Search
Close this search box.

نگاه می نی مال و ماکزیمال به زهرا کاظمی

در دنیای خبر همیشه دو حیطه هست که آلوده و لغزنده است: خبرهای نظامی و جنگی و خبر های اطلاعاتی و امنیتی. در ماههای گذشته خبرهای آنچه بر زهرا کاظمی رفته است دستخوش آلودگی و لغزندگی و ابهام بوده است. اما جان کلام این است که نمی توان با “مدیریت خبری” هر قدر هم ماهرانه انجام شود چهره واقعه را عوض کرد. 

اگر کسانی فکر می کنند با ایجاد سوال در ادعاهای شهرام اعظم می توان اصل ماجرا را به دست فراموشی داد گمان نمی کنم به جایی برسند گرچه کاری که می کنند از نظر مدیریت خبرهای امنیتی کاملا توجیه داشته باشد. بنابرین من می فهمم که کسانی مثل آرمین یا رورنامه نگارانی مثل محمدجواد روح بخواهند از حرفهای این مدعی تازه سلب اعتبار کنند اما سوی معتبر ماجرا چه می شود؟

یکی از خوانندگان صمیمانه تر در باره اینکه آرمین گفته شهرام اعظم پزشک زهرا کاظمی نبوده یا او اصلا شلاق نخورده بوده نوشته است: “پس این پزشک مورد نظر آقای آرمین کی هست؟ شلاق غلط است٬ آیا بقیه چیزها هم غلط است؟ خوب چرا آقای آرمین یا هر کس دیگر نمی آیند مثل بچه آدم بگویند جریان چه بوده تا دولت کانادا و مردم ایران و مردم جهان «گول» آدم های «نادرست» را نخورند؟ همه فقط در مورد آنچه «نبوده» قلمفرسایی می کنند. پس چیزهایی که «بوده» کی مشخص خواهد شد؟”

بی گمان هیچ کسی باور نمی کند که خبرهای مربوط به زهرا کاظمی تا امروز  شفاف و بی کم و بیش بوده است. اما مساله این است که جنگ خبری-اطلاعاتی بین مقامات ایرانی وکانادایی نمی تواند اصل ماجرا را تغییر دهد: زنی بی گناه در زندان به قتل رسیده است و قتل او بر اثر ضرب و شتم بوده است. من با نگاه ماکزیمال افشاگرانی مثل شهرام اعظم موافق نیستم که به هر دلیل ممکن است بکوشند قصه خود را آب و تاب دهند. اما حتی در مینیمال ترین نگاه هم بالاخره قتلی اتفاق افتاده است. حتی بگیریم غیرعمد. این قتل خود به اندازه کافی افشاگر و نیازمند پیگیری و شفافیت قضایی نیست؟ 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن