با وجود اینکه این روزها با اخبار ایران احاطه شده ام و تقریبا از پیگیری اخبار جهانی وامانده ام اما خبر تبرئه شدن مایکل جکسون مثل خبر رای منفی مردم فرانسه به قانون اساسی اروپا برای مدتی مرا از حال و هوای ایران جدا کرد.
خبر جکسون به اندازه کافی بزرگ هست. محاکمه او چهره روشنی از آمریکای امروز به دست می دهد: پر نفوذ شدن گروههای قشری که بر سنت های کلیشه شده عرفی و مذهبی تکیه دارند و دست گشاده آنها در دستگاه قضا. عصا قورت داده هایی که نوعی وهابیسم مدل آمریکایی را در رفتار و جهت گیری ها و قضاوت خود بازتاب می دهند؛ نزدیک تر به ذهن و تجربه ایرانی: نوعی آیت الله جنتی های کراواتی.
جنتی ها چه نوع کراواتی چه نوع وطنی و عمامه دارشان از یک جنس اند. دایناسورهایی که به نام اخلاق و پاسداری از ارزش ها قرائت کودکانه ای از آدمی و پیچیدگی های او دارند. برای آنها ظاهر قانون مقدس است. قانون آنها مثل خودشان روح ندارد. – بماند که نوع وطنی جنتی-گرایی هر جا لازم باشد قانون را هم به نفع خود تفسیر به رای می کند.
جنتی ها یا، با وامگیری از نویسنده بهشت خاکستری، “جنت سازان” به نام جنت در جهان جهنم می سازند. مهم نیست در آمریکا باشند یا در ایران. آنها ماهها رسانه ها را بازی می دهند و به خیال خود دارند به تبلیغ ارزشها می پردازند و متهمی را پیش از آنکه مجرم شناخته شود رسوای عام و خاص می کنند. تمام رسانه هایی که در این سه ماهه اخیر به طعن و لعن جکسون پرداختند حالا نمی دانند چه خاکی به سرشان بریزند. بازی خورده اند.
من به تحلیل روحیات جکسون کاری ندارم گرچه فکر می کنم اگر صدای سالم درونی ما در آشوب تبلیغات شنیده می شد و یا مرعوب تبلیغات نشده بود باید تشخیص می دادیم که جکسون که با صراحت و صداقت تمام از دوستداری بچه ها در فیلم مارتین بشیر حرف می زند نمی تواند کاسه ای زیر نیم کاسه داشته باشد. من در او را همواره مادری را دیده ام که در صورتی مردانه ظاهر شده است.
اما سخن من در این است که جنت سازان چگونه مهار می شوند؟ آنها اگر اقتدار مطلق داشته باشند آن می کنند که دادستان های پرونده سازی برای جکسون می خواستند. همان می کنند که در وطن ما قاضی مرتضوی ها می کنند. اهل استصواب می کنند. فقط تصور کنید که دادستان های این پرونده خود مثل ایران قاضیان جکسون هم بودند و بدتر از همه بدون حضور هیات منصفه می خواستند جکسون را محاکمه کنند. نتیجه از پیش روشن است. نتیجه برای جنت سازان همیشه از پیش روشن است.
کلید بیگناهی جکسون در دست هیات منصفه بود. دادستان ها باید نمایندگان مردم را که هیات منصفه بودند “قانع” می کردند که ادعاهاشان درست است و ادعای بی سند نیست و سندهاشان هم همه واقعا مربوط است نه نامربوط. نتوانستند. مایکل جکسون تبرئه شد چون مردم حضور داشتند. چون سرنوشت او در دست جنت سازان نبود تا در اتاقهای بسته و بنا به مصالحی که برای جامعه تشخیص می دهند تصمیم بگیرند و سندها را به دلخواه خود توزین کنند و خود ببرند و خود بدوزند. آنها ناچار بودند سندهاشان را طوری ارائه کنند که مردم عادی نشسته-در-جایگاه-هیات-منصفه در مجموع و بدون ابهام قانع شوند و برای جنت سازی به آنها دست مریزاد حکم گناهکاری جکسون بدهند. ندادند.
مهم نیست که من و شما از جکسون خوشمان می آید یا نه. مهم این است که اتهام هایی که به کسی می زنید بتواند مردم را قانع کند. نه حتی افکار عمومی را. بلکه نمایندگانی از مردم را که از نزدیک در جریان تمام شواهد و ادعاها و دفاعها قرار گرفته اند. تنها آنهایند که حکم شان افکار عمومی را قانع خواهد کرد. ممکن است گاه به نفع جنت سازان رای دهند گاه به زیان آنها. ممکن است گاه خطا هم بکنند. اما مهم این است که قانع شده اند. قضاوت پر دسیسه نکرده اند. بنا به اتهام های خیالی یا برای عبرت اندوزی دیگران بیگناهی را گنهکار نکرده اند.
دموکراسی تهی شدن جامعه از جنت سازان و پرونده سازان نیست. نقش یافتن اقناع افکار عمومی است. تصمیم جمعی است. انجام کار قضاوت است در محضر مردم. آنها که پشت به مردم می کنند و به اقناع ایشان اعتنا ندارند و خودمحورانه تصمیم می گیرند و خود را آقا و قیم و مسئول ارزشهای مردم می دانند و از جانب مردم بی حضور مردم حرف می زنند و حکم صادر می کنند مردم را از دست می دهند.