طریق آن سرانجام به این جا برسیم که یافتن جوابها را هم بر عهده بگیریم.

این موضوع را باز می گذارم. یعنی نه طرح ماجرا تمام است و نه پاسخ ها چیزی بیش از یک طرح ناتمام. از نظر دوستان استقبال می کنم. فکر می کنم این موضوعی است مربوط به همه ما که می نویسیم. هم باید به خود جواب دهیم که چرا می نویسیم و هم به دیگران که چرا به یک مساله خاص توجه کرده ایم. و فکر می کنم رسیدن به تفاهمی در این زمینه – یعنی روش انتخاب مساله – می تواند انرژی ما را ذخیره کند، جهت دهد و از دلسرد کردن کسانی که به طرح مساله ای می پردازند بازدارد و همچنین معیار نقد ما را نیز تیزتر کند و بقاعده تر.

پس نوشت:
این بررسی آماری وبلاگ از پشت یک سوم در باره نتایج یک نظرسنجی محدود است با این سوال که “چقدر به بکارت اعتقاد دارید؟”؛ درست است که نمی توان نتایج این نظرسنجی را ملاک قرار داد اما یک نکته در آن هست که قابل توجه است. تعداد زنان موافق بیشتر از مردان موافق است. این موضوع از لحاظ نظری هم می تواند تایید شود. زیرا در بحث بکارت این مردان اند که موقعیت پیشین خود را از دست می دهند. بنابرین گروههای بزرگی از آنان ترجیح می دهند وضع به شکل سنتی ادامه یابد و گویا در عمل هم بر اساس همین سنت رفتار می کنند و توقع دارند زن آنها باکره باشد. به نظرم حرف پایانی نویسنده وبلاگ هم در خور توجه است:

“یک نکته و ختم کلام! اینی که ۶۵% خانم‌ها به بکارت اعتقادی ندارند برام یه موضوع حل شده است و اتفاقاً با توجه به شرایط فعلی به همه‌شون ۱۰۰% حق میدم. حتی فکر می‌کردم درصدش بیشتر از این هم باشه ولی اینی که ۴۱% آقایون ایرانی هم به بکارت اعتقادی ندارند از اون حرفهاست دیگه… مرد ایرانی ( درست یا غلط ) به بکارت اعتقاد اساسی داره. به نظرم درصد آقایون ایرانی که این مسئله براشون مهم نیست، بسیار بسیار کمتر از این ۴۱%. خیلی‌ها حرفش رو میزنند ولی من خودم هنوز توی دوست و رفقهام که اتفاقاً خیلی‌هاشون هم آدم‌حسابی و به‌روز هستند هنوز کسی رو ندیدم که با دختری غیر باکره ازدواج کرده باشه.”

خلاصه و نتیجه منطقی: مردان ایرانی در حرف روشنفکرند و در عمل سنتگرا!  / زنان ایرانی روشنفکران واقعی صحنه حقوق خود هستند. بهتر است زیاد روی مردها حساب نکنند.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن