اندیشه های روز

۱  کن بیگلی مهندس بریتانیایی تازه ترین قربانی بربریت جاری در عراق است. اگر در سایر موارد نمی شد با قاطعیت گفت اما سر بریدن این یکی کاملا آشکار بود که کار طرفداران یا اصلا مزدوران صدام حسین و حواشی اوست. آنها آزادی دو زنی را خواستار بودند که در زمان خود از مقامات ارشد دستگاه آدمخوار صدام به شمار می رفتند. اما عبرت آموز نیست که همین جانیان که مثل آب خوردن آدم می کشند -چون ظاهرا برای همین تربیت شده اند و غیر از این کاری نمی دانند- کار پلید خود را به نام اسلام و زیر پرچم اسلام انجام می دهند؟ رسانه ها پر است از عکس این آدمخواران که نقاب پوشیده اند اما پشت سرشان پرچم توحید و جهاد و لا اله الا الله آویخته اند. آنها خود را مخفی می کنند اما اسلام ادعایی شان را آشکار می کنند. آنها خود را از خطر شناخته شدن محفوظ می دارند اما اسلام را به همه دین بربرها و آدمکش ها می شناسانند. تامل برانگیز است. نیست؟ امروز هر جنایتکاری جنایتش را به نام اسلام انجام می دهد هر دیکتاتوری به نام اسلام قلع و قمع می کند هر آزادی کشی آزادی را به نام اسلام سر می برد. امروز بزرگترین خطر برای مسلمانان از همین اسلام های خادم جنایت و بربریت و آزادی کشی است. هر ساله در حج مراسم برائت از کفار  برگزار می شود. در حج بعدی بزرگترین کار نه تبری از کفار که تبری جستن از این نوع اسلام است؛ اگر اندک مایه بیداری و خودشناسی هنوز در مسلمانان باقی باشد.

۲  یادداشت ابطحی را که دیدم احساس کردم بعد از مدتها یکی پیدا شد که با صراحت حرف بزند و از تمجمج و این پا و آن پا کردن و به در گفتن به قصد دیوار شنیدن دست بردارد. من این را به فال نیک می گیرم:

“در مورد آنان که می گویند چرا استعفا دادی، می گویم مگر مدیریت را برای چه می خواهیم؟ مگر نه     برای خدمت به مردم؟ خوب نمی توانستم. هر کسی هم که نتواند برای مردم کار کند، باید چنین نماید. ولی بعضی ها که فکر می کنند به مردم خدمت می کنند طبیعی است که قدرت را رها نمی نمایند. …
من به آنچه خاتمی در ابتدای آغاز به کارش اعلام کرده به شدت ایمان دارم. و از این پس حتماً بی پروا تر از اهداف و اندیشه های اصلاح طلب آقای خاتمی دفاع می کنم. این کشور به مبارزه بی امان با تحجّر و واپسگرایی و حذف اندیشه بی اعتنایی به رأی مردم نیاز دارد. هیچکس حق ندارد این میدان را خالی کند. من هم به همین دلیل همواره، هرچه سخت باشد و پر اتهام بر این راه اصرار خواهم کرد.” 

۳  خبر مرگ ژاک دریدا را از زبان بریتانیایی جماعت خواندن بار دیگر هم چیزی از سنت بریتانیایی نقد را نشان می دهد و هم تقابل سنتی جریان اندیشه بریتانیایی را با جریانهای فرانسوی یا روشنفکران فرانسوی ( و مگر در فرانسه جریانی خارج از روشنفکری هم شکل می گیرد؟!). نگاه فرانسوی ها به جهان با این جزیره نشینان توفیر اساسی دارد. و متاسفانه جریان های غالب در ایران تمایلات فرانسوی دارند تا بریتانیایی! بریتانیایی حسن ظنی که به روشنفکر ندارد هیچ، همیشه با بدبینی به این جماعت روشنفکر می نگرد. و آن را حتی در خبر اول در باره مرگ یکی از آنها نشان می دهد. به نظرم این سنت حسنه ای است! جدی می گویم. بهتر است خوش بینی به رفتار و گفتار روشنفکران را با شک فعال و اندکی بدبینی جایگزین کنیم. اینطوری به عقل راست تر می آید.

به هر حال برای ذکر مرگ فیلسوفی فرانسوی از خبرگزاری های بریتانیایی نقل کردن کمی نقض غرض می شود. شرق همین خبر بی بی سی را در صفحه اولش نقل کرده. کوتاه. ولی گذشته از این بی احتیاطی بخصوص با ذکر ماجرای دکترای افتخاری کمبریج، برای من جالب بود که نه اشاره ای به یهودی بودن دریدا کرده است و نه به الجزایری تبار بودن او – چیزهایی که در خبر بی بی سی هست. فکر می کنید عیبی داشته که این دو نکته را از قلم انداخته اند؟ ( فارسی خبر را هم اینجا بخوانید – گرچه انگلیسی اش سر راست تر است.)

برای آنها هم که مایلند در باره فیلم مستندی که از او ساخته شده آگاهی بیشتری بدست آورند لینکی را که پیشتر موقع دیدن فیلم در سیبستانک گذاشته بودم تکرار می کنم و با همان وعده که شاید در باره اش نوشتم: ژاک دریدا-فیلم


پ.ن. در باره دریدا در میان ما این مطلب سید هنوز را با لینک هایش از دست ندهید: مرگ کلیشه ای پدر شالوده شکنان 

در دریای مطالبی از هر رقم در باره دریدا و شالوده شکنی اش روی وب هم این راهنمای کوتاه را تا اینجا خواندنی تر از باقی دیدم: Derrida & Deconstruction: Key Points؛ و اگر اهل خواندن متنی بلند هستید که معرفی و نقد جانانه و چالش آمیزی است از شالوده شکنی ( یا بازخوانی و واکاوی شالوده های متن) با زبانی روشن، از این مقاله حتما لذت خواهید برد: جیمز فالکونر، دکانستراکشن (  Deconstruction ). 


 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن