درون ذهن یک تروریست- آموزه دوم: زمانی استاد نکته سنج و باریک بین من دکتر هوشنگ جوانمرد در باب به وجود آمدن اسرائیل می گفت که یهودیان در فلسطین خواستند همان کاری را بکنند که آمریکائیان با سرخپوست ها کردند. گفتند می زنیم و می کشیم و کوچ می دهیم و بعد که بر کارها سوار شدیم نقشی هم برای فلسطینیان تعریف می کنیم. اما کارها آن طور که پیش بینی می کردند پیش نرفت و فلسطینیان مانند سرخپوست ها مضمحل نشدند و به یک مساله بزرگ برای اسرائیل، منطقه و سیاست جهانی تبدیل شدند.
غیرت نام و ننگ
هفته گذشته را مدام به فیلم قیصر فکر کرده ام. همان ساخته جاودانه مسعود کیمیایی. اهمیت قیصر در معرفی یک تیپ مشخص از جامعه ایرانی است. تیپی که در فیلم های وسترن و فیلم های سامورائی هم دیده می شود: یکه بزنی که لوطی محل است و ننگ و نام برایش از جان مهم تر.
ما همه فیلم قیصر را دیده ایم. تمام این هفته به دنبال بحثها و جنجالهایی که با کشته شدن تئو ون گوک در گرفت من به این فکر کردم که چرا ما قیصر را قهرمان می بینیم و رفتار ضدقانونی او را اغماض می کنیم و از اینکه او دست به خون کسان می آلاید او را شماتت نمی کنیم.
قیصر، قهرمان و ضدقانون
در داستان قیصر ما بین چند شخصیت برای قضاوت کردن گرفتاریم. آیا طرف خواهر قیصر و فرمان را بگیریم که بی سیرتش کرده اند؟ از حقوق او چگونه باید دفاع کرد؟ آیا طرف قیصر را بگیریم که دست به قتل یا ترور می زند؟ یا طرف مقتول را که با وجود آنکه خواهر قیصر را بی سیرت کرده است به هرحال جانش مقدس است؟ و یا طرف پلیس بایستیم که سرانجام وارد می شود و می خواهد برای اعمال قانون قیصر را بحق دستگیر کند؟
در عرف اجتماع ما معمولا تماشاگر طرف قیصر می ایستد. جستجوی چرایی این طرفداری موضوع ذهنی من بود. آیا باید به هر کسی ولو لوطی باصفا و مورد احترام جماعت باشد حق داد که هر جا تشخیص داد خود وارد عمل شود و خود قاضی و مجری حکم شود؟
غیرت های منفور
نمونه قابل مقایسه با نتیجه متفاوت، اپیدمی کشتن خواهر/دختر بر سر مسائل ناموسی در نواحی لرستان است. این نوع قتل ها تقریبا به اتفاق در سطح افکار عمومی ایرانی محکوم دانسته می شود. یعنی اینجا همان عامل غیرت و تعصب ناموسی و فامیلی و برادری وجود دارد اما قتلی که صورت می گیرد با واکنش منفی روبرو می شود.
ظاهرا عرف ایرانی دفاع از خواهر/زن/دختر را می پسندد ولو به قتل متجاوز بینجامد اما اگر این غیرت متوجه قتل خود زن شود آن را طرد می کند. نوع بهانه هایی هم که به این قتل ها منجر می شود معمولا بسیار پیش پا افتاده اند و توان پشتیبانی گرفتن از افکار عمومی را فاقدند. با اینهمه، روشن است که در جامعه کوچکی که این قتل ها را تحریک و تشویق می کند و انجام می دهد هر دو نوع این قتل ها از پشتیبانی برخوردار است.
سرباز از قهرمان تا تروریست
دراین سه نمونه که اشاره وار آوردم سه تیپ دیده می شود: قیصر، قاتل و سرباز. در نمونه سرباز اشاره ام به اسرائیل است. اما به مناسبت وقایع عراق نقش سربازان آمریکایی را هم می توان مورد بررسی قرار داد. اینجا هم همان دوگانگی وجود دارد: در حالی که سرباز متجاوز رفتارهای تروریستی دارد و بسیار مواقع درست مثل آدمکش ها خونسردانه دست به کشتار می زند، اما اگر کشته شود کشور متبوعش با او مثل یک قهرمان برخورد می کند.
اگر در بحث از اسرائیل و آمریکا ابروهای بعضی در هم می رود و نمونه ویتنام کمی از دسترس و حس نسل امروز دور باشد و به هر حال تکراری جلوه کند، نمونه واضح تر و ملموس تر رفتار تروریستی ناو آمریکایی در حمله به هواپیمای غیرنظامی ایرانی است که قتل تمام مسافران را موجب شد. افسران ناو آمریکایی نه تنها توبیخ نشدند که رتبه و نشان هم دریافت کردند.
ترور مقدس
توجه به این نمونه ها نشان می دهد که اگر بر اساس آنچه واقعا در جهان جاری است، و نه بر اساس بحث های نظری روشنفکرانه، قضاوت کنیم اولا قتل همیشه مذموم نیست و نفی قتل نفس، قاعده کلی و استثنا ناپذیر تلقی نمی شود. کشتن گاه به دلیل جنگ، گاه به دلیل عرف اجتماعی و گاه به این دلیل که لازمه نظام مجازات است (مثل اعدام قاچاقچیان و کودک ربایان) مباح دانسته می شود. نوعی ترور مقدس و مجاز.
ثانیا موارد مشخصی از قتل می تواند در نظام های مختلف فکری و حقوقی و عرفی تفسیرهای مختلف داشته باشد: در یک جغرافیای فرهنگی عملی قهرمانانه تلقی شود و در جغرافیای یک فرهنگ دیگر عملی ذبونانه و تروریستی و ضدبشری. به بیان دیگر در جایی مقدس باشد و در جایی مطرود، ضدمقدس و غیرمجاز.
محکوم کردن کلی قتل بی معناست
بنابرین در ارزیابی یک قتل/ترور آنچه مهم است نفس قتل نیست بلکه مهم آن است که ما کجا ایستاده باشیم. به نسبت زاویه دیدی که داریم موضوع شکل دیگری پیدا می کند. ولی قدر مسلم از نظر فرهنگی محکوم کردن کلی قتل بی معناست. بی معنا از این بابت که خیلی ناکجاآبادی است و بر پایه دیدگاهی ایده آلیستی از بشر قرار دارد و در عمل امروزی و تاریخی بشر هیچ کس به آن اعتنایی نکرده و نمی کند. هر کسی/نظامی/نهادی به بهانه ای خود را مستثنا می کند و برای خود به این یا آن دلیل و به این یا آن شیوه قتل/ترور/جنگ را مجاز می شمارد.
به نظر من خاصیت این نوع نظرهای ناکجاآبادی در عمل آن است که تصویر نادرستی از جهان واقعی و همیشه موجود ارائه می کند و آگاهی از پیرامون را که لازمه یک حیات فعال است مخدوش می سازد. طبیعی است که آگاهی مخدوش پایه هر گونه موضعگیری نا-به-جا خواهد بود.
خشونت از- مد-افتاده است که پس زده می شود
اگر به مثال اسرائیل و سرخپوستها بر گردیم یک جنبه دیگر از ماجرا نیز روشن می شود. اسرائیل نتوانست الگوی قتل عام و کوچ و مهار سرخپوستان را مجددا و این بار در فلسطین به اجرا بگذارد چون آن الگو دیگر قدیمی شده بود و در واقع کارکرد خود را از دست داده بود. تحولات سیاسی و حقوقی و رسانه ای و حضور شوروی در عرصه جهانی، طوری جهان را تغییر داده بود که آن الگو دیگر به کار نمی آمد. رفتار اسرائیل تجاوزکارانه شناخته شد و دهها قطعنامه در سازمان ملل متحد در محکومیت رفتار آن از تصویب گذشت.
اسرائیل هنوز و همچنان به همان رفتار متجاوزانه ادامه می دهد اما نمی تواند معنای رفتارش را در چشم جهانیان تزیین دهد و از حمایت عمومی برخوردار شود. در واقع، بسیاری از جهانیان امروز دلایل اسرائیل را برای ادامه خشونت هایش نمی پذیرند. به زبان دیگر نه برای صرف قتل و خشونتی که انجام می شود بلکه به دلیل کهنه بودن دیدگاه و روش اعمال خشونت ناشی از آن. این موضوع در باره مجازاتهایی که بر اساس شریعت انجام می شود نیز صادق است. بیشتر کسانی که با سنگسار/گردن زدن/دست بریدن مخالف اند آن را به دلیل ناهمزمانی است که غیرانسانی می شمارند.
قیصرهای ناهمزمان عصر جدید
مساله قیصر و تمام کسانی که دست به ترور شخصی می زنند هم همین طور است. حتی در همان فیلم کیمیایی هم وارد شدن عنصر پلیس به معنای ختم آن نوع رفتارهای قهرمانانه بود که به جامعه سنتی رو به زوال تعلق داشت. جامعه جدید با نظمی تازه می گشت که در آن پلیس/نظام به جای قیصر/فرد عمل می کرد. در واقع کسانی که دست به ترور می زنند و سرباز نیستند معمولا دیگر از حمایت عرف برخوردار نمی شوند. همان سرباز هم علی القاعده زیر نظارت کنوانسیون ها و قراردادهای بین المللی است. گرچه از آن تخطی هم بسیار می کند (نمونه اش سوء رفتار با زندانیان ابوغریب).
اما چرا هنوز ترور شخصی صورت می گیرد؟ به نظر من ناهمزمانی جوامع یکی از عوامل مهم آن است. این یعنی شماری از عرفهای جامعه سنتی در درون جامعه های مدرن و نیمه مدرن/نامتوازن هنوز کارکرد دارد و زنده است. هر گونه راه حل برای تروریسم نمی تواند صرفا به یک بحث سیاسی و نیز راه حل های سیاسی ختم شود. جستجوی راه های جامعه شناخت
ی برای آن، دست کم همزمان با راه های سیاسی، ضروری است. به همین دلیل هم هست که نمی توان در بحث از ترور در اروپا، و در مواردی مثل ترور ون گوک که به جامعه مهاجران مربوط می شود، از جامعه شناسی گروهها و کمون های مهاجران و حتی گتوهای آنها و به هر حال تقدیر و سرنوشت و حال و روز آنها تن زد. با مرده باد و زنده باد هرگز راه حلی پیدا نخواهد شد. اگر هم روزی دیدید راه حلی یافته شده است می توانید اطمینان داشته باشید که این راه حل یافته کسانی که تنها مرده باد و زنده باد می گفته اند نبوده است.
مهاجرانی که انقلابی اند و نمی دانند
در عین حال اینکه ما جماعت مهاجر ایرانی معمولا توان ارائه راه حل نداریم و هنوز از انقلاب ۵۷ فاصله نگرفته ایم و در مقابل حوادثی که رخ می دهد جز مشت گره کردن و تظاهرات و بسیج و بد دهانی و شایعه پراکنی و برچسب زنی و تنش ایجاد کردن و حداکثر انشانویسی های رمانتیک راهی نمی شناسیم خود موضوع بحث جدی است. کاری که من می کوشم به سهم خود در بخش سوم این بحث، با بررسی این گفتارهای ظاهرا ضدخشونت اما باطنا مروج خشونت، انجام دهم.
در وب: پرویز جاهد، زیباشناسی قتل و خشونت در قیصر ، خشت و آینه (۲ دسامبر)
سعید حنایی کاشانی، قیصر: مترقی یا مرتجع، فل سفه (۶ دسامبر)