سردبیر خودم

با سعید که فل سفه را می نویسد دوشینه گفت و گو می رفت. سعید مرد آکادمی است و نگران خطا و لغزش. میان صحبت ها گفت که خوبی روزنامه و مجله این است که سردبیری هست و آدم می داند نوشته اش را یکی دیگر پیش از چاپ می خواند ولی وبلاگ اینطور نیست. ازینجاست که آدم ممکن است چیزی بنویسد و فردا پشیمان شود.


پشیمان شدن فردا را حالیا کنار می گذارم. اما این درست است که وبلاگ ها سردبیر ندارند. به نظرم حسین درخشان با آن نام عجیب برای وبلاگش آگاهانه یا ناآگاه به قلب ماجرا اشاره کرده است: سردبیر خودم. وبلاگ نویسان همه سردبیر خودم هستند یا خودسردبیر ( بخوانید: خودسر+دبیر! / یا: خود+سردبیر بسته به وبلاگش).


به چشم من خوبی وبلاگ و بدی اش یک چیز است: ارتجالی بودن یا بداهه گفتن. اگر بداهه گویی را از وبلاگ بگیریم دیگر وبلاگ نیست. چیز دیگری است که می تواند مجله اینترنتی یا هر چیز دیگر باشد نام مهم نیست. اما وبلاگ آینه ما و خودسردبیری ماست.


وبلاگ مثل زندگی است که هیچگاه کامل و بی نقص نیست . پشیمانی هم اگر در آن باشد بخش ناگزیر آن است. خوب است که ما در وبلاگ به اشتباه کردن نزدیک تریم. یعنی به زندگی نزدیک تریم.


July 5, 2003 02:12 AM

مطالب دیگر

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن

مدرنیته کسب مهارت است

سالها ست درگیر نظریه ایم. انواع و اقسام نظریه ها در بازار اندیشه و نشر ایران رایج است. تصور بر این است که بهترین نظریه

سرطان فاصله

همسن و سال بودیم. اما همیشه فکر می کردم از من جوانتر است. شاید به خاطر اینکه زودتر ازدواج کرده بودم. او پسر بود و