یک
چشمانت را می بوسم
که گریسته اند برای عشق
لبانت را
که سکوت کرده اند برای عشق
و گونه هایت را
که از عشق داغ است
برای دل بیتابت اما
چه می توانم کرد
جز دوست داشتن تو
دو
ماه نیمه تمام
در آسمان شب پاییز
نیم دیگرش در سرزمین تو می تابد
اما دل من تمام
همانجا
لابلای درختانی خانه کرده است
که پنجره تو را
در قابی سبز گرفته بودند
سه
سیبی بالای سر ما
باغ خاموش قالیچه را شعله ور کرده است
بستر ما
رو به پنجره ای است
که از باران سمرقند خیس است
در بهشت کوچک تو مهمان ام
و بر سفره عشق
آب بوسه هست و نان نوازش
چه دوست می دارم آن پستان ها
را که مثل قند مکرر است
از: ماه سمرقند