دوست کتابچه نویس من از ترجمه نظری که من در سیبستانک آورده بودم و در آن یک آمریکایی بی حجابی تحمیلی در فرانسه را خلاف اصول دولت سکولار دانسته بود، ظاهرا برآشفته و خطاب به من نوشته است:
دوست سنتگرایِ مدرنستیز من! واقعاً از اینکه گاهی از زبان غربیها سخنی در نکوهش احوال و اطوار جامعههای مدرن بشنویم و صد بانگ شوق برآوریم که هان و هان ببینید که اینها چگونه علیه خود اعتراف و اقرار میکنند، چه طرفی خواهیم بست؟
این سخن که «فرانسه هرگز آزاد نبوده است» البته سخنی است بیپایه و سست با هر معیاری که بسنجی. اگر آن را بپذیریم، جز این معنا نخواهد داد که هیچ کجای جهان هرگز تا کنون آزاد نبوده است. و در آن صورت خوب که چه؟
مسأله حجاب اجباری در مدارس دولتی فرانسه، دوست گرامی من، بسی پیچیده است. مسلمانان در فرانسه فقط خواستار لغو این قانون نیستند. مگر ندیدی امام جماعتی را در این کشور که خواهان مشروعیت دادن به تعدد زوجات شده بود؟ مگر نخواندهای سخنان مسلمانانی را که در فرانسه خواهانِ جدایی استخرهای مردان و زنان و حتا جدایی دختران و پسران در مدارس هستند؟
این را هم باید در نظر داشت که دموکراسی به معنای رأی و نظر مردم نیست. دموکراسی، یعنی پاسداشتنِ مصلحت عمومی. مصلحت عمومی در فرانسه قطعاً با خواسته بنیادگرایان و سنتگرایان حاصل نمیشود. آنها نه از منظر آزادی و دموکراسی که در چارچوب ضرورت التزام اجتماعی به شریعت است که با این قانون مخالفت میکنند. خویشتندار و هشیار باشیم که آب به آسیاب مخالفان آزادی نریزیم، حتا اگر با آنها همباوریم. دستکم شناخت من از تو این توقع را ایجاد میکند. حتا فکر نمیکنم تو هم تحملِ جامعه بیشراب و رقص و جلوهآرایی آدمیان را داشته باشی. – پایان نقل از کاتب کتابچه
مهدی مرا مدرن ستیز می خواند. من فکر می کنم که مهدی یکبار برای همیشه باید برای خود و خوانندگان و دوستانش روشن کند که مرادش از “مدرن” چیست و به چه معنا انتقاد از دولت فرانسه و اصرارش بر بی حجابی دختران مسلمان “مدرن ستیزی” است. من در نوشته های قبلی خود پیشنهاد کرده بودم که بررسی کنیم ببینیم “متن مدرن” و بگو گفتار و سخن مدرن چیست. تا این روشن نباشد نمی توان با انگ مدرن ستیزی کسی را از میدان بدر کرد. اصل در بحث نقد است نه انگ.
این هم که مهدی ترجمه نظر کسی را بی توضیح و تفصیل “صد بانگ شوق برآوردن” تعبیر کرده کاملا بی معناست. من هیچ ضرورتی نمی بینم که از نظر یک غربی مثل غربزدگانی که از خودکم بینی در رنج اند و تا سخن غربی نباشد به چیزی باور نمی کنند بانگ شوق برآورم که هان ببینید یکی پیدا شد با من شرقی هم نظر است پس من درست می گویم. من به چنین ارجاعاتی نه عادت دارم نه نیاز. هر چه تا امروز در باب مدرن گرایی دو آتشه نوشته ام گواه آن است که سخن را بر حجت استوار می کنم و عقل نه بر سنت و نقل. در آن سخن نیز استدلالی موجود است که من آن را پسندیدم. مهدی در نقد آن نظر هیچ نگفته است و آن این است که دولت سکولار مدرن نمی تواند به راه کنفورمیسم برود و اگر رفت نه سکولار است نه مدرن و البته آزادی هم در همین مقوله از رفتار چنین دولتی غایب ارزیابی می شود. با اینهمه من نیز معترفم که در آن سخن بخش ضعیف همان جمله اول است که مهدی به آن پرداخته اما بخش قوی تر آن است که من اینک بدان اشاره کردم.
اینکه مسلمانان فرانسه چه آرزوها و خواسته های دیگر هم دارند کار من نیست. اما اینکه چون این کسان چنین و چنان می اندیشند و آرزو می کنند پس باید آنها را به این و آن کار مجبور کرد و از آن آرزو این عمل را توجیه آورد نه منطقی است و نه مدرن و نه حتی به مصلحت. بر سر مصلحت هم بحث بسیار است. چه کسی گفته است که شمار دست کم پنج میلیون نفری مسلمانان فرانسه و خواسته ها و عقایدشان باید از دایره مصلحت بیرون گذاشته شود؟ دولت مصلحت را چگونه تشخیص می دهد؟ از غیب که نمی گیرد. دولت وکیل مردم است. مسلمانان هم به اندازه کافی مردم اند.
کار من نیز نیست که مسلمانان فرانسه از چه منظر با چه موافقت یا مخالفت می کنند. من آنچه را در رفتار فرانسویان دولتمدار می بینم قابل نقد می دانم. وکیل مسلمانان فرانسه نیستم که هر چه کردند و خواستند و گفتند دفاع کنم. من به دوگانگی ریاکارانه رفتار دولتها و دولتمداران غربی توجه می دهم و توجیه رفتارشان را بر اساس مدرنیته و سکولاریسم نقش برآب می دانم. من بی گمانم که اگر شرایط دیگری بود و اقتضا می کرد فرانسه درست عکس همین رفتار را مدرنیسم توصیف می کرد. ما که وکیل دولت فرانسه نیستیم که هر چه کرد دفاع کنیم. در همین انگلستان خودمان بر پایه همان مدرنیته و پلورالیسم کسی تا با حال مشکلی برای حجاب دختران مسلمان ایجاد نکرده است ( جز موارد نادر که ظاهرا تست بوده است ببینند می شود مدرنیسم فرانسوی را اینجا هم پیاده کرد یا نه!).
و دست آخر این که ترجیح شخصی من زیستن در چه نوع جامعه ای باشد باز ربطی ندارد به نقدی که بر رفتار این یا آن دولت و دولتمدار روا می بینم. ما بنده دلیل ایم. موافق ما باشد یا مخالف ما. سنت را نقد کند یا مدرنیسم را. من واقعا نمی فهمم که دوستان ما با این روش چگونه می خواهند در مدرنیته شریک شوند. اصل اول و اصیل مدرنیته فردیت است و انتخاب آزاد. نه ظاهر این یا آن رفتار یا مرجع این یا آن کردار. ما معنا را می جوییم و مغز را نه ص
ورت و پوست و ادعا را.
مطالب مرتبط: حجاب، فرانسه و رویای زمان از دست رفته
میل کشیدن بر چشم پدران
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و